English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
course of dealing U زمان انجام معامله
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
bargain U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargained U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargaining U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
bargains U معامله شیرین چانه زدن در معامله معامله باصرفه انجام دادن
circuit U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits U روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
to carry out a transaction U معامله ای انجام دادن
bootleg U معامله قاچاقی انجام دادن
To clinch (close)the deal. U معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To buy a pig in a poke. U چشم بسته معامله ای را انجام دادن
Clinch the deal while the concerned party is stI'll keen U تا طرف گرم است معامله را انجام بدهید
procurement lead time U زمان انجام خرید
order processing time U زمان انجام سفارش
lead time U زمان انجام سفارش
lead time U زمان انجام کار
internal lead time U زمان انجام سفارشهای داخلی
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
get around to <idiom> U بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
run duration U که زمان اجرای برنامه انجام می شوند
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
letter of intent U تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
duration U براوردی از زمان لازم جهت انجام یک فعالیت
work load U مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
high time <idiom> U زمان قبل از اینکه کاری بیش ازآن انجام شده
duty rated U بیشترین تعداد عملیات که یک وسیله در یک زمان با مشخصات معلوم میتواند انجام دهد
fixes U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
fix U 1-فرآیندی که در آن هر عمل در یک زمان مشخص انجام میشود. 2-عملیاتی در یک فرآیند که همان با ساعت هستند
i/o U پردازندهای که پردازش کمی را انجام میدهد چرا که زمان آن برای خواندن یا نوشتن داده از پورت ورودی / خروجی صرف میشود
future perfect tense U زمان ایندهای که انجام کاری پیش از وقت معینی پیش بینی میکند
package deals U معامله کلی معامله چکی
package deal U معامله کلی معامله چکی
schedule U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
schedules U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
learning curve U منحنی که نمودار این مطلب است که باتکرار یک عمل زمان انجام ان عمل کوتاهتر می گردد
scheduled U ترتیب انجام کارها یا ترتیب اختصاص زمان CPU برای پردازش در سیستم چند کاربره
futures goods U کالاهایی که در معامله سلف خرید و فروش می گردد کالاهای مورد معامله سلف
subroutine U بخشی از برنامه که تابع مورد نظر را انجام میدهد و در هر زمان از داخل برنامه اصلی قابل فراخوانی است
fradulent conveyance U معامله به قصد فرار از دین معامله به قصد اضرار غیر
line haul U زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
caches U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory U مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
idles U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idled U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idle U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
idlest U نشانه یا کدی که به معنای انجام هیچ عمل است یا کدی که وقتی ارسال میشود که هیچ دادهای برای ارسال در آن زمان آماده نیست
realtime U زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
road time U یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand. U آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water [Idiom] U کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
automates U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automating U نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures U انجام ندادن کاری که باید انجام شود
gurantee U عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robots U وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
access time U کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM U فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
references U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference U نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
response time U زمان جواب زمان پاسخگویی
seek time U زمان جستجو زمان طلب
arrivals U زمان حضور زمان رسیدن
presents U زمان حاضر زمان حال
arrival U زمان حضور زمان رسیدن
presenting U زمان حاضر زمان حال
presented U زمان حاضر زمان حال
present U زمان حاضر زمان حال
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty U زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
scratch one's back <idiom> U کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
timed U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule U جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time U مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
equation of time U خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
unemployment compensation U پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time U مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
upward compatible U اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
selling U معامله
trucking U معامله
transaction U معامله
sell U معامله
bargains U معامله
trucks U معامله
penny worth U معامله
bargaining U معامله
trucked U معامله
sells U معامله
negotiation U معامله
negotiations U معامله
truck U معامله
truckman U معامله گر
transactor U معامله گر
bargained U معامله
treament U معامله
transactions U معامله
dealing U معامله
bargain U معامله
production cycle U زمان یا دوره بافت یک فرش [این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
chap U معامله کردن
negotiable U قابل معامله
trucks U معامله کردن
forward dealing U معامله به وعده
treater U طرف معامله
unconscionable bargain U معامله نامعقول
truck U معامله کردن
trade in for U معامله کردن
fictitious transaction U معامله صوری
transaction on change U معامله در بورس
option U اختیار معامله
to do business U معامله کردن
trucking U معامله کردن
private treaty U معامله خصوصی
reciprocity U معامله به مثل
trucked U معامله کردن
speculative U معامله قماری
forward purchase U معامله سلف
terms of trade U شرایط معامله
invitation to treat U دعوت به معامله
unauthorized transaction U معامله فضولی
truckage U مبادله معامله
package deals U معامله یکجا
to make a market of U معامله کردن
options U اختیار معامله
hedgehoggy U سخت معامله
to take U معامله قماری
package deal U معامله یکجا
bargained U معامله باصرفه
bargain U معامله باصرفه
reciprocity U معامله بمثل
strike a bargain U معامله کردن
intercourse U مراوده معامله
arbitrage U معامله با منفعت
transact U معامله کردن
an nucertain transaction U معامله غرری
transacted U معامله کردن
spot transaction U معامله نقدی
object of transaction U مورد معامله
short sale U معامله سلف
dealt U حد معامله کردن
not negotiable U غیرقابل معامله
swap U معامله پایاپای
swapped U معامله پایاپای
swaps U معامله پایاپای
swopped U معامله پایاپای
sell-outs U معامله کردن
sell-out U معامله کردن
He goes on and on . He is most persistent . U ول کن معامله نیست
performance U انشاء معامله
ventures U معامله قماری
venturing U معامله قماری
performances U انشاء معامله
reciprocation U معامله متقابله
collective bargaining U معامله جمعی
credit sale U اعتبار در معامله
dealing U خریدوفروش و معامله
cause of a transaction U جهت معامله
reason for a transaction U جهت معامله
bargains U معامله باصرفه
venture U معامله قماری
sell out U معامله کردن
merchantable U قابل معامله
arbitrage U معامله به سود
swopping U معامله پایاپای
swops U معامله پایاپای
deal U حد معامله کردن
deals U حد معامله کردن
barterer U معامله گر پایاپای
bargaining U معامله باصرفه
deal U معامله کردن
valid transaction U معامله صحیح
ventured U معامله قماری
negotiators U طرف معامله
retorsion U معامله به مثل
deals U معامله کردن
reciprocal treatment U معامله متقابله
negotiator U طرف معامله
dealing in futures U معامله سلف
transacting U معامله کردن
transacts U معامله کردن
do business U معامله کردن
interlook dormant period U زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequencies U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequency U زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
contango U با وعده معامله کردن
cancellation of bargain U اقاله کردن معامله
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com