Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
To establish( make) contact.
U
تماس دایر ( برقرار ) کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
touches
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
touch
U
تماس برقرار کردن با چیزی با انگشتان
originating
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originate
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originated
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
originates
U
با مودم دیگر که منتظر تماس است تماس برقرار می گیرد. مودم اصلی به پاسخ مودم راه دور پاسخ می فرستد
We finally succeed in making a radio contact.
U
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
install
U
دایر کردن
circulate
U
دایر کردن
installing
U
دایر کردن
circulates
U
دایر کردن
circulated
U
دایر کردن
set afoot
U
دایر کردن
installs
U
دایر کردن
de bounce
U
جلوگیری از تماس با یک کلید که باعث چندین تماس میشود
to make things hum
U
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
touch
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
touches
U
دست زدن به خوردن به تماس یافتن با تماس
reclaim
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaimed
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaiming
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
reclaims
U
نجات دادن زمین بایر را دایر کردن
Thanks for calling back.
U
با تشکر برای تماس.
[به کسی گفته میشود که فرد تلفن خود را جواب نداده و بعدا دوباره تماس می گیرد.]
repaired
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
repair
U
جبران کردن دوباره دایر کردن
inducted
U
برقرار کردن
set up
U
برقرار کردن
inducts
U
برقرار کردن
induct
U
برقرار کردن
inducting
U
برقرار کردن
contact point
U
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
revivalist movement
U
جنبش دوباره دایر کردن آداب و سبک قدیمی
call to order
U
به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
reinstating
U
دوباره برقرار کردن
to make a connection
U
رابطه ای برقرار کردن
to induct into a seat
U
در جایی برقرار کردن
reinstates
U
دوباره برقرار کردن
communicate
ارتباط برقرار کردن
reintegrate
U
مجددا برقرار کردن
reinstated
U
دوباره برقرار کردن
reinstall
U
دوباره برقرار کردن
reinstate
U
دوباره برقرار کردن
safety
U
برقرار کردن تامین
ring
U
سیستم کامپیوتر راه دور که کاربر به تلفن آن یک بار تماس می گیرد و امکان شماره گیری , قط ع تماس ,انتظار و سپس بماس مجدد دارد.
instate
U
برقرار کردن منصوب نمودن
To bring about a reconciliation.
U
آشتی دادن ( برقرار کردن )
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishments
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
telecommuting
U
ارتباط برقرار کردن راه دور
establishment
U
محل کار برقرار کردن قرارگاه
circulate
U
دایر کردن منتشر کردن
circulated
U
دایر کردن منتشر کردن
get up
U
اتو کردن دایر کردن
circulates
U
دایر کردن منتشر کردن
talks
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talk
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
talked
U
صحبت کردن یا ارتباط برقرار کردن
stabilization
U
برقرار کردن تعادل یاثبات گلوله در مسیر
amplifying report
U
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
appoints
U
برقرار کردن منصوب کردن
instituting
U
برقرار کردن تاسیس کردن
appoint
U
برقرار کردن منصوب کردن
institute
U
برقرار کردن تاسیس کردن
institutes
U
برقرار کردن تاسیس کردن
instituted
U
برقرار کردن تاسیس کردن
look in on
<idiom>
U
تماس حاصل کردن
revive
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revived
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
revives
U
دوباره دایر شدن دوباره رواج پیدا کردن نیروی تازه دادن
osculate
U
تماس نزدیک حاصل کردن
brush
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes
U
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
conferencing
U
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن
open
U
دایر
commissioned
U
دایر
operational
U
دایر
in a
U
دایر
operatives
U
دایر
functioning
U
دایر
active
U
دایر
operative
U
دایر
in gear
U
دایر
lived
U
دایر
opens
U
دایر
opened
U
دایر
live
U
دایر
in good working order
U
دایر
in order
U
دایر
in working condition
U
دایر
audio
U
ال می پرسد. شخص تماس گرفته با انتخاب کردن شمارهای در تلفن به او جواب میدهد
skate off
U
حرکت بطرف حریف و تماس بدنی با او برای دور کردن اواز گوی
block the plate
U
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
follow up
U
تعقیب کردن دنباله داستان را شرح دادن تماس با بیمارپس ازتشخیص یا درمان
working set
U
مجموعه دایر
operated
U
دایر بودن
work space
U
فضای دایر
to come into operation
U
دایر شدن
operates
U
دایر بودن
it is not in good workingorder
U
دایر نیست
it is in good working order
U
دایر است
operate
U
دایر بودن
utilized lands
U
اراضی دایر
ws
U
انباره دایر
hovercrafts
U
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
hovercraft
U
رسانگری که با فشرده کردن هوا در زیر بالای سطح وبدون تماس با ان حرکت میکند
the game is on
U
بازی دایر است
runs
U
رانش دایر بودن
operable
U
عمل پذیر دایر
run
U
رانش دایر بودن
skimmed
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skims
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim
U
سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
quamdiu bene se gesserit
U
تا زمانیکه تخلفی نکند منظور برقرار کردن حق انتفاع است برای کسی به این شرط که تا از شروط عقدتخلف نکند تصرفش ادامه داشته باشد
indefeasible
U
برقرار
on
U
برقرار
established
U
برقرار
confirmed
U
برقرار
enactor
U
برقرار کننده
to set in
U
برقرار شدن
maintain
U
نگهداشتن برقرار داشتن
maintained
U
نگهداشتن برقرار داشتن
to install oneself in a place
U
در جایی برقرار شدن
maintains
U
نگهداشتن برقرار داشتن
combined communication board
U
هیئت برقرار کننده ارتباط درستادهای مرکب
initials
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuits
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
initialing
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
female
U
سوراخی که سوزنی وارد آن میشود تا اتصال برقرار شود
initial
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled
U
موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
circuit
U
مداری که امکان ارتباط داده دو جهته برقرار میکند
plug
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
revealed
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
reveals
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
plugging
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
reveal
U
نمایش اطلاعاتی که پنهان شده بودند پس ازاینکه شرط برقرار شد
pact
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
pacts
U
قاعده عمومی و مطلقی را برقرار وخود را ملزم به رعایت ان می کنند
plugs
U
اتصالی که وارد سوکت میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
socket
[سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند]
sockets
U
سوراخی که سوزن یا ورودی وارد میشود تا اتصال الکتریکی برقرار کند
networking
U
نرم افزاری که اتصال بین برنامه کاربر و شبکه برقرار میکند
X.
U
استاندارد CCITT که ارتباط بین ترمینال و شبکه تنظیم بسته برقرار میکند
central
U
ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
communication
U
پردازندهای که چندین واسط و مدیریت بین کامپیوتر و کنترل خط وط ارتباطی برقرار میکند.
sessions
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
session
U
لایه در مدل استاندارد SO/ OSI , که اتصال و قط عی را بین گیرنده و فرستنده برقرار میکند
impact
U
تماس
impacts
U
تماس
contacting
U
تماس
contact
U
تماس
contacted
U
تماس
tangency
U
تماس
ding
U
تماس
line of contact
U
خط تماس
contingence
U
تماس
contacts
U
تماس
taction
U
تماس
contact line
U
خط تماس
tangents
U
تماس
tangent
U
تماس
impinging
U
تماس
jump instruction
U
موقعتی که پردازنده به بخش دیگر برنامه هدایت میشود در صورتی که شرط برقرار باشد
croquet
U
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
goldie lock
U
فرمان پست رادار زمینی به هواپیما دایر بر اینکه رادارکنترل زمینی هدایت هواپیمارا بعهده گرفته است
logic
U
بخشی از کد که توابع نامناسب مثل آسیب سیستم انجام میدهد وقتی شرایط ی برقرار باشند
else rule
U
قانون منط ق برنامه دریک دستور -IF Then برای اعمال IF دیگر اگر شرط -IF Then برقرار نبود
interactional points
U
نقاط تماس
to be in rapport
U
تماس داشتن
to bring into contact
U
تماس دادن
angle of contact
U
زاویه تماس
point contact
U
تماس نقطهای
skimmed
U
تماس اندک
to be in contact
U
تماس داشتن
skims
U
تماس اندک
point of contact
U
نقطه تماس
skim
U
تماس اندک
area contact
U
سطح تماس
contact surface
U
سطح تماس
shock hazard
U
خطر تماس
finish
U
تماس انتهایی
contact flange
U
فلانژ تماس
contact lost
U
تماس قطع شد
finishes
U
تماس انتهایی
contact party
U
گروه تماس
contact patrol
U
گشتی تماس
contact point
U
قطب تماس
contact pressure
U
فشار تماس
contact ratio
U
نسبت تماس
tuch
U
تماس دادن با
contiguity
U
برخورد تماس
line to line fault
U
تماس خطوط
zone of contact
U
ناحیه تماس
contact area
U
سطح تماس
corps a corps
U
تماس بدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com