English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to put it in a nutshell U در چند کلمه بیان شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
name U کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
names U کلمه معمولی برای بیان آدرس در زبان ماشین
column U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
columns U در نرم افزار پردازش کلمه میله وضعیت که در پایین صفحه است که بیان کننده موقعیت نشانه گر نسبت به ستون ها در صفحه است
floating U نشانه یا برچسبی که یک دستور یا کلمه مشخص را بیان میکند بدون توجه به محل آن
parameter U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
parameters U کلمه داده که حاوی اطلاعات بیان کننده حدود یا عملیات یک تابع یا برنامه است
device U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
devices U کلمه اختصار بیان کننده یک پورت یا وسیله ورودی / خروجی مثل COM برای پورتهای سری
guard bit U یک بیت در کلمه ذخیره شده که بیان میکند آیا میتواند تغییر کند یا محافظت شده است
macro U تابع برنامه یا بلاک دستورات که توسط کلمه یا برچسب بیان شده است
There's pure jealousy in his every word. U هر کلمه ای که از زبان او [مرد] در می آید حسادت را بیان می کند.
Other Matches
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph U نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
search and replace U خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
worded U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
least significant bit U رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
to speak [things indicating something] U بیان کردن [رفتاری یا چیزهایی که منظوری را بیان کنند]
prefix U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
prefixes U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large U چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augments U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augmenting U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
worded U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
markers U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
Persian rug U [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
warned U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warns U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
warn U بیان وقوع یک رویداد خط رناک . بیان وجود خط ر.
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift U جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
syllables U جزء کلمه مقطع کلمه
synonym U کلمه مترادف کلمه هم معنی
synonyms U کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable U جزء کلمه مقطع کلمه
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
softer U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
softest U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shifts U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shift U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softest U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softer U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
negative true logic U سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
rhetoric U علم معانی بیان معانی بیان
pronunciation U بیان
dit U بیان
locutions U بیان
pronunciations U بیان
exposition U بیان
expressions U بیان
locution U بیان
expositions U بیان
recitation U بیان
recitations U بیان
verbiage [American English] U بیان
wording U بیان
word choice U بیان
statements U بیان
statement U بیان
choice of words U بیان
quotation U بیان
quotations U بیان
dite U بیان
expression U بیان
averment U بیان
rhetorically U بیان
diction U بیان
say so U بیان
say so U حق بیان
declarations U بیان
interpretation U بیان
interpretations U بیان
wording U بیان
explanations U بیان
say-so U حق بیان
diction U بیان
declaration U بیان
explication U بیان
explanation U بیان
say-so U بیان
experssion U بیان
parol U کلمه
word U کلمه
verbs U کلمه
verb U کلمه
worded U کلمه
road sense U کلمه
verbatim <adv.> U کلمه به کلمه
to the letter <adv.> U کلمه به کلمه
MOTs U کلمه
MOT U کلمه
word for word U کلمه به کلمه
letter for letter <adv.> U کلمه به کلمه
faithfully <adv.> U کلمه به کلمه
exactly <adv.> U کلمه به کلمه
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
voice U بیان کردن
say U بیان کردن
account U بیان علت
dictograph U بیان نگار
utter U بیان کردن
licorice U شیرین بیان
declaratory U متضمن بیان
self-expression U بیان حال
frame U بیان کردن
to set forth U بیان کردن
says U بیان کردن
said U بیان شده
intonation U بیان با الحان
fair spoken U خوش بیان
expressible U به بیان درامدنی
set forth U بیان کردن
stater U بیان کننده
imparts U بیان کردن
expounder U بیان کننده
sweet root U شیرین بیان
imparting U بیان کردن
imparted U بیان کردن
impart U بیان کردن
expessible U قابل بیان
anticlimaxes U بیان قهقرایی
shibboleths U بیان رایج
verbalization U بیان کلامی
verbalization U بیان شفاهی
anticlimax U بیان قهقرایی
tell U بیان کردن
telling-off U بیان کردن
intonations U بیان با الحان
inexpressibility U بیان ناپذیری
liquorice U شیرین بیان
paradoxes U بیان مغایر
enunciative U بیان کننده
paradox U بیان مغایر
presentment U بیان حضور
freedom of experssion U ازادی بیان
express U بیان یا شرح
expressed U بیان یا شرح
expresses U بیان یا شرح
expressing U بیان یا شرح
set out U بیان کردن
tells U بیان کردن
eloquence U علم بیان
shibboleth U بیان رایج
lip U سخن بیان
appositive U عطف بیان
mentioned <adj.> <past-p.> U بیان شده
named <adj.> <past-p.> U بیان شده
stated <adj.> <past-p.> U بیان شده
statement U بیان وضعیت
termed <adj.> <past-p.> U بیان شده
statements U بیان وضعیت
restatement U بیان مجدد
restatements U بیان مجدد
mouth U مدخل بیان
simply stated U به بیان کوتاه
mouths U مدخل بیان
mouthing U مدخل بیان
mouthed U مدخل بیان
remarking U افهار بیان
remark U افهار بیان
formulation U بیان ریاضی
fluidity U سلاست بیان
fluidity U روانی بیان
number U بیان کیفیت
remarked U افهار بیان
numbers U بیان کیفیت
apposition U عطف بیان
diction U طرز بیان
remarks U افهار بیان
word processor U کلمه پرداز
machine word U کلمه ماشین
word processors U کلمه پرداز
etymon U ریشه کلمه
fix U که اندازه کلمه
toneme U کلمه متشابه
vocable U کلمه صوتی
letter perfect U کلمه بکلمه
literatim U کلمه بکلمه
fixes U که اندازه کلمه
trisyllable U کلمه سه هجائی
triliteral U کلمه سه حرفی
the root of a word U اصل کلمه
synonym U کلمه مترادف
tessera U کلمه عبور
verbatim U کلمه بکلمه
reserved word U کلمه محفوظ
mosul U نکته کلمه
pass U کلمه عبور
passed U کلمه عبور
passes U کلمه عبور
full word U تمام کلمه
full word U کلمه کامل
fullword U تمام کلمه
function word U کلمه دستوری
half word U نیم کلمه
numeric word U کلمه عددی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com