English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
early start U زودترین زمان شروع یک فعالیت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
early finish U زودترین زمان ختم یک فعالیت
early event time U زودترین زمان وقوع یک واقعه
set up U مدت زمان بین سیگنال شروع یک برنامه و شروع آن
activity time U زمان هر فعالیت
latest finish time U دیرترین زمان ختم یک فعالیت
biological half time U زمان فعالیت یک عامل میکروبی
biological half time U زمان امکان فعالیت عامل میکربی
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
resource leveling U زمان بندی فعالیت ها بازمان شناور به منطور بهینه سازی بهره گیری از منابع
commencement of employment U زمان شروع اشتغال
post time U زمان شروع اسبدوانی
initial setting time of concrete U زمان شروع گرفتن سیمان
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
responses U 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
response U 1-زمان بین شروع یک عمل کاربر
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
sailing date U تاریخ شروع سفر دریایی زمان حرکت
late time U زمان بین سقوط بمب تا شروع انفجار اتمی
block time U زمان سپری شده ا لحظه شروع حرکت هواپیما تالحظه توقف
helo U پیام عمومی شروع کار که دریک سیستم اشتراک زمان توسط ترمینالها بکار می رود
ti;me to go U زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری
splash screen U صفحه نمایش ابتدایی که در زمان شروع برنامه برای مدت کوتاهی نمایش داده میشود
time U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
timed U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
times U زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
cycle U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycles U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
cycled U زمان بین شروع و خاتمه یک عمل بویژه برای آدرس دهی یک محل از حافظه و بازیابی داده و سپس توقف عمل
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
start off U شروع کردن شروع شدن
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
initiation U شروع کار شروع
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
seek time U زمان جستجو زمان طلب
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
presents U زمان حاضر زمان حال
presenting U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presented U زمان حاضر زمان حال
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
activeness U فعالیت
exercise U فعالیت
exercised U فعالیت
exercises U فعالیت
function U فعالیت
activation U فعالیت
acting U فعالیت
activity U فعالیت
activities U فعالیت
functioned U فعالیت
functions U فعالیت
stirs U فعالیت
actuality U فعالیت
stirrings U فعالیت
stirred U فعالیت
stir U فعالیت
somatotonic U فعالیت گرا
hey day U روز پر فعالیت
somatotonia U فعالیت گرایی
venture U فعالیت اقتصادی
critical activity U فعالیت بحرانی
ventured U فعالیت اقتصادی
ventures U فعالیت اقتصادی
activity drive U سائق فعالیت
venturing U فعالیت اقتصادی
activity light U چراغ فعالیت
activity coefficient U ضریب فعالیت
activity chart U نمودار فعالیت
activity cycle U چرخه فعالیت
low activity U فعالیت پایین
operating level U سطح فعالیت
auxiliary activity U فعالیت فرعی
on stream U درحال فعالیت
politicking U فعالیت سیاسی
business activity U فعالیت بازرگانی
operant U فعالیت کننده
operational environment U محیط فعالیت
optical activity U فعالیت نوری
activity analysis U تحلیل فعالیت
activity of soil U فعالیت خاک
activity quotient U بهر فعالیت
activate U به فعالیت پرداختن
advertising campaign U فعالیت تبلیغاتی
publicity drive U فعالیت تبلیغاتی
random activity U فعالیت تصادفی
reactivation U فعالیت مجدد
event U عمل یا فعالیت
activates U به فعالیت پرداختن
cerebration U فعالیت مغزی
activated U به فعالیت پرداختن
inaction U بدون فعالیت
inactivity U عدم فعالیت
off year U سال کم فعالیت
events U عمل یا فعالیت
activity rate U نرخ فعالیت
activity wheel U گردونه فعالیت
activation U به فعالیت دراوردن
activating U به فعالیت پرداختن
turn over U عایدی فعالیت
activity ratio U نسبت فعالیت
in the swim <idiom> U درکاری فعالیت داشتن
muzzled U مانع فعالیت شدن
formed U سابقه فعالیت اسب
byway U کار یا فعالیت جنبی
self activity U فعالیت خود بخود
seismism U فعالیت لزرشی وارتعاشی
byways U کار یا فعالیت جنبی
orbit U دور حدود فعالیت
slump U کاهش فعالیت رکود
forms U سابقه فعالیت اسب
slumps U کاهش فعالیت رکود
muzzles U مانع فعالیت شدن
efficiency U فعالیت مفید بازده
muzzling U مانع فعالیت شدن
muzzle U مانع فعالیت شدن
trade cycle U دوره فعالیت تجاری
orbited U دور حدود فعالیت
slumping U کاهش فعالیت رکود
slumped U کاهش فعالیت رکود
orbits U دور حدود فعالیت
keep the ball rolling <idiom> U اجازه فعالیت دادن
form U سابقه فعالیت اسب
electioneer U فعالیت انتخاباتی کردن
pickup U تجدید فعالیت چیدن
background U فعالیت ارتباط دادهای
class ii activity U فعالیت امادی طبقه 2
class i activity U فعالیت امادی طبقه 1
business cycle U دور فعالیت بازرگانی
gross motor activity U فعالیت حرکت عمده
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
file activity ratio U نسبت فعالیت پرونده
backgrounds U فعالیت ارتباط دادهای
deactivating group U گروه کم کننده فعالیت
sphere U مرتبه حدود فعالیت
activity sampling U نمونه گیری از فعالیت
spheres U مرتبه حدود فعالیت
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
activity designator U شاخص فعالیت یکان یا قسمت
biogenic U محصول فعالیت موجودات زنده
take the bull by the horns <idiom> U چند نوع فعالیت داشتن
precipitance U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
activation U کنش ور سازی ایجاد فعالیت
activating effect of functional group U گروه زیاد کننده فعالیت
hyperthyroid U ازدیاد فعالیت غذه درقی
scope for one's energies U میدان برای ابراز فعالیت
gastrovascular U دارای فعالیت درمعده ورگها
extra-curricular U فعالیت جنسی خارج از ازدواج
to work at a high pressure U با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
abuzz <adj.> U پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
force activity designator U شماره ترتیب فعالیت یکان
work in U با فعالیت و کوشش راه بازکردن
hyperactive U دارای فعالیت بیش ازاندازه
precipitancy U شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
clip someone's wings <idiom> U محدود کردن فعالیت یاامکانات شخصی
pyrochemical U وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
pyroclastic U تشکیل شده در اثر فعالیت اتشفشانی
hardball U فعالیت سخت و عاری از ملاحظه و مروت
thermodynamics U مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت
home range U جای محدود برای فعالیت حیوانات
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
dog days U چله تابستان دوران رکود و عدم فعالیت
euthenics U مبجث رفاه و زندگی برای فعالیت صحیح
dies non U روزی که فعالیت اقتصادی دران انجام نگیرد
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
to phase out their activities U فعالیت های خود را به تدریج قطع کردن
academia U حیطه ای از فعالیت ها و کار مرتبط با تحصیل در دانشگاه
canvass U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassed U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvassing U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
canvasses U برای جمع اوری اراء فعالیت کردن
depressant U دژم ساز عامل کاهش دهنده فعالیت بدنی
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
Appetite comes with eating. <proverb> U با پیش رفت فعالیت تمایل افزایش می یابد. [ضرب المثل]
downtime U پریودی که تجهیزات موردنظردراثر نقص فنی از فعالیت بازمانده است
parabiosis U برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
front de liberation national U فعالیت می کرد و در حال حاضر تنها حزب سیاسی الجزایر است
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com