English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
emergency priority U تقدم فوری
urgent priority U تقدم فوری
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
background processing U کار با حق تقدم پایین که وقتی اجرا میشود که دیگر کاری با حق تقدم از آن بیشتر موجود نباشد
migration U انتقال داده بین وسیله با تقدم بالا یا line-on با تقدم پایین یا line-off
foreground program U برنامهای که تقدم بالایی داشته و بنابر این بر برنامههای فعال جاری در یک سیستم کامپیوتری که ازروش چند برنامهای استفاده میکند تقدم دارد
right of way U تقدم
pas U حق تقدم
primacy U تقدم
preference U تقدم
preferences U تقدم
priorities U حق تقدم
right of way U حق تقدم
precedence U تقدم
precedence U حق تقدم
priorities U تقدم
rights of way U حق تقدم
rights of way U تقدم
priority U حق تقدم
preferment U حق تقدم
priorship U تقدم
preemimence U تقدم
lead U تقدم
precession U تقدم
precedency U حق تقدم
leads U تقدم
antecedence U تقدم
anteriority U تقدم
better hand U تقدم
priority U تقدم
right of priority U حق تقدم
priorship U حق تقدم
prompt U فوری
immediate <adj.> U فوری
urgent U فوری
instanter U فوری
posthaste U فوری
snap shot U فوری
sudden U فوری
unintermediate <adj.> U فوری
spots U فوری
spot U فوری
acute <adj.> U فوری
intuitive <adj.> U فوری
spontaneous U فوری
instantaneous <adj.> U فوری
prompted U فوری
prompts U فوری
urgently U فوری
priority of fires U تقدم اتشها
emergency priority U تقدم اضطراری
leads U سرمشق تقدم
priority of check U تقدم کیش
precession of the equinoxes U تقدم اعتدالین
lead U سرمشق تقدم
precendence rules U قواعد تقدم
pre existence U تقدم وجود
major road U راه با حق تقدم
law of primacy U قانون تقدم
to give place to U تقدم دادن
to give preference to U تقدم دادن بر
priority intersection U تقدم باراهفرعی
time priority U تقدم زمانی
rating U ترتیب تقدم
ratings U ترتیب تقدم
preexistence U تقدم وجود
to give priority to U تقدم دادن به
urgent priority U تقدم حیاتی
valve lead U تقدم سوپاپ
precedence U تقدم پیامها
precedence U ترتیب تقدم
burdened U فاقد حق تقدم
snap shooter U عکاس فوری
immediate action U عملیات فوری
inst U مخفف فوری
hasty U عجولانه فوری
immediate memory U حافظه فوری
instantaneous reaction U واکنش فوری
instantaneous photograph U عکس فوری
immediate message U پیام فوری
immediate mission U تک فوری هوایی
snap shot U عکس فوری
speedy trial U دادرسی فوری
prompt payment U پرداخت فوری
prompt deployment U گسترش فوری
prompt delivery U تحویل فوری
spot test U ازمایش فوری
pistolgraph U عکس فوری
emergency care U مراقبتهای فوری
snapshots U عکس فوری
snapshot U عکس فوری
scram U فوری رفتن
real time U بازده فوری
immediate U خیلی فوری
cash prompt U نقد فوری
cash spot U نقد فوری
scrams U فوری رفتن
preexistent U دارای تقدم در وجود
primacy recency effect U اثر تقدم - تاخر
system priorities U تقدم های سیستم
right of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
preempt U حق تقدم پیدا کردن
transposition U تقدم و تاخر جابجاشدگی
law of prior entry U قانون تقدم ورود
prolepsis U تقدیم یا تقدم امری
priority targets U هدفهای دارای تقدم
issue priority U ترتیب تقدم توزیع
issue priority U تقدم توزیع اماد
background U کار با حق تقدم پایین
backgrounds U کار با حق تقدم پایین
rights of way U حق تقدم در عبوروسائط نقلیه
snap U گرفتن عکس فوری
snapshoot U تیر فوری انداختن
ready service U اماده به استفاده فوری
immediate addressing U ادرس دهی فوری
snapshoot U عکس فوری گرفتن
quick set U گرفتن فوری بتن
snaps U گرفتن عکس فوری
snapped U گرفتن عکس فوری
snap report U گزارش فوری یا انی
I need them urgently. من آنها را فوری میخواهم.
snapping U گرفتن عکس فوری
upsurge U قیام فوری وناگهانی
immediate action U عکس العمل فوری
the letter is urgent U نامه فوری است
payable immediately U قابل پرداخت فوری
pistolgraph U دستگاه عکس فوری
red alert U آژیر خطر فوری
red alerts U آژیر خطر فوری
snap shot U عکس فوری گرفتن
immediate mission U ماموریت فوری هوایی
privilegium U حق تقدم در شکار حیوانات اهلی
background U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
preemptor U شریک دارای حق تقدم در خرید
freight route order U ترتیب تقدم استفاده از جاده ها
backgrounds U برنامه کامپیوتری با حق تقدم پایین
To demand prompt payment. U تقاضای پرداخت فوری کردن
spot price U قیمت برای فروش فوری
exigent U محتاج به اقدام یا کمک فوری
tea bag U پاکت محتوی چای فوری
tea bags U پاکت محتوی چای فوری
Please reply as a matter of urgency. U لطفا فوری پاسخ دهید.
foreground U برنامه با تقدم بالا در سیستم چندکاره
The pedestrain has the right of way. U حق تقدم در عبور با عابر پیاده است
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
alphameric U مرتب کردن حروف و اعدادبترتیب تقدم
to put somebody on the back burner U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U به کسی حق تقدم ندادن [اصطلاح مجازی]
interrupting U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupt U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
interrupts U حق تقدم منتسب به وقفه از وسیله جانبی
emergency U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
to stop cold something U چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
emergencies U حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
backgrounds U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
background U که به عنوان کاری با تقدم پایین برخود میشود
transpostion U پس و پیش سازی تقدم وتاخر تغییر مایه
pre audience U ترتیب تقدم صحبت اصحاب دعوی در محکمه
to get down to the nitty-gritty [to get down to brass tacks] <idiom> U فوری به اصل مطلب رسیدن [اصطلاح روزمره]
spot sale U فروش نقدی وتحویل فوری کالای موردمعامله
A rapid response would be appreciated. U از پاسخ فوری قدردانی می کنیم. [اصطلاح رسمی]
emergency U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
This company guarantees prompt delivery of goods. U این شرکت تحویل فوری کالاراتضمین می نماید
emergencies U پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
maskable U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیشود غیرفعال میشود
foreground U کار با تقدم بالا که توسط کامپیوتر اجرا شود
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
democratic network U شبکه همان که همه ایستگاهای آن حق تقدم یکسان دارند
reflex force U نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
inquiry processing U فرایند انتخاب یک رکورد از یک فایل و نمایش فوری محتویات ان
to marshal one's creditors U صورت بستانکاران خود را ازلحاظ تقدم و تاخر منظم کردن
absolute address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
onion skin architecture U طراحی سیستم کامپیوتری به صورت لایهای طبق کارایی یا حق تقدم
machine address U تقدم یک فرایند که قابل تغییر توسط سیستم عامل نیست
ladder tournament U مسابقه برحسب مقام و قدرت بازیگر در جدول تقدم و تاخر
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
readout U دریافت فوری اطلاعات پردازش شده قابل عرضه بازخوانی
interrupts U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting U سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
dead line U خطی که تجاوز ازان زندانیان نظامی رامحکوم به تیرباران فوری میکند
foregrounding U اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
accelerating pump U پمپ کوچکی که به منظورتامین فوری مخلوط غلیظ سوخت و هوا در کابراتورتعبیه میشود
foreground U فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
cases U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case U جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
signatures U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
signature U کد مجوز مخصوص مثل کلمه رمز که به کاربر حق تقدم برای دستیابی به سیستم یا اجرای کار میدهد.
dot U در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
dotting U در زبان برنامه نویسی dBASE دستور فوری که به صورت نقط ه روی صفحه نمایش نشان داده میشود
away U بازی در زمین حریف گویی که دورتر ازگوی دیگر از سوراخ قراردارد و حق تقدم برای ضربه زدن پیدا میکند
backgrounds U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
background U فرآیند با حق تقدم پایین که تا وقتی منبع فرآیند بزرگ فراهم شود پردازش میشود
spot report U گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
background U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds U سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
service rating U تقدم پرسنلی رتبه بندی پرسنلی
mastered U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
masters U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
master U ترمینالی در شبکه که نسبت به سایرین تقدم دارد و توسط مدیر سیستم برای تنظیم سیستم یا انجام دستورات مقدم به کار می رود
hierarchies U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com