English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
show up U حاضر شدن حضور یافتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
propagating U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagates U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagate U گشترش یافتن یا نشر یافتن
propagated U گشترش یافتن یا نشر یافتن
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
tendance U حضور
presence U حضور
attendance U حضور
attendances U حضور
in the presence of ... U در حضور ...
non attendance U عدم حضور
non attandance U عدم حضور
non appearance U عدم حضور در
presentment U بیان حضور
audiences U اجازه حضور
audience U اجازه حضور
roll call U حضور و غیاب
savoir faire U حضور ذهن
in my presence U در حضور من [حقوق]
presence of mind U حضور ذهن
in your presence U در حضور شما
common sense U حضور ذهن
attend U حضور داشتن
attends U حضور داشتن
attending U حضور داشتن
before the jvdges U در حضور قاضی
tact U حضور ذهن
immanence U حضور درهمه جا
immanency U حضور درهمه جا
roll call U حضور و غیاب سازمانی
to request the company of: U حضور کسی را خواستن
coram judice U در حضور قاضی اصاع
processes U تکلیف به حضور کردن
locus standi U حق حضور در دادگاه یامجلس
to make ones a U حضور بهم رساندن
to put in an appearance U حضور بهم رساندن
arrivals U حضور در خدمت فرستی
call the roll U حضور و غیاب کردن
arrival U حضور در خدمت فرستی
immediacy U اگاهی حضور ذهن
pluripresence U حضور در چند جا در یک زمان
omnipresence U حضور در همه جا در ان واحد
presence [of somebody] U حضور [کسی] [حقوق]
process U تکلیف به حضور کردن
ubiquity U حضور در همه جا در یک وقت
absence of mind U عدم حضور ذهن
sit-in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
Is my presence absolutely necessary? U آیا حضور من لازم است؟
bases boaded U ضربه با حضور بازیگران درپایگاههای 1 و 2 و 3
sit-ins U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
to bring somebody before the judge U کسی را در حضور قاضی آوردن
to bring the matter before a court [the judge] U دعوایی را در حضور قاضی آوردن
libation U تقدیم شراب به حضور خدایان
sit in U حضور درمحلی بعنوان اعتراض
libations U تقدیم شراب به حضور خدایان
recusancy U سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
assisted U حضور بهم رساندن توجه کردن
assisting U حضور بهم رساندن توجه کردن
recusance U سرپیچی امتناع از حضور در مجالس عبادت
attendance of a doctor U حضور پزشک روی رینگ بوکس
to be in attendance [at an event] U حضور داشتن [در مراسمی ] [اصطلاح رسمی]
bases empty U ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
your presence is requested U خواهشمند است حضور بهم رسانید
assist U حضور بهم رساندن توجه کردن
assists U حضور بهم رساندن توجه کردن
subpoenaed U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenaing U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoenas U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
subpoena U کتبا" کسی را به دادگاه یا به حضور مامورتحقیق فراخواندن
preconceptions U عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
banc U جلسهای که با حضور کلیه قضات یک دادگاه تشکیل شود
preconception U عقیده از قبل تشکیل شده حضور پیش از وقت
barristers U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
barrister U وکیل مدافع وکیلی که حق حضور دردادگاه و دفاع شفاهی را دارد
appearance money U پولی که به افراد مشهور برای حضور در محافل پرداخت میشود
nonduty status U حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
nuncupative will U وصیتی که ابتدا در حضور عدهای ازشهود اعلام و متعاقبا"نوشته میشود
on hand <idiom> U حاضر
stock U :حاضر
presents U حاضر
agreeable U حاضر
presenting U حاضر
presented U حاضر
present U حاضر
in the saddle U حاضر
existing U حاضر
stocked U :حاضر
ubiquitous U حاضر
two man rule U قانون حضور یاتصویب دونفره یا تصویب به وسیله دونفر برای انجام کار
time card U کارتی که ساعت حضور وغیاب کارگر روی ان قید میشود گاه برگ
readied U حاضر به کار
readied U قبضه حاضر
make ready U حاضر شدن
rig U وضع حاضر
readies U حاضر به کار
rigged U وضع حاضر
readies U قبضه حاضر
ready U حاضر به کار
rigs U وضع حاضر
ready U قبضه حاضر
repartee U حاضر جوابی
existing U در حال حاضر
ready wit U حاضر جوابی
action front U حاضر به تیر
operationally ready U حاضر به کار
operationally ready U حاضر به عملیات
toss off <idiom> U حاضر جواب
readiness to report U حاضر جوابی
attend U حاضر بودن
attending U حاضر بودن
to e. an appearance U حاضر شدن
attends U حاضر بودن
active حاضر بخدمت
willing U حاضر خواهان
readying U حاضر به کار
current U در حال حاضر
at the moment U در حال حاضر
at present U در حال حاضر
stand by U حاضر بودن
at the present moment U درحال حاضر
omnipresent U حاضر در همه جا
omnipresent U همه جا حاضر
here U بدینسو حاضر
johnny on the sopt U حاضر و اماده
delicatessen U اغذیه حاضر
delicatessens U اغذیه حاضر
currents U در حال حاضر
readying U قبضه حاضر
operational U حاضر به کار
present [at] <adj.> U باشنده [حاضر] [در]
roll call U حاضر و غایب
get ready U حاضر شدن
For the time being. At peresent. presently. U درحال حاضر
inbearing U فضولانه حاضر خدمت
fitting out U حاضر کردن ناو
unready U غیراماده حاضر نشده
To keep an appointment . U سر قرار حاضر شدن
operational route U جاده حاضر به کار
i agreed to go U حاضر شدم بروم
he refused to go U حاضر نشد برود
To call the roll. Roll-call. U حاضر غایب کردن
get ready U حاضر کردن یا شدن
march order U حاضر براه کردن
fair game U طعمهی حاضر و آماده
attender U شخص حاضر در جایی
Get ready for the journey(trip) U برای مسافرت حاضر شو
inbearing U ناخوانده حاضر خدمت
take off (time) <idiom> U سرکار حاضر نشدن
presence of mind U حاضر ذهنی هوشیاری
To prepare something. To get somethings ready. U چیزی را حاضر کردن
roll-call U حاضر و غایب کردن
show up U سر موقع حاضر شدن
action U فرمان حاضر به تیر
actions U فرمان حاضر به تیر
roll-calls U حاضر و غایب کردن
to be present U باشنده [حاضر] بودن
obliging U حاضر خدمات مهربان
call the roll U حاضر و غایب کردن
ready position U حالت حاضر به تیر
to conjure up U با سحر حاضر کردن
readying U حاضربه تیر حاضر باشید
roll call U حاضر و غایب کردن افراد
senior officer afloat U ارشدترین افسر حاضر در ناو
ready U حاضربه تیر حاضر باشید
offer to buy something U حاضر به خرید چیزی شدن
set up U حاضر به جنگ کردن توپ
At the moment we are not able to ... U در حال حاضر امکانش نیست که ما ...
readied U حاضربه تیر حاضر باشید
readies U حاضربه تیر حاضر باشید
make ready U اماده شدن حاضر کردن
I was an eye witness to what happened. U من حاضر وناظر وقا یع بودم
Those who attended the meeting. U کسانیکه در جلسه حاضر بودند
ubiquitous U همه جا حاضر موجود درهمه جا
embattle U حاضر شدن برای جنگ
embattle U حاضر به جنگ کردن یا شدن
improvisation U بدیهه سازی حاضر جوابی
all available U کلیه توپخانه حاضر به تیر
date U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
When will they be ready? U چه وقت آنها حاضر میشود؟
I wI'll get (persuade)him to sign . U اورا حاضر بامضاء می کنم
improvisator U بدیهه ساز حاضر جواب
get ready U اماده شدن حاضر کردن
Are you prepared to accept my conditions? U حاضر ید شرایط مرا بپذیرید؟
dates U در حال حاضر یا اخیراگ امروزی
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
at this time <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
at this stage <adv.> U درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
to compel the attendance of a witness U وادار به حاضر شدن شاهدی [قانون]
current U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
to report oneself U حاضر شدن وخود را معرفی کردن
he would take no refusal U هیچ حاضر نمیشد که تقاضایش رد شود
set U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operating force U نیروهای حاضر به کار نیروی فعال
sets U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
operationally ready U حاضر به عمل اماده از نظر عملیاتی
currents U آدرسی که در حال حاضر استفاده میشود
ready rack U قفسه مهمات حاضر برای تیراندازی
setting up U وسیله حاضر بکار تنظیم شده
actual job [job held] [occupation held] U پیشه در حال حاضر نگه داشته شده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com