Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (36 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
usher
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushered
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushering
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
ushers
U
راهنمایی کردن یساولی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cue
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
leads
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steers
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steer
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
steered
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steer
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steers
U
هدایت کردن راهنمایی کردن
steered
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
cues
U
: اشاره کردن راهنمایی کردن
lead
U
راهنمایی کردن هدایت کردن
marshal
U
راهنمایی کردن با
marshaling
U
راهنمایی کردن با
heralding
U
راهنمایی کردن
herald
U
راهنمایی کردن
heralded
U
راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن
heralds
U
راهنمایی کردن
instructions
U
راهنمایی کردن
marshaled
U
راهنمایی کردن با
instruction
U
راهنمایی کردن
conduce
U
راهنمایی کردن
marshalled
U
راهنمایی کردن با
airt
U
راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن
marshals
U
راهنمایی کردن با
directing
U
راهنمایی کردن
misguide
U
بد راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن
lead
U
رهبری کردن راهنمایی
leads
U
رهبری کردن راهنمایی
instructing
U
اموختن به راهنمایی کردن
redirects
U
دوباره راهنمایی کردن
redirecting
U
دوباره راهنمایی کردن
redirected
U
دوباره راهنمایی کردن
instruct
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructed
U
اموختن به راهنمایی کردن
instructs
U
اموختن به راهنمایی کردن
redirect
U
دوباره راهنمایی کردن
guide
U
راهنمایی کردن غلاف
guides
U
راهنمایی کردن غلاف
guided
U
راهنمایی کردن غلاف
misdirecting
U
راهنمایی غلط کردن
misdirect
U
راهنمایی غلط کردن
misdirects
U
راهنمایی غلط کردن
misdirected
U
راهنمایی غلط کردن
beacons
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
guides
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
guide
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
pilot
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
piloted
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
directs
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
directed
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
pilots
U
راهنمای ناو راهنمایی کردن
direct
U
مستقیم راست راهنمایی کردن
guided
U
راهنمایی کردن تعلیم دادن
beacon
U
باچراغ یانشان راهنمایی کردن
to bow in or out
U
با تکان سر کسیرا بدرون یابیرون راهنمایی کردن
call time
U
تام یک دقیقهای مربی برای راهنمایی کردن بازیگران
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
guidance
U
راهنمایی
orientates
U
راهنمایی
leading
U
راهنمایی
steerage
U
راهنمایی
orientate
U
راهنمایی
orientation
U
راهنمایی
instruction
U
راهنمایی
instructions
U
راهنمایی
admonition
U
راهنمایی
a piece of advice
U
یک راهنمایی
orientating
U
راهنمایی
pilotage
U
راهنمایی کشتی
lighted
U
چراغ راهنمایی
misdirection
U
راهنمایی غلط
lightest
U
چراغ راهنمایی
indication signs
U
علایم راهنمایی
light
U
چراغ راهنمایی
admonitions
U
تذکر راهنمایی
leads
U
: راهنمایی رهبری
a quick word of advice
U
یک راهنمایی کوچک
main
U
ی تر راهنمایی میکند
traffic lights
U
چراغ راهنمایی
traffic light
U
چراغ راهنمایی
traffic signal
U
چراغ راهنمایی
intelligence office
U
دفتر راهنمایی
educational guidance
U
راهنمایی اموزشی
redirection
U
راهنمایی مجدد
vocational guidance
U
راهنمایی شغلی
lead
U
: راهنمایی رهبری
aim
U
مراد راهنمایی
aimed
U
مراد راهنمایی
aims
U
مراد راهنمایی
guidable
U
قابل راهنمایی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
department of motor vehicles
[DMV]
[American E]
U
اداره راهنمایی و رانندگی
leading questions
U
پرسش راهنمایی کننده
road traffic offences
U
جرائم راهنمایی و رانندگی
vehicle registration office
U
اداره راهنمایی و رانندگی
lead out of danger
U
با راهنمایی از خطر رهانیدن
directional
U
وابسته به راهنمایی و هدایت
child guidance clinic
U
درمانگاه راهنمایی کودک
leading question
U
پرسش راهنمایی کننده
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
guidance
U
راهنمای طرح ریزی راهنمایی
Road signs
U
علائم راهنمایی و رانندگی جاده
Turn left at the traffic lights.
از چراغ راهنمایی به دست چپ بپیچید.
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
character guidance
U
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
advisory system
U
سیستم خبرهای که کاربر را راهنمایی میکند
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
commenting
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
point duty
U
نگهبانی مامور راهنمایی عبورومرورکه درنقطهای می ایستد
instruction
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
commented
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
comment
U
نکات کمکی در برنامه برای راهنمایی کاربر
instructions
U
راهنمایی دستورالعمل دادن تعلیم اموزش نظامی
pillotage
U
وجوهی که بابت راهنمایی کشتی وصول میشود
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preach
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
preaches
U
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com