English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
screw around <idiom> U درگیر کاری بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
up to here with <idiom> U درگیر رفتاربد کسی بودن
to know the ropes U راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
To be in the thick of some thing . U در کش وقوس کاری بودن
to be about to do something U در صدد انجام کاری بودن
to propose to do something U در صدد انجام کاری بودن
to intend to do something U در صدد انجام کاری بودن
to be looking to do something U در صدد انجام کاری بودن
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
capability U قادر به انجام کاری بودن
I am not concerned with whether or not it was tru the mI'll . U با راست ودروغ بودن آن کاری ندارم
facility U قادر به انجام کاری به سادگی بودن
to be about to do something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U نزدیک به انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be about to do something <idiom> U آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
to be on the verge [brink] of doing something <idiom> U آماده انجام کاری بودن [اصطلاح روزمره]
freedom U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
freedoms U آزاد بودن برای انجام کاری بدون محدودیت
outbreak U درگیر
outbreaks U درگیر
scramble U درگیر شدن
meshes U درگیر کردن
gear in U درگیر شدن
engage U درگیر شدن
mesh U درگیر کردن
enmeshed U درگیر-درمخمسهافتادن
scrambling U درگیر شدن
scrambles U درگیر شدن
scrambled U درگیر شدن
engages U درگیر شدن
meshing U درگیر کردن
commitments U درگیر جنگ کردن
commitment U درگیر جنگ کردن
ducks U درگیر شدن هواپیماها
duckings U درگیر شدن هواپیماها
ducked U درگیر شدن هواپیماها
duck U درگیر شدن هواپیماها
active aircraft U هواپیمای درگیر در رزم
combat , elements U عناصر درگیر در رزم
involve U درگیر کردن یا شدن
opposing forces U نیروهای درگیر نبرد
involving U درگیر کردن یا شدن
attack size U استعداد وسایل درگیر در تک
commissioning U درگیر رزم کردن
commissions U درگیر رزم کردن
commission U درگیر رزم کردن
take care of <idiom> U با چیزی درگیر شدن
involves U درگیر کردن یا شدن
scramble U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambled U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambles U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
scrambling U درگیر شدن باهواپیمای دشمن
to involve somebody in something [negative] U کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
to implicate somebody in something U کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
opposing U مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
escape line U مسیر نجات پرسنل درگیر در عملیات پنهانی وچریکی
I didn't intend to involve you in this mess. U من نمی خواستم تو را با این گرفتاری [دردسر] درگیر کنم.
mix up, caution U موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
blow torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torching U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torched U کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
stringing U خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing U میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
hands-on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
hands on U تعیین یک فعالیت یا اموزش که باعملکرد واقعی قطعهای ازسخت افزار درگیر است
judy U در رهگیری هوایی علامت اینست که با هواپیمای دشمن درگیر شده ام و در حال انجام ماموریت می باشم
glid U تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.]
aircraft arresting hook U مجموعه قطعاتی که برای گرفتن سرعت یا کاهش اندازه حرکت یا گشتاور هواپیما درفرود معمولی یا اضطراری باان درگیر میشوند
engages U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
engage U درگیر کردن وصل کردن داخل جنگ شدن
close with U اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
combat arms U یکان رزمی یکان درگیر در رزم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
drilling pattern U نمونه مته کاری الگوی مته کاری
coupled U جفت شدن درگیر شدن
couples U جفت شدن درگیر شدن
couple U جفت شدن درگیر شدن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resides U ساکن بودن مقیم بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
moon U سرگردان بودن اواره بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
owe U مدیون بودن مرهون بودن
consists U شامل بودن عبارت بودن از
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
abut U مماس بودن مجاور بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
goldie U علامت درگیر شدن سیستم کنترل پرواز خودکار و پرتاب بمب خودکار هواپیما با هدف و انتظار هواپیما برای دریافت فرمان کنترل از زمین
mosaics U موزاییک کاری معرق معرق کاری
plumbery U سرب کاری کارخانه سرب کاری
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
inaction U بی کاری
intent on doing anything U کاری
plasterwork U گچ کاری
parget U گچ کاری
impotence U کاری
effective U کاری
malfunctions U کژ کاری
currie U کاری
curries U کاری
curry U کاری
impotency U کاری
slobbery U تف کاری
feckful U کاری
curry powder U کاری
hypofunction U کم کاری
curry powders U کاری
plastering U گچ کاری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com