Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
out argue
U
در استدلال عقب گذاشتن یاشکست دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
streaks
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaked
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streak
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
streaking
U
یک دوره پیروزی یاشکست انجام حرکات عالی
attaches
U
نسبت دادن گذاشتن
throw in
<idiom>
U
اضافه دادن یا گذاشتن
attach
U
نسبت دادن گذاشتن
attaching
U
نسبت دادن گذاشتن
shunted
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
pawned
U
گرو گذاشتن رهن دادن
exposing
U
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
pawns
U
گرو گذاشتن رهن دادن
exposes
U
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
pawning
U
گرو گذاشتن رهن دادن
shunts
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
pawn
U
گرو گذاشتن رهن دادن
expose
U
درمعرض گذاشتن نمایش دادن
shunt
U
تغییرجهت دادن کنار گذاشتن
impact
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
impacts
U
اثر گذاشتن یا اهمیت دادن به چیزی
affect
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects
U
لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
superinduce
U
تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
to distinguish between something and something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
بین یک چیز و چیز دیگری
lay off
<idiom>
U
به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
to differentiate something from something
U
فرق گذاشتن
[تشخیص دادن]
یک چیز از چیز دیگری
expose to rays
U
در معرض اشعه قرار دادن در معرض نور گذاشتن
to put on the stage
U
بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
lid
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into
<idiom>
U
اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
lids
U
کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
argument
U
استدلال
logic
U
استدلال
inferring one thing from another
U
استدلال
argumentum
U
استدلال
reasoning
U
استدلال
ratiocination
U
استدلال
arguments
U
استدلال
argumentation
U
استدلال
impawn
U
رهن گذاشتن به رهن دادن
argued
U
استدلال کردن
arguing
U
استدلال کردن
affective reasoning
U
استدلال عاطفی
argues
U
استدلال کردن
argue
U
استدلال کردن
reasons
U
استدلال کردن
reason
U
استدلال کردن
discursively
U
ازروی استدلال
idolism
U
استدلال غلط
idoliom
U
استدلال غلط
paralogism
U
استدلال غلط
analogical reasoning
U
استدلال سنجشی
analogical reasoning
U
استدلال قیاسی
inductive reasoning
U
استدلال استقرایی
logical reasoning
U
استدلال منطقی
proponents
U
استدلال کننده
proponent
U
استدلال کننده
circular reasoning
U
استدلال دوری
syllogistic reasoning
U
استدلال قیاسی
ratiocinate
U
استدلال کردن
ratiocinator
U
استدلال کننده
thought
U
استدلال تفکر
adducible
U
قابل استدلال
acatalepsia
U
استدلال پریشی
paralogia
U
استدلال پریشی
thoughts
U
استدلال تفکر
deductive reasoning
U
استدلال قیاسی
reasoning test
U
ازمون استدلال
reasoning ability
U
توانایی استدلال
reasoner
U
استدلال کننده
devil's advocate
<idiom>
U
[ارائه استدلال مخالف]
objection
U
مخالفت استدلال مخالف
parity of reasoning
U
قیاس یا شباهت استدلال
objections
U
مخالفت استدلال مخالف
theorises
U
استدلال نظری کردن
dunces
U
استدلال کننده موشکاف
theorised
U
استدلال نظری کردن
theorizes
U
استدلال نظری کردن
theorizing
U
استدلال نظری کردن
a priori
U
استدلال پیش سوی
theorist
U
طرفدار استدلال نظری
notionalist
U
هواخواه استدلال نظری
theorize
U
استدلال نظری کردن
analogist
U
قیاس و استدلال کننده
dunce
U
استدلال کننده موشکاف
theorising
U
استدلال نظری کردن
theorists
U
طرفدار استدلال نظری
theorized
U
استدلال نظری کردن
proves
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
arguing
U
دلیل اوردن استدلال کردن
argued
U
دلیل اوردن استدلال کردن
prove
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
argue
U
دلیل اوردن استدلال کردن
casuistry
U
استدلال غلط وغیر منطقی
argues
U
دلیل اوردن استدلال کردن
proved
U
استدلال کردن به اثبات رسانیدن
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
refutation
U
اثبات اشتباه کسی ازراه استدلال
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
fallacies
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to theorise
[about something]
[British E]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
fallacy
U
دلیل سفسطه امیز استدلال غلط
to theorize
[about something]
U
استدلال نظری کردن
[در باره چیزی]
To leave behinde.
U
جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
We shall be reasoning on the grounds that. .
U
روی این زمینه استدلال خواهیم کرد که ...
sound
[arguments, data, figures]
<adj.>
U
درست
[بی عیب ]
[سالم ]
[استدلال . داده ها . اعداد]
boomerange
U
دلیلی که به ضرر استدلال کننده تمام میشود
deictic
U
بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
free thinkers
U
افرادی که ازطریق استدلال منطقی به نتایج دینی می رسند
to leave someone in the lurch
U
کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
reductive ad absurdum
U
روش اثبات بطلان استدلال ازطریق محال بودن نتیجه ان
intuitionism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism
U
عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitivist
U
کسیکه مبادی اخلاقی را حسی میداندو عقیده داردکه درک ....استدلال نیست
fallacy of composition
U
استدلال نادرست به اینکه هرگاه بعض مطلبی درست باشد کل ان صحیح است
rationalism
U
سیستم فکری که عقل و استدلال عقلی را مقدم بر هر چیز جهت کشف حقیقت می داند
forward chaining
U
روش استدلال مبتنی بر وقایع که از شرایط شناخته شده به هدف مطلوب می رسد زنجیره پیشرو
backward chaining
U
روشی برای استدلال که ازهدف مطلوب شروع و به سمت حقایق از قبل شناخته شده ادامه می یابد
reduces
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce
U
تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
means ends analysis
U
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
platonize
U
پیروی از روش افلاطونی استدلال فلسفی افلاطونی کردن
theorization
U
تحقیقات نظری استدلال نظری
consenting
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents
U
اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
run home
U
جا گذاشتن
lay
U
گذاشتن
to pickle a rod for
U
گذاشتن
lays
U
گذاشتن
placements
U
گذاشتن
putting
U
گذاشتن
teasing
U
سر به سر گذاشتن
put
U
گذاشتن
puts
U
گذاشتن
apostrophize
U
گذاشتن
to trample on
U
گذاشتن
getting on in years
U
پا به سن گذاشتن
question answer
U
در صف گذاشتن
go on
<idiom>
U
گذاشتن
to run in
U
تو گذاشتن
To be gettingh on in years.
U
پا به سن گذاشتن
mislays
U
جا گذاشتن
mislaying
U
جا گذاشتن
mislay
U
جا گذاشتن
lets
U
گذاشتن
placement
U
گذاشتن
mislaid
U
جا گذاشتن
misplace
U
جا گذاشتن
to lay it on with a trowel
U
گذاشتن
placing
U
گذاشتن
ti turn in
U
تو گذاشتن
load
U
گذاشتن
inculcated
U
پا گذاشتن
infiltrates
U
گذاشتن
inculcating
U
پا گذاشتن
leaving
U
گذاشتن
letting
U
گذاشتن
to take in
U
تو گذاشتن
inculcate
U
پا گذاشتن
place
U
گذاشتن
infiltrate
U
گذاشتن
loads
U
گذاشتن
infiltrated
U
گذاشتن
inculcates
U
پا گذاشتن
leave
U
گذاشتن
take in
U
تو گذاشتن
let
U
گذاشتن
infiltrating
U
گذاشتن
places
U
گذاشتن
dew ret
U
زیرشبنم گذاشتن
intube
U
در لوله گذاشتن
overruled
U
کنار گذاشتن
overrules
U
کنار گذاشتن
hatched
U
تخم گذاشتن
mouth
U
در دهان گذاشتن
let loose
<idiom>
U
آزاد گذاشتن
trust
U
امانت گذاشتن
overrule
U
کنار گذاشتن
lagvt
U
سرپوش گذاشتن
installs
U
کار گذاشتن
inshrine
U
درمزار گذاشتن
to hang up
U
معوق گذاشتن
dotting
U
نقطه گذاشتن
benches
U
نیمکت گذاشتن
hatches
U
تخم گذاشتن
installing
U
کار گذاشتن
bench
U
نیمکت گذاشتن
to hand down
U
بارث گذاشتن
install
U
کار گذاشتن
to have the heels of any one
U
کسیرادردوعقب گذاشتن
lacevi
U
یراق گذاشتن
to grow in years
U
پابسن گذاشتن
lay away
U
کنار گذاشتن
to put by
U
کنار گذاشتن
emplace
U
کار گذاشتن
traces
U
اثر گذاشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com