Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
roundabout production
U
تولید با کارائی بیشتر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
production efficiency
U
کارائی تولید
production efficiency
U
کارائی در تولید
You have to watch your diet more
[carefully]
and get more exercise.
U
شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
performance
U
کارائی
effectiveness
U
کارائی
performances
U
کارائی
bandwidth
U
صفحه تصویرهای با resolution بیشتر پیکسل در فضای بیشتری نمایش میدهد و به ورودی سریع و پهنای بلند بیشتر نیاز دارند
performance
U
سطح کارائی
economic efficiency
U
کارائی اقتصادی
performance
U
میزان کارائی
tax efficiency
U
کارائی مالیاتی
performances
U
سطح کارائی
maximum efficiency
U
حداکثر کارائی
absolute efficiency
U
کارائی مطلق
performances
U
میزان کارائی
equity versus efficiency
U
برابری در مقابل کارائی
marginal efficiency of capital
U
کارائی نهائی سرمایه
absolute deficiency
U
عدم کارائی مطلق
marginal efficiency of investment
U
کارائی نهائی سرمایه گذاری
uprating
U
بهبود میزان کارائی
[مهندسی]
decreasing marginal efficiency of capita
U
کارائی نهائی نزولی سرمایه
marginal efficiency of investment schedu
U
نمودار کارائی نهائی سرمایه گذاری
bound
U
انچه که کارائی یک سیستم رامحدود میکند
capacity cost
U
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
embryophyte
U
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation
U
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components
U
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
U
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
power function
U
این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
nonmonetarists
U
ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
seconding
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
U
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
U
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads
U
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry
U
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
drive
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
drives
U
چنیدن درایو دیسک متصل بهم با یک کنترولی هوشمند که ازدرایوها برای ذخیره چندین کپی ازدادههای هر درایو برای اطمینان بیشتر تهیه می کنند یا بخش از هر داده روی هر درایو برای سرعت بیشتر
monetary school
U
مکتب اقتصادی تحت رهبری میلتون فریدمن که معتقد به کارائی بیشترسیاست پولی نسبت به سیاست مالی در اقتصاد است
planar
U
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
U
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
U
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
U
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
U
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
U
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
U
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
U
غده تولید کننده منی محل تولید منی
family
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families
U
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
U
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest
U
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap
U
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half
U
جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
producers burden of tax
U
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
mostly
U
بیشتر
furthering
U
بیشتر
for the most part
U
بیشتر
the more better the best
U
هر چه بیشتر
more and more
U
هی بیشتر
furthers
U
بیشتر
rather
U
بیشتر
large adv
U
بیشتر
it is mostly iron
U
بیشتر
the more
U
بیشتر
as early aspossible
U
هر چه بیشتر
more
U
بیشتر
more than
U
بیشتر از
principally
U
بیشتر
further
U
بیشتر
mainly
U
بیشتر
as much as possible
U
هر چه بیشتر
furthered
U
بیشتر
most people
U
بیشتر مردم
multichannel
U
با بیشتر از یک کانال
nine times out ten
U
بیشتر اوقات
outshone
U
بیشتر درخشیدن
oddson
U
بیشتر محتمل
in the main
U
بیشتر اصلا
the many
U
بیشتر مردم
outshining
U
بیشتر درخشیدن
outshines
U
بیشتر درخشیدن
so many menŠso many minds
U
هر چه اشخاص بیشتر
the most that i can do
U
بیشتر انها
The more the better .
U
هر چه بیشتر بهتر
most of them
U
بیشتر انها
majoring
U
بیشتر اعظم
majored
U
بیشتر اعظم
major
U
بیشتر اعظم
outstand
U
بیشتر ایستادن
so many menŠso many minds
U
عقیده بیشتر
outsit
U
بیشتر نشستن از
better
U
نیکوتر بیشتر
outshine
U
بیشتر درخشیدن
surviver
U
بیشتر عمرکننده
over crowding
U
بیشتر باشد
more and more
U
بیشتر ازبیشتر
above average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
above-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
no longer
U
نه بیشتر
[زمانی]
better part
U
قسمت بیشتر
rather ... than
U
بیشتر ...تا
[ترجیحا ... تا]
to overcomein number
U
بیشتر بودن از
no more
U
نه دیگر
[بیشتر]
not any more
U
دیگر نه
[بیشتر نه]
over-average
<adj.>
U
بیشتر از حد متوسط
hypercard
U
یات بیشتر
further information
U
آگاهی بیشتر
by superir wisdom
U
با خرد بیشتر
at full pelt
U
با شتاب هر چه بیشتر سراسیمه
norther
U
بیشتر بطرف شمال
extensive cultivation
U
کار وسرمایه بیشتر
as soon as possible
U
بزودی هرچه بیشتر
full drive
U
باشتاب هرچه بیشتر
outliving
U
بیشتر دوام اوردن
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
mares
U
مادیان 4 ساله یا بیشتر
overlive
U
بیشتر زنده بودن از
outlive
U
بیشتر زنده بودن از
mare
U
مادیان 4 ساله یا بیشتر
ahead
U
دارای امتیاز بیشتر
outwear
U
بیشتر دوام کردن
outwatch
U
بیشتر بیدار ماندن از
read mostly memory
U
حافظه بیشتر خواندنی
outstand
U
بیشتر تحمل کردن
outwalk
U
بیشتر راه رفتن از
outliving
U
بیشتر زنده بودن از
outwork
U
بیشتر کار کردن از
outbidded
U
بیشتر توپ زدن از
outbids
U
بیشتر توپ زدن از
outlasted
U
بیشتر طول کشیدن از
more the merrier
<idiom>
U
هرچی بیشتر بهتر
outvoting
U
بیشتر رای بردن از
outvotes
U
بیشتر رای بردن از
like nowhere else
<adv.>
U
بیشتر از هر جای دیگر
outvoted
U
بیشتر رای بردن از
I am over 50 years old.
U
من ۵۰ سال بیشتر دارم.
outvote
U
بیشتر رای بردن از
outlasts
U
بیشتر طول کشیدن از
outlasting
U
بیشتر طول کشیدن از
outlive
U
بیشتر دوام اوردن
outlived
U
بیشتر دوام اوردن
outlast
U
بیشتر طول کشیدن از
he makes most noise
U
او از همه بیشتر صدا یا
outbid
U
بیشتر توپ زدن از
outbidding
U
بیشتر توپ زدن از
it consists mainly
U
بیشتر عبارت است از
outlives
U
بیشتر زنده بودن از
outlives
U
بیشتر دوام اوردن
outlived
U
بیشتر زنده بودن از
It does more harm than good .
U
ضررش از نفعش بیشتر است
overloads
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
semidouble
U
دارای گلبرگهای بیشتر از معمول
at full speed
U
با تندی هر چه بیشتر بسرعتی هر چه تمامتر
overloaded
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
multi-
U
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
overload
U
تقاضا بیشتر از توانایی وسیله
transuranium
U
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
full pelt
U
با شتاب هرچه بیشتر سراسیمه
transuranic
U
دارای عدداتمی بیشتر از اورانیم
multi
U
در معنای زیاد یا بیشتر از یکی
It tends to be blue . It is bluish.
U
بیشتر برنگ آبی می زند
peter penny
U
زکات سالیانه که بیشتر به پاپ میداند
riots
U
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioting
U
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
rioted
U
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
overpoise
U
مهمتر بودن از بیشتر نفوذ داشتن از
riot
U
تجمع سه نفر یا بیشتر جهت ایجاداغتشاش
more frequently than ever
<adv.>
U
نسبت به سابق خیلی بیشتر اوقات
accuracy
U
هر قدر تعداد بیتها بیشتر باشد
composer
U
آهنگ ساز
[بیشتر موسیقی کلاسیک]
operator
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
supercharger
U
دستگاه هوا و سوخت رسانی بیشتر
i life that better
U
انرا بیشتر از همه دوست دارم
loved i nothonour more
U
اگر شرافت را بیشتر دوست نداشتم
man up
U
بازی با یک نفر بیشتر از تعدادافراد حریف
compound parry
U
دفع شمشیر حریف با دو حرکت یا بیشتر
More money is not the answer to this problem.
U
پول بیشتر حل این مسئله نیست.
queued
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
excess cover treaty
U
قرارداد پوشش بیمهای ضایعات بیشتر
queue
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
queueing
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
to jackknife truck-trailers
U
تا شدن کامیون در جاده
[بیشتر در تصادفات]
Cut a little more off the top.
یک کمی بیشتر بالا را کوتاه کنید.
queues
U
افزودن داده یا کار بیشتر به انتهای صف
centuries
U
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
Cut a little more off the back.
یک کمی بیشتر عقب را کوتاه کنید.
century
U
001 امتیاز یا بیشتر در یک بازی کریکت
half century
U
05 امتیاز یا بیشتر توپزن درمسابقه کریکت
ness on his part
U
این بیشتر بواسطه کمرویی است
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
operators
U
انتساب بیشتر از یک تابع به عملگرا مشخص .
parlour maid
U
کلفتی که کتارش بیشتر درسفره خانه است
gaze hound
U
تازی که بیشتر با چشم دنبال شکار می رود تا با بو
like hell
<idiom>
U
با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
as if to add insult to injury
<idiom>
U
با بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره
larceny petty
U
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com