Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
suborn
U
به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lure
U
وسیله تطمیع
lured
U
وسیله تطمیع
decoys
U
وسیله تطمیع
decoying
U
وسیله تطمیع
lures
U
وسیله تطمیع
gudgeon
U
وسیله تطمیع
decoyed
U
وسیله تطمیع
decoy
U
وسیله تطمیع
luring
U
وسیله تطمیع
intestable
U
وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
buy off
U
تطمیع کردن
buy
U
تطمیع کردن
bribed
U
تطمیع کردن
bribing
U
تطمیع کردن
bribe
U
تطمیع کردن
bribes
U
تطمیع کردن
buys
U
تطمیع کردن
bribing
U
تطمیع کردن رشوه
bribes
U
تطمیع کردن رشوه
bribe
U
تطمیع کردن رشوه
allure
U
تطمیع کردن شیفتن
bribed
U
تطمیع کردن رشوه
perjurer
U
کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser
U
دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibbed
U
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib
U
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs
U
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing
U
دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
perjury
U
قسم دروغ گواهی دروغ
enforce
U
وادار کردن
induces
U
وادار کردن
induced
U
وادار کردن
enforced
U
وادار کردن
inducing
U
وادار کردن
enforces
U
وادار کردن
enforcing
U
وادار کردن
impels
U
وادار کردن
impelling
U
وادار کردن
endue
U
وادار کردن
compels
U
وادار کردن
compelling
U
وادار کردن
forces
U
وادار کردن
compelled
U
وادار کردن
compel
U
وادار کردن
force
U
وادار کردن
forcing
U
وادار کردن
persuading
U
وادار کردن
impelled
U
وادار کردن
persuades
U
وادار کردن
persuade
U
وادار کردن
impel
U
وادار کردن
induce
U
وادار کردن
enforcing
U
وادار کردن مجبورکردن
enforce
U
وادار کردن مجبورکردن
enforced
U
وادار کردن مجبورکردن
intimidates
U
با تهدید وادار کردن
bring on
U
وادار به عمل کردن
enforces
U
وادار کردن مجبورکردن
penance
U
وادار به توبه کردن
intimidate
U
با تهدید وادار کردن
to make repeat
U
وادار به تکرار کردن
pacifies
U
به صلح وادار کردن
hustle
U
بزور وادار کردن
pacify
U
به صلح وادار کردن
entrap into
U
با اغفال وادار کردن به .....
coercing
U
بزور وادار کردن
coerces
U
بزور وادار کردن
hustled
U
بزور وادار کردن
hustles
U
بزور وادار کردن
pacifying
U
به صلح وادار کردن
pacification
U
به صلح وادار کردن
coerced
U
بزور وادار کردن
hustling
U
بزور وادار کردن
to persuade in to an act
U
وادار بکاری کردن
pacified
U
به صلح وادار کردن
coerce
U
بزور وادار کردن
overpersuade
U
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
to instigate something
U
چیزی را برانگیختن
[اغوا کردن ]
[وادار کردن ]
constrains
U
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain
U
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining
U
بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
obliges
U
وادار کردن مرهون ساختن
to persuade somebody of something
U
کسی را وادار به چیزی کردن
to lead on
U
وادار به اقدامات بیشتری کردن
having
U
مجبور بودن وادار کردن
have
U
مجبور بودن وادار کردن
oblige
U
وادار کردن مرهون ساختن
obliged
U
وادار کردن مرهون ساختن
connectivity
U
توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulates
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate
U
کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
change of engagement
U
وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
to put any one through a book
U
کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
imprest
U
وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
trick someone into doing somethings
U
با حیله کسی را وادار به کاری کردن
enforcement
U
مجبور کردن وادار کردن به اکراه
enforced
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
inciting
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforces
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
incite
U
باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcing
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce
U
مجبور کردن وادار کردن به کاری
collect
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects
U
وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
change of leg
U
وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
belying
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
belies
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
belie
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
belied
U
دروغ دراوردن خیانت کردن
lead
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extend
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends
U
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
leads
U
هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
moved
U
وادار کردن تحریک کردن
move
U
وادار کردن تحریک کردن
moves
U
وادار کردن تحریک کردن
hobble
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled
U
وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
chain
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains
U
باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
sensor
U
وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
allurement
U
تطمیع
baits
U
مایه تطمیع
lure
U
فریب تطمیع
lured
U
فریب تطمیع
lures
U
فریب تطمیع
luring
U
فریب تطمیع
bait
U
مایه تطمیع
baited
U
مایه تطمیع
antiwithdrawal device
U
وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
enticed
U
تطمیع بدام کشیدن
entice
U
تطمیع بدام کشیدن
entices
U
تطمیع بدام کشیدن
baiter
U
تطمیع و وسوسه کننده
lures
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring
U
بوسیله تطمیع بدام انداختن
fet
U
وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
Every man has his price .
U
هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
incorruptibly
U
با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
chartering
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered
U
اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
slush funds
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund
U
بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
trumeau
U
وادار
muntin
U
وادار
mullion=middle post
U
وادار
crawler
U
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers
U
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous
U
داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
loop
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions
U
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
peripheral
U
مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
contention
U
وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
looped
U
آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
bull
U
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls
U
گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
ejection
U
خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrating
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated
U
تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal
U
نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
built-in
U
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices
U
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device
U
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
tie down
U
وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
daisy chain
U
روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
fan
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning
U
1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order
U
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury
<idiom>
U
[بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
persuasive
U
وادار کننده
impellor
U
وادار کننده
suasive
U
وادار کننده
persuadable
U
وادار کردنی
inducible
U
وادار کردنی
persuasible
U
وادار کردنی
impeller
U
وادار کننده
transom
U
وادار افقی
he was made to go
U
وادار به رفتن شد
prompter
U
وادار کننده
prompters
U
وادار کننده
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com