English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4779 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He is not too educated, but has plenty of horse sense . U تحصیلات چندانی ندارد ولی فهم وشعور دارد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Your proposal has little practical value . U پیشنهادتان ارزش عملی چندانی ندارد
She is not well disposed towards me . She is not on particularly . fricndly terms with me . U با من میانه یی ( میانه خوبی ؟ میانه چندانی ) ندارد
resident U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
residents U ما در حافظه بار کردن ندارد وجود دارد
sleeping partners U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
sleeping partner U شریکی که تنها سرمایه دارد و درامور شرکت دخالتی ندارد
resident U داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
residents U داده نوشتار که همیشه در چاپگر یا وسیلهای که نیاز به بار کردن ندارد وجود دارد
IBM U صفحه کلیدی که حاوی کلیدهای تابعی است و در سمت چپ کلیدهای اصلی قرار دارد و نوشته عددی جداگانه ندارد
There is little hope U امید چندانی نمی رود (نیست )
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb> U آب براى من ندارد براى تو که دارد .
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
salachak U فرش محرابی یموتی [این نوع بافت حالت معمول مستطیل شکل فرش را ندارد و قسمت بالای فرش شکل قوسی یا مثلثی دارد.]
He that blows in the dust fills his eyes. <proverb> U کسى که شرم ندارد وجدان هم ندارد.
There is no point in it . It doest make sense . It is meaningless. U معنی ندارد ! ( مورد و مناسبت ندارد )
education U تحصیلات
he is second to none U دومی ندارد بالادست ندارد
scalar U متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
curricula U دوره تحصیلات
R.E U تحصیلات مذهبی
graduate study U تحصیلات دانشگاهی
education stand U میزان تحصیلات
propaedeutic U تحصیلات مقدماتی
cut U رها کردن [تحصیلات]
continue your studies U تحصیلات خودرادنبال کنید
cut U قطع کردن [تحصیلات]
skip [colloquial] U قطع کردن [تحصیلات]
well educatd U دارای تحصیلات کافی
skip [colloquial] U رها کردن [تحصیلات]
curriculums U دوره تحصیلات برنامه تحصیلی
postgraduates U وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
to make p in one's studies U در تحصیلات خود پیشرفت کردن
postgraduate U وابسته به تحصیلات فوق لیسانس
curriculum U دوره تحصیلات برنامه تحصیلی
data processing curriculum U دوره تحصیلات پردازش داده
board weave U تخت بافت [در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
middlebrow U شخص با سواد وبدون تحصیلات عالیه
cbl U آموزش و تحصیلات با استفاده از برنامههای مخصوص روی یک کامپیوتر
. The car is gathering momentum. U اتوموبیل دارد دور بر می دارد
Viewdata U سیستم محاورهای برای ارسال متن یا گرافیک ازپایگاه داده به ترمینال کاربر به وسیله خط وط تلفن . که باعث ایجاد امکاناتی برای بازیابی اطلاعات , تراکنش ها , تحصیلات , بازی ها و خلاقیت میشود
Walls have ears <idiom> U دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح]
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
zero insertion force socket [قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
enclave economices U اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears U دیوار موش دارد موش گوش دارد
there is no limit to it U حد ندارد
he is not of that stamp U را ندارد
flicker free U ی ندارد
it does not weigh with me U ندارد
there is no style about her U ندارد
he has an a. to grind U غرضی ندارد
he has no temperature to day U امروز تب ندارد
he hasno notion of going U سر رفتن ندارد
no matter U اهمیت ندارد
he has nostomach for the fight U سر دعوا ندارد
he has no manners U اداب ندارد
he has nothing of his own U چیزی ندارد
he is out of huomor U دماغ ندارد
dont mention it U اهمیت ندارد
he has no excuse what U عذری ندارد
it is well enough U عیبی ندارد
Nothing is quite impossible. U کارنشد ندارد
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . U مقصودی ندارد
it is of no weight U قدرواهمیتی ندارد
his hat cover his fanily U هیچکس را ندارد
it is nothing new U تازگی ندارد
Don’t mention it. U قابلی ندارد.
it is nothing out of the way U غرابتی ندارد
it is a soft snap U کاری ندارد
it lacks soul U روح ندارد
it does not matter U اهمیت ندارد
there is no limit to it U اندازه ندارد
It is no trouble at all. U زحمتی ندارد
no object U اهمیت ندارد
hadn't U ندارد نبایستی
No problem at all. It is quite all right . U مانعی ندارد
It is o. k . ( all right ) . it doesent matter . U عیب ندارد
h does not w.much U چندان وزنی ندارد
That's not so! U این حقیقت ندارد!
his intentions are good U خیال بدی ندارد
Death keeps no calendar. <proverb> U مرگ تاریخ ندارد.
it differs nothing from U هیچ فرقی با .....ندارد
There is nothing to be ashamed lf . U ( اینکار ) خجالت ندارد
it is not protected by sanctions U ضمانت اجرایی ندارد
There is nothing to be afraid of in driving. رانندگی که ترس ندارد.
it is beyond recall U احتمال لغوشدن ندارد
it is indifferent to me U برای من چه اهمیتی ندارد
Cheating( fraud) does not pay ( prosper). U تقلب عاقبت ندارد
it is allup with him U دیگر امیدی ندارد
he is short of hands U کارگر کافی ندارد
he is indisposed to go U میل برفتن ندارد
he means well U قصد بدی ندارد
it matters little U چندان اهمیت ندارد
he is at a loose end U کار معینی ندارد
he hasno notion of going U میل رفتن ندارد
That is quitw O. K. That is fine. U هیج اشکالی ندارد
he hasno notion of going U خیال رفتن ندارد
and that is flat(final)!No arguments! U چون وچراهم ندارد !
his hand want's two fingers U دستش دو انگشت ندارد
many hands make light work <proverb> U یک دست صدا ندارد
his hand lack one finger U دستش یک انگشت ندارد
it is of no moment U هیچ اهمیت ندارد
it is of no importance U هیچ اهمیت ندارد
it is of little worth U چندان ارزشی ندارد
He cant stand the sight of us. U چشم ندارد ما را ببیند
he is nothing to me U بتمن خویشی ندارد
She never gets any gratitude . U دستش نمک ندارد
domains U برنامهای که حق کپی ندارد
That is beside the point. It is irrelevant ( inconsequential , immaterial ) . U ربطی به موضوع ندارد
It doesnt look nice . It is useemly. U صورت خوشی ندارد
it takes two to tango <idiom> U [یک دست صدا ندارد]
that in nothing to me U برای من اهمیتی ندارد
she cannot bear heat U طاقت گرما را ندارد
infinite U حلقهای که خروج ندارد.
there is nothing for it but to U چارهای ندارد جز اینکه
de facto standard U سسهای اعتبار به آن ندارد
There is no market for it in Iran . U درایران مصرفی ندارد
This does not apply to . . . U در رابطه با . . . کاربرد ندارد.
there is no exception to that rule U ان قانون استثناء ندارد
crying is useless U گریه سودی ندارد
domain U برنامهای که حق کپی ندارد
irons in the fire <idiom> U وقت سرخاراندن ندارد
Nothing is impossible . U کار نشد ندارد
there is no reason U هیچ دلیل ندارد
The very idea ! U معنی ندارد ! ( قبیح است )
they are of no historical U هیچ اهمیت تاریخی ندارد
It isn't anything like her. U او [زن] اصلا همچنین رفتاری ندارد.
netblock U ابشاری که نیاز به دفاع ندارد
that is nothing like it U هیچ شباهتی بدان ندارد
he has no friends U او هیچ دوست و اشنایی ندارد
it is not worth my while U نمیارزد برای من ارزش ندارد
My French is not up to much. U فرانسه ام چندان تعریفی ندارد
You are ( most ) welcome . It is a mere nothing . It is not fit to drink . U قابل ندارد ( بعنوان تعارف )
it is of no use talking U سخن گفتن سودی ندارد
confession and avoidance U باط ندارد و اثرش به سوداوست
there is no precedent for this U این چیز سابقه ندارد
there is no occasion for fear U ترس هیچ مورد ندارد
there is no p of his going U رفتن وی هیچ امکان ندارد
from immemorial times U اززمانی که کسی بیاد ندارد
His remarks are unfounded. U حرفهایش پایه واساسی ندارد
e. wear U پارچه ایی که مرگ ندارد
His greed knows no limits. U حرص وطمع اش اندازه ندارد
His knowledge has no limits. U دانش اوحد واندازه ای ندارد
There is nothing wrong with it. U این هیچ ایرادی ندارد.
it boots not to complain U گله گذاری سودی ندارد
It is pointless for her to come here . U موضوع ندارد اینجا بیاید
It doesnt matter. it is nothing. U چیزی نیست ( عیب ندارد )
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
it is immaterial U ناچیز است اهمیت ندارد
He has not a single star in all the seven skies. <proverb> U یک ستاره در هفت آسمان ندارد.
The full man does not understand a hungry one . <proverb> U سیر از گرسنه خبر ندارد .
It is in the bag . It is a dead cert. U ردخورد ندارد (حتمی است )
you are welcome U کاری نکردم اهمیت ندارد
He hasnt a mind of his own. U ازخودش رأیی ندارد (بی اراده)
He is unpredicateble. He acts haphazardly. U کارش حساب وکتابی ندارد
it does not matter U عیب ندارد چیزی نیست
He is on edge. He is restive. U آرام ندارد (ناراحت است )
null U رشتهای که هیچ حرفی ندارد
time out of minds U زمانی که کسی یاد ندارد
he does nothing but talk U کاری جزحرف زدن ندارد
It wI'll come to a bad end. It is foredoomed. U اینکار عاقبت ( خوشی ) ندارد
This is treason, pure and simple. U خیانت که دیگه شاخ ودم ندارد
coram non judice U درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
it is not true that he is dead U اینکه میگویند مرده است حق ندارد
irreligionist U کسیکه بمسائل دینی اعتنائی ندارد
He has a poor service record in this company. U دراین شرکت بی سابقه خوبی ندارد
blind letter U نامهای که نام ونشان روشن ندارد
It doesnt make any difference to me . U برای من فرقی نمی کند (ندارد)
singleton U ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
sole tenant U مستاجر انحصاری مستاجری که شریک ندارد
... if you don't mind my asking U ... اگر پرسش من [برای تو] ایرادی ندارد
unconditional U آنچه به هیچ شرطی بستگی ندارد
There's no reason for concern. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
the interest of it is gone U دیگر خوش مزگی یا تازگی ندارد
There is nothing to worry about. U دلیلی برای نگرانی وجود ندارد.
It is a case of tit for tat . U چیزی که عوض داد گله ندارد
The poor fellow ( guy ) is restless. U بیچاره قرار نمی گیرد ( ندارد )
it is not pervious to reasonov U بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
they call him mister U یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
complete U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
There is no disagreement among us. U اختلاف نظری بین ماوجود ندارد
completed U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
he has no enterprise U دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
Your passport is no longer valid. گذرنامه شما دیگر اعتبار ندارد.
completes U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
completing U آنچه به چیزی دیگر نیاز ندارد
no address operation U دستویر که نیازی به آدرس در خود ندارد
There are no vacancies at the hotel. U هتل اتاق ( جای ) خالی ندارد
He makes a hundred jugs of which not one has a han. <proverb> U صد کوزه بسازد یکى دسته ندارد .
monogamist U مرد یا زنی که در ان واحدبیش یک همسر ندارد
linear U برنامه کامپیوتری که حلقه یا جهشی ندارد
He hasn't had much of an appetite lately. U به تازگی او [مرد] هیچ اشتها ندارد.
Such a thing does not exist at all . U چنین چیزی اصلا" وجود ندارد
He has not enough experience for the position. U برای اینکار تجربه کافی ندارد
no branch U شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
There is no such number. U همچنین شماره تلفنی وجود ندارد.
neither fish nor fowl <idiom> U چیزی که به گروه مشخص تعلق ندارد
He is only half a man . U مردانگی ندارد (فاقد قدرت وشجاعت )
There is no harm in trying. U امتحانش مجانی است (ضرر ندارد )
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1معنی field housing در محصولات صنعتی چیست؟
1incentive
1چیزی که عوض داره گله نداره
1popsicle
1time is prceious it has great
1construed
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com