Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
indagate
U
تجسس کردن رسیدگی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to verify the accounts
رسیدگی به محاسبات کردن حساب ها را رسیدگی یا ممیزی کردن
checks
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
search
U
تجسس کردن
searches
U
تجسس کردن
feedout
U
تجسس کردن
searched
U
تجسس کردن
searchingly
U
تجسس کردن
investigated
U
تحقیق کردن تجسس کردن
investigates
U
تحقیق کردن تجسس کردن
investigating
U
تحقیق کردن تجسس کردن
investigate
U
تحقیق کردن تجسس کردن
scan
U
تجسس کردن بارادار
scans
U
تجسس کردن بارادار
scanned
U
تجسس کردن بارادار
surveillance
U
تجسس بررسی کردن
terrain spotting
U
تجسس کردن زمین
verifying
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verified
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify
U
رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
snooping
U
نگاه تجسس امیز کردن
snoop
U
نگاه تجسس امیز کردن
snooped
U
نگاه تجسس امیز کردن
visit and search
U
بازدید و تجسس کردن ناو
snoops
U
نگاه تجسس امیز کردن
enquired
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquires
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquired
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
inquire
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
enquires
U
باز جویی کردن رسیدگی کردن
check up
U
رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
sweep
U
تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
check
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
checked
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
mind
U
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervising
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
checks
U
سرزنش کردن رسیدگی کردن
minding
U
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
minds
U
نگهداری کردن رسیدگی کردن به
supervise
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervised
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
supervises
U
برنگری کردن رسیدگی کردن
investigating
U
رسیدگی کردن
inspects
U
رسیدگی کردن
audited
U
رسیدگی کردن
inspected
U
رسیدگی کردن
inspect
U
رسیدگی کردن
deal with
U
رسیدگی کردن
investigate
U
رسیدگی کردن
to go into
U
رسیدگی کردن
to llok
U
رسیدگی کردن
investigated
U
رسیدگی کردن
inspecting
U
رسیدگی کردن
audits
U
رسیدگی کردن
auditing
U
رسیدگی کردن
verified
U
رسیدگی کردن
investigates
U
رسیدگی کردن
examine
U
رسیدگی کردن
examine
U
با into رسیدگی کردن
to see about
U
رسیدگی کردن
attending
U
رسیدگی کردن
attends
U
رسیدگی کردن
consider
U
رسیدگی کردن
verifying
U
رسیدگی کردن
verify
U
رسیدگی کردن
look into
U
رسیدگی کردن
verifies
U
رسیدگی کردن
try
U
رسیدگی کردن
tries
U
رسیدگی کردن
to look in to
U
رسیدگی کردن
attend
U
رسیدگی کردن
go into
U
رسیدگی کردن
examined
U
رسیدگی کردن
examined
U
با into رسیدگی کردن
examines
U
رسیدگی کردن
examines
U
با into رسیدگی کردن
examining
U
رسیدگی کردن
considers
U
رسیدگی کردن
examining
U
با into رسیدگی کردن
to do for
U
رسیدگی کردن به
audit
U
رسیدگی کردن
to see to
U
رسیدگی کردن
search
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searched
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searches
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
searchingly
U
تجسس تفتیش کردن وارسی کردن وارسی
think over
<idiom>
U
با دقت رسیدگی کردن
look into
<idiom>
U
رسیدگی یا وارسی کردن
attends
U
توجه یا رسیدگی کردن
auditing
U
ممیزی رسیدگی کردن
attend
U
توجه یا رسیدگی کردن
to go through
U
رسیدگی کردن گذشتن از
audited
U
ممیزی رسیدگی کردن
audit
U
ممیزی رسیدگی کردن
audits
U
ممیزی رسیدگی کردن
attending
U
توجه یا رسیدگی کردن
to w up a company
U
امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
prejudged
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
cut both ways
<idiom>
U
به هردوطرف دعوا رسیدگی کردن
prejudge
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go to
U
رسیدگی کردن انجام دادن
to check up
U
درست رسیدگی یاحساب کردن
prejudging
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
to go into the matter
U
به این مطلب رسیدگی کردن
prejudges
U
بدون رسیدگی قضاوت کردن
spot checks
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
U
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
appose
U
موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
U
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
mine watching
U
عملیات تجسس و پیدا کردن مین یا مراقبت از مین گذاری دشمن
to check off
U
رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
ranging
U
تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
defferential assets
U
هیئت رسیدگی باختلافات هیئت رسیدگی به حسابها
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
equivoque
U
تجسس
searchingly
U
تجسس
investigation
U
تجسس
investigations
U
تجسس
indagation
U
تجسس
searched
U
تجسس
scan
U
تجسس
scanned
U
تجسس
equivoke
U
تجسس
searches
U
تجسس
scans
U
تجسس
search
U
تجسس
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
investigations
U
تجسس وارسی
research
U
تجسس تحقیق
chemical survey
U
تجسس شیمیایی
espial officer
U
افسر تجسس
researched
U
تجسس تحقیق
air search
U
تجسس هوایی
investigation
U
تجسس وارسی
researching
U
تجسس تحقیق
surveillant
U
تجسس کننده
ground surveillance
U
تجسس زمینی
researches
U
تجسس تحقیق
antisubmarine search
U
عملیات تجسس ضد زیردریایی
combat surveillance
U
تجسس میدان رزم
air surveillance
U
تجسس واکتشاف هوایی
pararescue team
U
تیم تجسس و نجات
specific search
U
تجسس اختصاصی منطقه
search attack unit
U
یکان تجسس و تک ضدزیردریایی
target aquisition
U
سیستم تجسس هدف
surveillance radar
U
رادار تجسس هدف
seeker
U
رادار تجسس هدف
radiological survey
U
تجسس تشعشع اتمی
sector of search
U
منطقه تجسس رادار
search and rescue
U
عملیات تجسس و نجات
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
counter surveillance
U
عملیات ضدمراقبت و تجسس دشمن
sweep
U
تجسس هوایی سریع منطقه دشمن
search mission
U
ماموریت تجسس زمینی به وسیله هواپیما
spiral scanning
U
مراقبت و تجسس منطقه به طور مارپیچی
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
intercepting search
U
کاوش برای رهگیری هوایی تجسس با رادار به منظوررهگیری
target cap
U
گشتی هوایی رزمی مخصوص تجسس منطقه هدف
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com