English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
strive U جدوجهد کردن نزاع کردن
strived U جدوجهد کردن نزاع کردن
striven U جدوجهد کردن نزاع کردن
strives U جدوجهد کردن نزاع کردن
striving U جدوجهد کردن نزاع کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to pull caps U نزاع کردن
to fall out U نزاع کردن
quarrel U نزاع کردن
tussling U نزاع کردن
tussles U نزاع کردن
tussled U نزاع کردن
quarreling U نزاع کردن
quarrelled U نزاع کردن
quarrelling U نزاع کردن
quarreled U نزاع کردن
quarrels U نزاع کردن
tussle U نزاع کردن
wrangling U نزاع کردن
wrangles U نزاع کردن
wrangled U نزاع کردن
wrangle U نزاع کردن
disputed U نزاع کردن
disputes U نزاع کردن
disputing U نزاع کردن
fight U نزاع کردن
fights U نزاع کردن
dispute U نزاع کردن
jars U نزاع کردن
jarred U نزاع کردن
flite U نزاع کردن
jar U نزاع کردن
tousle U مچاله کردن نزاع
brawling U نزاع وجدال کردن
brawl U نزاع وجدال کردن
brawled U نزاع وجدال کردن
scrapping U نزاع اوراق کردن
scrap U نزاع اوراق کردن
scrapped U نزاع اوراق کردن
scraps U نزاع اوراق کردن
brawls U نزاع وجدال کردن
To go for each other. U بیکدیگر پریدن ( نزاع کردن )
To come to blows . U دست به یقه شدن ( نزاع کردن )
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
battle U نزاع
battled U نزاع
battles U نزاع
scuffled U نزاع
scuffle U نزاع
disputing U نزاع
battling U نزاع
dissension U نزاع
affray U نزاع
scuffles U نزاع
wrangling U نزاع
waned U نزاع
rows U نزاع
disputed U نزاع
dispute U نزاع
fighting U نزاع
wrangle U نزاع
wrangled U نزاع
factions U نزاع
wane U نزاع
wrangles U نزاع
disputes U نزاع
scuffling U نزاع
brangle U نزاع
embroilment U نزاع
wanes U نزاع
tussle U نزاع
spar U نزاع
falling out U نزاع
tussled U نزاع
tussles U نزاع
jarring U نزاع
tussling U نزاع
quarrelled U نزاع
quarrel U نزاع
falling-out U نزاع
quarreled U نزاع
quarrels U نزاع
quarrelling U نزاع
sparred U نزاع
strifeless U بی نزاع
waning U نزاع
fuss U نزاع
fussed U نزاع
fusses U نزاع
fussing U نزاع
wars U نزاع
war U نزاع
dustup U نزاع
row U نزاع
hotwar U نزاع
contretemps U نزاع
spars U نزاع
quarreling U نزاع
faction U نزاع
strife U نزاع
rowed U نزاع
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
disputes U مشاجره نزاع
barrator U اهل نزاع
disputed U منازعه نزاع
squeals U دعوا نزاع
squealed U دعوا نزاع
militancy U نزاع طلبی
disputed U مشاجره نزاع
dispute U منازعه نزاع
discord U دعوا نزاع
dispute U مشاجره نزاع
embroiling U به نزاع انداختن
embroiled U به نزاع انداختن
embroil U به نزاع انداختن
disputes U منازعه نزاع
wars U محاربه نزاع
disputing U منازعه نزاع
fray U نبرد نزاع
frayed U نبرد نزاع
quarrelsomely U نزاع طلبانه
dissentious U نزاع جو موردنزاع
frays U نبرد نزاع
embroils U به نزاع انداختن
the root of dispute U مایه نزاع
disputing U مشاجره نزاع
war U محاربه نزاع
squeal U دعوا نزاع
contentiousness U نزاع طلبی
contention U مشاجره نزاع
contentions U مشاجره نزاع
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
contested area U منطقه مورد نزاع
warfare U نزاع زدو خورد
extirpate the source of dispute U قلع ماده نزاع
they had words U باهم نزاع کردند
they dispute about nothing U درسرهیچ نزاع می کنند
quarrelsomeness U نزاع طلبی جنگجوئی
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
jars U دعوا و نزاع طنین انداختن
jar U دعوا و نزاع طنین انداختن
jarred U دعوا و نزاع طنین انداختن
quarelsomeness U نزاع طلبی فتنه جوئی
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
battle royal U نزاع سخت کشمکش خصومت امیز
militants U اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
militant U اهل نزاع وکشمکش جنگ طلب
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com