English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
To emborider(embellish) a subject . U به موضوعی شاخ وبرگ دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . U موضوعی را لو دادن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
to harp on a subject U زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
make a diplomatic representation U به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
bushes U شاخ وبرگ
bush U شاخ وبرگ
tod U شاخ وبرگ
foliage U شاخ وبرگ
canker worm U کرم گل وبرگ
equipment U ساز وبرگ
outfit U ساز وبرگ
tersest U بی شاخ وبرگ
outfits U ساز وبرگ
terse U بی شاخ وبرگ
terser U بی شاخ وبرگ
harness U زین وبرگ کردن
herb U شاخ وبرگ گیاهان
harnessed U زین وبرگ کردن
harnessing U زین وبرگ کردن
outfitter U ساز وبرگ فروش
herbage U علف شاخ وبرگ
ordnance U مهمات ساز وبرگ
outfitters U ساز وبرگ فروش
herbs U شاخ وبرگ گیاهان
sprigs U گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
sprig U گلدوزی کردن بشکل شاخ وبرگ در اوردن
topical U موضوعی
thematic U موضوعی
pointlessness U بی موضوعی
haze U موضوعی
locals U موضوعی
local U موضوعی
mistake of fact U اشتباه موضوعی
ignorance of fact U جهل موضوعی
a sensitive subject [topic] U موضوعی حساس
subject schedule U برنامه موضوعی
subject index U فهرست موضوعی
extra U موضوعی که زیادی است
to touch upon [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
a matter of relative importance U موضوعی با اهمیت نسبی
to grasp an idea U موضوعی رادرک کردن
to approach [a topic] U ذکر کردن [موضوعی]
To follow up (trace) a matter (case). U موضوعی را دنبال کردن
have to do with <idiom> U پیرامون موضوعی بودن
object oriented graphics U نگاره سازی موضوعی
ventilation U بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion . U موضوعی که مطرح نیست
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> U به موضوعی فکر نکردن
To raise a question . To bring up a matter . U موضوعی رامطرح کردن
extra- U موضوعی که زیادی است
extras U موضوعی که زیادی است
to over a subject U موضوعی را با خنده بحث کردن
To smell out something. U از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
to sit U درباره موضوعی جلسه کردن
nial a line to the counter U کذب موضوعی را ثابت کردن
object oriented programming language U زبان برنامه نویسی موضوعی
rule [on something] U حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] U دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
the question referred to above U موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
to rule on something U حکم کردن در موضوعی [قانون]
to e. a person an a subject U کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To discuss a question with someone . U موضوعی را با کسی مطرح کردن
ring a bell <idiom> U یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . U موضوعی را ماست مالی کردن
expert U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
experts U شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to row back <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to paint a rosy picture of something U امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
submission U موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to argue for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
seminars U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to argue the case for [against] something U بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
seminar U جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something U فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to backtrack <idiom> <verb> U نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
superfix U تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
ignorance of the face is a good defence U جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
rogatory commission U موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to backtrack <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
to row back <idiom> <verb> U عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
When wI'll the matter come up for discussion ? U موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
talk out U بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
point of honour U موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
electronic U موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to linger on a subject U روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
to put somebody on the back burner U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap U کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator U موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to drag in a subject U موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
cognizance U ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selector U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors U وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
approval U متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval U توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rhetorical question U مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
rogue value U موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
entities U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entity U موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
dismissing U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss U منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
Ultimedia U موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
what is the matter U جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
illuminating U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates U چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
promotes U ترفیع دادن درجه دادن
promoted U ترفیع دادن درجه دادن
promoted U ترفیع دادن ترویج دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
promoting U ترفیع دادن ترویج دادن
promoting U ترفیع دادن درجه دادن
promotes U ترفیع دادن ترویج دادن
promote U ترفیع دادن ترویج دادن
promote U ترفیع دادن درجه دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
instruct U دستور دادن اموزش دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
lend U عاریه دادن اجاره دادن
lends U عاریه دادن اجاره دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
plating U اب دادن روکش فلز دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
empowering U اختیار دادن وکالت دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
relates U گزارش دادن شرح دادن
relate U گزارش دادن شرح دادن
inform U اطلاع دادن گزارش دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com