Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
demoralization
U
تخریب روحیه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
demoralised
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralises
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralising
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralize
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralized
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizes
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
demoralizing
U
از میان بردن حس شهامت و روحیه تخریب روحیه کردن
Other Matches
destruction site
U
منطقه تخریب مهمات محل تخریب
underwater demolition
U
تخریب ضدزیردریایی تخریب موانع زیرابی
demolition target
U
منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
demoralized
U
تضعیف روحیه کردن
demoralize
U
تضعیف روحیه کردن
demoralizes
U
تضعیف روحیه کردن
demoralises
U
تضعیف روحیه کردن
demoralizing
U
تضعیف روحیه کردن
demoralised
U
تضعیف روحیه کردن
disspirit
U
روحیه راتضعیف کردن
demoralising
U
تضعیف روحیه کردن
demolition guard
U
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
cow
U
ترساندن تضعیف روحیه کردن
cowing
U
ترساندن تضعیف روحیه کردن
cowed
U
ترساندن تضعیف روحیه کردن
cows
U
ترساندن تضعیف روحیه کردن
demolishing
U
تخریب کردن
rupture
U
تخریب کردن
ruptures
U
تخریب کردن
demolishes
U
تخریب کردن
demolished
U
تخریب کردن
demolish
U
تخریب کردن
demolition
U
تخریب کردن
destruct
U
تخریب کردن
rupturing
U
تخریب کردن
demolitions
U
تخریب کردن
atomic demolition munition
U
خرج تخریب مهمات اتمی مهمات مخصوص تخریب جنگ افزار اتمی
destroy
U
تخریب کردن منهدم کردن
destroying
U
تخریب کردن منهدم کردن
destroys
U
تخریب کردن منهدم کردن
access procedures
U
روشهای مربوط به کشف وخنثی کردن و تخریب موادمنفجره یا بی اثر کردن موادمنفجره
spirit
U
روحیه
morale
U
روحیه
mentality
U
روحیه
mentalities
U
روحیه
moral
U
روحیه
gei
U
روحیه
spiriting
U
روحیه
high moral
U
روحیه قوی
demoralization
U
تضعیف روحیه
esprit de corps
U
روحیه قسمتی
high moral
U
روحیه عالی
espirit de corps
U
روحیه گروهی
tuck
U
نیرو روحیه
spirit
U
رمق روحیه
low-spirited
U
دارای روحیه بد
low spirited
U
دارای روحیه بد
spirituality
U
روحیه مذهبی
esprit
U
غرور روحیه
spirit de corps
U
روحیه قسمتی
spiriting
U
رمق روحیه
psych
U
تضعیف روحیه
psyched
U
تضعیف روحیه
psyches
U
تضعیف روحیه
psyching
U
تضعیف روحیه
psychs
U
تضعیف روحیه
tucking
U
نیرو روحیه
tucks
U
نیرو روحیه
morale
U
روحیه جنگجویان
recreations
U
روحیه و رفاه
recreation
U
روحیه و رفاه
party spirit
U
روحیه تحزب
demoralization
U
از بین بردن روحیه
dispirit
U
دلسردکردن روحیه راباختن
poor spirited
U
دارای روحیه ضعیف
weak minded
U
دارای روحیه ضعیف
public spirited
U
دارای روحیه اجتماعی
flattens
U
روحیه خودرا باختن
flatten
U
روحیه خودرا باختن
morale
U
روحیه افراد مردم
brace
U
تجدید واحیای روحیه
braced
U
تجدید واحیای روحیه
destruction
U
تخریب
degradation
U
تخریب
demolition
U
تخریب
rupturing
U
تخریب
rupture
U
تخریب
ruptures
U
تخریب
destroyed
U
تخریب شد
demolitions
U
تخریب
ruination
U
تخریب
vandalism
U
تخریب
fail soft
U
تخریب
zeitgeist
U
روحیه یا طرزفکر یک عصر یادوره
fey
U
دارای روحیه خراب واشفته
destruction fire
U
تیر تخریب
subversion
U
انهدام تخریب
destructivity
U
قدرت تخریب
oxidative degradation
U
تخریب اکسایشی
destruction site
U
منطقه تخریب
fail soft
U
تخریب تدریجی
criminal damage
U
تخریب جزائی
destruction radius
U
حداکثرشعاع تخریب
hard core
U
مصالح تخریب
cratering charge
U
خرج تخریب
underwater demolition
U
تخریب زیرابی
fail safe
U
تخریب امن
destruct system
U
سیستم تخریب
destructor
U
تخریب کننده
demolition belt
U
نوار تخریب
rubble hard core
U
مصالح تخریب
rheodestruction
U
تخریب جریان
demolition kit
U
جعبه تخریب
fail-safe
U
تخریب امن
bomb disposal
U
تخریب بمب
demolition target
U
هدف تخریب
demolition kit
U
جعبه وسایل تخریب
destruction radius
U
شعاع تخریب مین
destruction area
U
منطقه تخریب مهمات
concussion detonation
U
خرج تخریب ضربتی
demolition belt
U
کمربند تخریب منطقهای
dismantling shot
U
تیر تخریب کننده
demolition firing party
U
گروه مسئول تخریب
vasto
U
حکم یا دستور تخریب
concussion detonation
U
خرج اماده به تخریب
bravura
U
افهار شجاعت و دلاوری روحیه مطمئن وامرانه
destroyed
U
ازبین رفت تخریب شده
xylotomous
U
دارای قابلیت تخریب چوب
petard
U
خرج تخریب دیواره و پایه پل
welfare funds
U
اعتبارات رفاهی یا بهزیستی اعتبار مربوط به روحیه ورفاه
command destruct signal
U
علامت تخریب موشک با فرمان دور
inert ammunition
U
مهمات خنثی یا بدون خرج تخریب
cratering charge
U
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
countermine
U
سیستم تخریب مین به طور خودکار
bomb cemetery
U
محل تخریب بمبهای عمل نکرده
property disposition
U
ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
mudcapping
U
نوعی روش تخریب صخرههای بزرگ به وسیله موادمنفجره
intruder operation
U
تک هوایی و عملیات تخریب هواپیماهای دشمن در روی پایگاه
command destruct signal
U
علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
charged demolition
U
مواد منفجره خرج گذاری شده و اماده تخریب
creptation
U
تخریب خلل و فرج بتن همراه با صدای درهم شکستن
rah rah
U
دارای روحیه دانشجویی شعار دهنده برای دانشکده هورا هورا گفتن
antimateriel ammunition
U
مهمات مخصوص تخریب هدفهای مادی مهمات ضداماد و وسایل
buddy system
U
سیستم گماشتن هم خرج برای سربازان سیستم تقویت روحیه با گماشتن همرزم
counter force
U
نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
dismantling shot
U
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstand
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com