Perdic | به فعالیت پرداختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 204 (10 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	activate U	به فعالیت پرداختن
	activated U	به فعالیت پرداختن
	activates U	به فعالیت پرداختن
	activating U	به فعالیت پرداختن

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	practises U	پرداختن
	practise U	پرداختن
	practising U	پرداختن
	practicing U	پرداختن
	pony up <idiom> U	پرداختن
	disburses U	پرداختن
	pays U	پرداختن
	paying U	پرداختن
	disburse U	پرداختن
	disbursed U	پرداختن
	abye U	پرداختن
	cough up U	پرداختن
	imburse U	پرداختن
	shell out U	پرداختن
	take to U	پرداختن
	to brush up U	پرداختن
	to fork over U	پرداختن
	aby U	پرداختن
	foot the bill <idiom> U	پرداختن
	fork out <idiom> U	پرداختن
	kick over <idiom> U	پرداختن
	defrays U	پرداختن
	defraying U	پرداختن
	defrayed U	پرداختن
	defray U	پرداختن
	disbursing U	پرداختن
	pay U	پرداختن
	meets U	پرداختن
	practice U	پرداختن
	meet U	پرداختن
	activate U	بفعالیت پرداختن
	indemnity U	غرامت پرداختن
	indemnities U	غرامت پرداختن
	foot U	پرداختن مخارج
	nail U	به موقع پرداختن
	pipe up U	به سخن پرداختن
	prepay U	قبلا پرداختن
	nails U	به موقع پرداختن
	nailed U	به موقع پرداختن
	to pay in a U	پیشکشی پرداختن
	putting U	بفعالیت پرداختن
	puts U	بفعالیت پرداختن
	To get on with a job. U	بکاری پرداختن
	To pay money. To make a payment. U	پول پرداختن
	turn to U	بکار پرداختن
	get down to work U	بکار پرداختن
	to make a part [ial] payment U	یک قسط را پرداختن
	indemnify U	غرامت پرداختن
	recompense U	غرامت پرداختن
	recompensed U	غرامت پرداختن
	recompenses U	غرامت پرداختن
	recompensing U	غرامت پرداختن
	to pay on account [American English] U	یک قسط را پرداختن
	pay at tenor U	در سررسید پرداختن
	put U	بفعالیت پرداختن
	pore U	بمطالعه دقیق پرداختن
	pores U	بمطالعه دقیق پرداختن
	pony U	پرداختن خلاصه اخبار
	looser U	سبکبار کردن پرداختن
	loose U	سبکبار کردن پرداختن
	ponies U	پرداختن خلاصه اخبار
	poney U	پرداختن خلاصه اخبار
	to pay off U	تمام و کمال پرداختن
	pay up U	تمام وکمال پرداختن
	loosest U	سبکبار کردن پرداختن
	to pay up U	تمام و کمال پرداختن
	pay off something U	چیزی را قسطی پرداختن
	proceed U	اقدام کردن پرداختن به
	proceeded U	اقدام کردن پرداختن به
	layaway plan <idiom> U	قرض راکم کم پرداختن
	acquitting U	پرداختن و تصفیه کردن
	acquits U	پرداختن و تصفیه کردن
	acquit U	پرداختن و تصفیه کردن
	to pore [over; on] U	به مطالعه دقیق پرداختن
	insolvent U	فاقد توانایی پرداختن دیون
	pick up the tab <idiom> U	صورت حساب کسی را پرداختن
	to pay off a debt [mortgage] U	بدهی [رهنی] را قسطی پرداختن
	to get down to business U	به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره]
	to compound U	قسطی پرداختن [کمتراز بهای اصلی]
	treat someone <idiom> U	پول کسی را پرداختن ،دعوت کردن
	liquidated damages U	پرداختن جریمه جهت فسخ قرارداد
	activated U	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
	activates U	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
	activating U	فعال کردن بفعالیت پرداختن بکارانداختن
	acting U	فعالیت
	activeness U	فعالیت
	activation U	فعالیت
	functioned U	فعالیت
	functions U	فعالیت
	function U	فعالیت
	exercise U	فعالیت
	exercised U	فعالیت
	activities U	فعالیت
	exercises U	فعالیت
	actuality U	فعالیت
	activity U	فعالیت
	stirrings U	فعالیت
	stirred U	فعالیت
	stirs U	فعالیت
	stir U	فعالیت
	hey day U	روز پر فعالیت
	events U	عمل یا فعالیت
	ventured U	فعالیت اقتصادی
	inactivity U	عدم فعالیت
	operating level U	سطح فعالیت
	venture U	فعالیت اقتصادی
	politicking U	فعالیت سیاسی
	venturing U	فعالیت اقتصادی
	turn over U	عایدی فعالیت
	somatotonic U	فعالیت گرا
	on stream U	درحال فعالیت
	somatotonia U	فعالیت گرایی
	activity ratio U	نسبت فعالیت
	event U	عمل یا فعالیت
	inaction U	بدون فعالیت
	off year U	سال کم فعالیت
	optical activity U	فعالیت نوری
	random activity U	فعالیت تصادفی
	reactivation U	فعالیت مجدد
	operational environment U	محیط فعالیت
	ventures U	فعالیت اقتصادی
	operant U	فعالیت کننده
	critical activity U	فعالیت بحرانی
	activity cycle U	چرخه فعالیت
	activity time U	زمان هر فعالیت
	activation U	به فعالیت دراوردن
	cerebration U	فعالیت مغزی
	advertising campaign U	فعالیت تبلیغاتی
	business activity U	فعالیت بازرگانی
	auxiliary activity U	فعالیت فرعی
	activity rate U	نرخ فعالیت
	publicity drive U	فعالیت تبلیغاتی
	activity light U	چراغ فعالیت
	activity coefficient U	ضریب فعالیت
	activity quotient U	بهر فعالیت
	activity of soil U	فعالیت خاک
	activity analysis U	تحلیل فعالیت
	low activity U	فعالیت پایین
	activity chart U	نمودار فعالیت
	activity wheel U	گردونه فعالیت
	activity drive U	سائق فعالیت
	muzzling U	مانع فعالیت شدن
	activity group therapy U	درمان با فعالیت گروهی
	in the swim <idiom> U	درکاری فعالیت داشتن
	muzzled U	مانع فعالیت شدن
	muzzles U	مانع فعالیت شدن
	spheres U	مرتبه حدود فعالیت
	keep the ball rolling <idiom> U	اجازه فعالیت دادن
	byway U	کار یا فعالیت جنبی
	orbits U	دور حدود فعالیت
	byways U	کار یا فعالیت جنبی
	trade cycle U	دوره فعالیت تجاری
	orbited U	دور حدود فعالیت
	muzzle U	مانع فعالیت شدن
	forms U	سابقه فعالیت اسب
	self activity U	فعالیت خود بخود
	seismism U	فعالیت لزرشی وارتعاشی
	class i activity U	فعالیت امادی طبقه 1
	class ii activity U	فعالیت امادی طبقه 2
	slumped U	کاهش فعالیت رکود
	slump U	کاهش فعالیت رکود
	file activity ratio U	نسبت فعالیت پرونده
	deactivating group U	گروه کم کننده فعالیت
	electioneer U	فعالیت انتخاباتی کردن
	backgrounds U	فعالیت ارتباط دادهای
	gross motor activity U	فعالیت حرکت عمده
	slumping U	کاهش فعالیت رکود
	business cycle U	دور فعالیت بازرگانی
	orbit U	دور حدود فعالیت
	efficiency U	فعالیت مفید بازده
	sphere U	مرتبه حدود فعالیت
	activity sampling U	نمونه گیری از فعالیت
	form U	سابقه فعالیت اسب
	formed U	سابقه فعالیت اسب
	slumps U	کاهش فعالیت رکود
	pickup U	تجدید فعالیت چیدن
	background U	فعالیت ارتباط دادهای
	abuzz <adj.> U	پر از سرو صدا، فعالیت و هیجان
	take the bull by the horns <idiom> U	چند نوع فعالیت داشتن
	activation U	کنش ور سازی ایجاد فعالیت
	precipitancy U	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
	precipitance U	شتابزدگی عمل یا فعالیت رسوبی
	biological half time U	زمان فعالیت یک عامل میکروبی
	biogenic U	محصول فعالیت موجودات زنده
	activity designator U	شاخص فعالیت یکان یا قسمت
	early finish U	زودترین زمان ختم یک فعالیت
	early start U	زودترین زمان شروع یک فعالیت
	latest finish time U	دیرترین زمان ختم یک فعالیت
	scope for one's energies U	میدان برای ابراز فعالیت
	activating effect of functional group U	گروه زیاد کننده فعالیت
	to work at a high pressure U	با فشار یا فعالیت زیاد کارکردن
	hyperactive U	دارای فعالیت بیش ازاندازه
	work in U	با فعالیت و کوشش راه بازکردن
	force activity designator U	شماره ترتیب فعالیت یکان
	gastrovascular U	دارای فعالیت درمعده ورگها
	extra-curricular U	فعالیت جنسی خارج از ازدواج
	hyperthyroid U	ازدیاد فعالیت غذه درقی
	biological half time U	زمان امکان فعالیت عامل میکربی
	pyrochemical U	وابسته به فعالیت شیمیایی درگرمای زیاد
	thermodynamics U	مبحث فعالیت مکانیکی ورابطه ان باحرارت