English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
interposition U دخالت میانه گیری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interceded U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercedes U میانجی شدن میانه گیری کردن
interceding U میانجی شدن میانه گیری کردن
intercede U میانجی شدن میانه گیری کردن
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
mediacy U دخالت
intervention U دخالت
interventions U دخالت
interference U دخالت
participates U دخالت کردن
intervenes U دخالت کردن
intervened U دخالت کردن
intervene U دخالت کردن
meddle U دخالت بیجاکردن
take part U دخالت کردن
meddled U دخالت بیجاکردن
meddles U دخالت بیجاکردن
participate U دخالت کردن
meddlesomeness U دخالت بیجا
handing U دخالت کمک
hand U دخالت کمک
participated U دخالت کردن
to have a finger in the pie U دخالت کردن
to chop in U دخالت درگفتگوکردن
interfere U دخالت کردن
interfered U دخالت کردن
interferential U وابسته به دخالت
interferes U دخالت کردن
meddling U دخالت بیجا
admix U دخالت کردن
to strike in U دخالت کردن
He's a wet blanket. U او [مرد] آدم روح گیری [نا امید کننده ای یا ذوق گیری] است.
exchange intervention U دخالت در بازار ارز
to step in U دخالت کردن توامدن
take part U دخالت یا شرکت کردن
wink at <idiom> U اجازه دخالت ندادن
intromit U دخالت کردن مزاحم شدن
to have a finger in every pie U درهمه کاری دخالت کردن
come between <idiom> U درروابط دونفر دخالت کردن
hen hussy U مردیکه زیادبکارهای زنانه وخانگی دخالت میکند
median U میانه
intermediate U میانه
mezzo U میانه
middle-of-the-road U میانه رو
mediums U میانه
medium U میانه
mesosomatic U میانه تن
mesocephalic U میانه سر
of a middling quality U میانه
middle weight U میانه
temperate U میانه رو
tolerable U میانه
soberly U میانه رو
sober U میانه رو
meant U میانه
owl light U میانه
so-so U میانه
mn U میانه
meaner U میانه
mesne U میانه
moderating U میانه رو
intermedial U میانه
moderated U میانه رو
mean U میانه
meanest U میانه
allegretto a U میانه
moderate U میانه رو
center piece U میانه
moderates U میانه رو
median line U میانه
fairish U میانه
frugal U میانه رو
She's got a finger in every pie. U او [زن] توی همه چیز دخالت می کند. [رفتار ناپسند]
automation U استفاده از ماشین هایی که دخالت افراد در آن بسیار کم است
telesthesia U احساس چیزی از مسافت دوربدون دخالت حواس پنجگانه
but for income U قسمتی از درامد که به علت دخالت عامل بخصوصی عایدشده
the middle finger U انگشت میانه
intermediately U بطور میانه
averaged U میانه متوسط
averages U میانه متوسط
averaging U میانه متوسط
normal U میانه متوسط
intermediate frequency U فرکانس میانه
average U میانه متوسط
meanest U میانه متوسط
halfway line U خط میانه زمین
moderating U میانه رو مناسب
middle U میانه میدان
mean radius U شعاع میانه
tolerably U بطور میانه
temperateness U میانه روی
Middle West U باختر میانه
golden mean U میانه روی
intermedium U میانه گیر
meaner U میانه متوسط
waists U میانه ناو
waist U میانه ناو
mean U میانه متوسط
halfback U بازیکن میانه
bathyal U میانه ژرفی
average radius U شعاع میانه
to split the d. U میانه را گرفتن
middles U میانه میدان
passably U بطور میانه
moderated U میانه رو مناسب
middlings U ارد میانه
moderateness U میانه روی
moderately U بطور میانه
moderation U میانه روی
medium frequency U فرکانس میانه
moderates U میانه رو مناسب
middle course U میانه روی
moderate U میانه رو مناسب
mesopic vision U دید میانه
medial U میانه متوسط
temperance U میانه روی
mediaeval ages U قرنهای میانه
mesokurtic U میانه پهنا
mesolithic U میانه سنگی
embroilment U میانه بهم زنی
embroil U میانه برهم زدن
embroiled U میانه برهم زدن
ambivert U ادم معتدل و میانه رو
embroiling U میانه برهم زدن
meanest U متوسط میانه روی
meaner U متوسط میانه روی
embroils U میانه برهم زدن
scholastic theology U الهیات قرنهای میانه
mean U متوسط میانه روی
bigeneric U میانه یا حد وسط دوجنس
to set two men at variance U میانه دو کس رابهم زدن
back-seat driver U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
frustration U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
back-seat drivers U مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
supervening impossibility of performance U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
summary conviction U حکم محکومیت صادره ازدادگاه بخش بدون دخالت هیات منصفه
frustrations U غیر ممکن شدن اجرای قراردادبه دلیل دخالت وقایع غیرمترقبه
middle body U قسمت میانه ناو یا کشتی
to keep in with any one U با کسی میانه خوب داشتن
To try to effect a reconciliation . between two people . U میانه دونفرراگرفتن ( آشتی دادن )
mediaevalism U رسم ها وعقیدههای قرون میانه
To set two people against each other . To stir up bad blood between tow persons. U میانه دونفررا بهم زدن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
they came to a rupture U میانه انها بهم خورد
They became estranged . They fell out . U میانه آنها بهم خورد
We are on very friendly terms . U میانه ماخیلی گرم است
middleman U نفر وسط صف ادم میانه رو
middlemen U نفر وسط صف ادم میانه رو
centrist wing U طرفدار جناح میانه رو [سیاست]
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
sea king U دزد دریایی اسکاندیناوی درقرنهای میانه
barytone U کلمهای که اخران بی تکیه است میانه
pavis U سپربزرگی که در قرنهای میانه بکارمیبرندوسرتاپارامی پوشانید
classical economics U نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
school doctor U استاد دانشگاه یا اموزشگاه الهیات در قرنهای میانه
jainism U یکجوردین درهندکه میانه دین برهماودین بوداست
Big Brother U دولت یا هر سازمانی که در امور خصوصی و داخلی مردم دخالت و جاسوسی کند و آنها را سختمهار نماید
pluralism U عقیده مبتنی برلزوم دخالت کلی و عملی موسسات و مجامع غیر دولتی در امر اداره مملکت
concertina fold U قسمت دیگر به جهت مخالف تاکاغذ به طور مناسب در چاپگر قرار بگیرد و به دخالت کاربر نیازی نباشد
his severity relaxed U از سخت گیری خود کاست سخت گیری وی کمتر شد
digamy U دو زن گیری دو شوهر گیری
speech scrambling U نفوذ در شبکه مکالماتی دخالت در شبکه صوتی و به هم زدن ان
measuring converter U مبدل اندازه گیری ترانسفورماتور اندازه گیری
with the utmost rigour U با کمال سخت گیری با سخت گیری هر چه بیشتر
stream gaging U اندازه گیری ابراهه ها اندازه گیری رودخانه
mediaevalist U کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folded U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
folds U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
accordion fold U یک تکه در یک جهت و تکه دیگر در جهت مخالف تا کاغذ بدون دخالت کاربر وارد چاپگر شود
frustrated contract U قراردادی که اجرای ان به دلیل دخالت وقایع غیر مترقبه غیر مممکن شده است قراردادعقیم شده
black U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacked U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacker U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blackest U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
blacks U وسیلهای که بدون دخالت کاربر کار میکند و کاربر از نحوه کار آن بی خبر است
He has no business to interfere. U بیخود می کند دخالت می کند
point voting system U سیستم رای گیری عددی سیستم رای گیری امتیازی
compression molding process U فرایند قالب گیری تراکمی طریقه قالب گیری تراکمی
mechanicalism U عقیده به دخالت عمل مکانیکی در کیفیات فاهر و طبیعی عمل مکانیکی
totalitarianism U سیستم حکومتی که در جمیع شئون زندگی فردی افراد یک ملت دخالت کرده ان را تابع برنامه کلی دولت می سازدکه این برنامه ممکن است درجهت منافع یک فرد یا یک گروه یا یک طبقه و یا کل اجتماع تنظیم شده باشد
declinating station U ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
torsionmeter U وسیله اندازه گیری دور پروانه ناو وسیله اندازه گیری نیروی چرخش پروانه ناو
midcourse guidance U هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
ostensible U شریک فاهری در CL کسی را گویند که اسمش در ضمن اسم شرکتی اعلام شود و یا عملا" در اداره ان دخالت کند که در این حالت مشئوولیت او در برابر کسانی که به ایت اعتبار او را شریک پنداشته اند درست مانند شرکاواقعی است هر چند که درواقع سهمی نداشته باشد
moving iron instrument U دستگاه اندازه گیری اهن گردان دستگاه اندازه گیری اهن نرم گردان
exorcisms U جن گیری
dewatering U اب گیری
resumption U از سر گیری
exorcism U جن گیری
lutation U گل گیری
luting U گل گیری
skim U کف گیری
recapturing U پس گیری
scorification U کف گیری
recapture U پس گیری
monogyny U یک زن گیری
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com