English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
quiver U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivered U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivering U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
quivers U بهدف خوردن درتیر دان قرار گرفتن لرزیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To hit the target. U بهدف خوردن
posturing U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posture U چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
piezoelectric U ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
stand U قرار گرفتن
lied U قرار گرفتن
stymie U قرار گرفتن
stymied U قرار گرفتن
stymieing U قرار گرفتن
stymies U قرار گرفتن
lie U قرار گرفتن
lies U قرار گرفتن
pew U درنیمکت قرار گرفتن
heel در پاشنه قرار گرفتن
colocate U کنار هم قرار گرفتن
grades U در پایهای قرار گرفتن
surmount U بالا قرار گرفتن
surmounted U بالا قرار گرفتن
surmounting U بالا قرار گرفتن
surmounts U بالا قرار گرفتن
grade U در پایهای قرار گرفتن
pews U درنیمکت قرار گرفتن
attitude U حالت قرار گرفتن رفتار
attitudes U حالت قرار گرفتن رفتار
to receive attantion U مورد توجه قرار گرفتن
bearing direction U جهت قرار گرفتن یاطاقان
aligned U دریک ردیف قرار گرفتن
aligns U دریک ردیف قرار گرفتن
align U دریک ردیف قرار گرفتن
feel the pinch <idiom> U در تنگنای مالی قرار گرفتن
bear U درسمت قرار گرفتن در سمت
aligning U دریک ردیف قرار گرفتن
in one's good books (graces) <idiom> U موردعلاقه شخص قرار گرفتن
bears U درسمت قرار گرفتن در سمت
emotionalize U تحت تاثیراحساسات قرار گرفتن
alignment U قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignment U قرار گرفتن مناسب در صفحه
alignments U قرار گرفتن نامناسب در صفحه
alignments U قرار گرفتن مناسب در صفحه
snug U بطور دنج قرار گرفتن
equitant U رویهم قرار گرفتن برگها
thermal exposure U در معرض حرارت قرار گرفتن
target pattern U شکل قرار گرفتن هدف
poise of head U وضع قرار گرفتن سر روی تن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
shivering U لرزیدن از سرما لرزیدن
shivered U لرزیدن از سرما لرزیدن
shiver U لرزیدن از سرما لرزیدن
overlap U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averaged U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
take cover U پشت جان پناه قرار گرفتن
trifle U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
trifles U بازیچه قرار دادن سرسری گرفتن
format U قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
formats U قوانینی که نحوه قرار گرفتن عملوندها
overlaps U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
in situ U [قرار گرفتن در جای طبیعی خود]
luggage compartment U محل قرار گرفتن جامه دان
haul defilade U تابرجک پشت حفاظ قرار گرفتن
average U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
venation U ترتیب قرار گرفتن دستگاه عروقی
averaging U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
overlapped U بر روی هم قرار گرفتن فصل مشترک
averages U میانه قرار دادن میانگین گرفتن
succeeds U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
pillow U بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
chopped U زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
succeeded U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
chop U زیر امر قرار گرفتن یا قراردادن ناو
grain orientation U طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
succeed U بدنبال امدن بطور توالی قرار گرفتن
disposure U درمعرض دید قرار گرفتن فاهر شدن
pillows U بالش وار قرار گرفتن بربالش گذاردن
battery groung pattern U وضع قرار گرفتن توپها درموضع تیر
unwarned exposed U به طور غیر منتظره در معرض تک قرار گرفتن
superimpose U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposing U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
superimposes U روی چیزی قرار گرفتن اضافه شدن بر
trailing U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trail U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
trails U پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
exposure U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
finish style U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
textures U طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
exposures U در معرض دید قرار گرفتن فاهر شدن فهور
texture U طرز قرار گرفتن ذرات خاک نسبت بهم
finish crossover U طرز قرار گرفتن پا نزدیک نقطه پرتاب نیزه
cardinal points effect U اثرعمود قرار گرفتن خط امواج رادار به صفحه تصویر زمین
preorbital U واقع درجلو کاسه چشم وابسته به قبل از قرار گرفتن در مدار
bull's eye U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes U قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
beat up U شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
beat-up U شیرجه واپیمای مهاجم ونزدیک شدن ان بهدف
hang U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
hangs U قرار گرفتن گوی گلف در سرازیری دویدن اهسته تر از حد انتظار اسب اویزان
superinduce U تخحت فشار قرار گرفتن کشیدن یا گذاشتن یا جا دادن تجدید فراش کردن
aligned U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligning U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extension U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
align U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
aligns U اطمینان از قرار گرفتن نوک خواندن / نوشتن به درستی روی رسانه ذخیره سازی
extensions U کابلی که به وسیله اجازه قرار گرفتن در همان محل رامیدهد که وصل شده است
format U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
caban U طرز قرار گرفتن پایه هابصورت هرمی برای نگه داشتن بال بالای بدنه
formats U روش قرار گرفتن سط رها و ستون ها برای نمایش دادن داده یا حروف در کارت پانچ
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
coordinated turn U دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
sprocket holes U مجموعه سوراخ کوچک در هر لبه مجموعهای کاغذ که امکان چرخیدن و قرار گرفتن کاغذ در چاپگر میدهد
cover off U پشت سر هم قرار گرفتن پشت به گردن
to pick up a language. <idiom> U زبانی را مثل آب خوردن یاد گرفتن. [از روش های غیر رسمی مثل گوش کردن به حرف بومی های آن زبان]
lool U لول [تارهای نامتقارن] [این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
swag U تاب خوردن تلوتلو خوردن بنوسان دراوردن
to play a good knife and fork U ازروی اشتهاخوراک خوردن خوب چیز خوردن
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
defective U خطایی در دیسک سخت که داده روی برخی شیارها به درستی قابل خواندن نیست که میتواند ناشی از سطح دیسک آسیب دیده یا قرار گرفتن نامناسب نوک باشد
dithers U لرزیدن
judders U لرزیدن
quake U لرزیدن
quaked U لرزیدن
quakes U لرزیدن
quaking U لرزیدن
juddered U لرزیدن
judder U لرزیدن
trembles U لرزیدن
tremble U لرزیدن
trembled U لرزیدن
flutters U لرزیدن
flickers U لرزیدن
twitter U لرزیدن
fluttering U لرزیدن
dither U لرزیدن
shudders U لرزیدن
shuddering U لرزیدن
shudder U لرزیدن
shakes U لرزیدن
shaking U لرزیدن
vibrated U لرزیدن
twittering U لرزیدن
twittered U لرزیدن
flutter U لرزیدن
juddering U لرزیدن
shake U لرزیدن
shuddered U لرزیدن
flickered U لرزیدن
palpitate U لرزیدن
palpitated U لرزیدن
palpitates U لرزیدن
palpitating U لرزیدن
fluttered U لرزیدن
twitters U لرزیدن
swim U لرزیدن
swims U لرزیدن
flicker U لرزیدن
dithered U لرزیدن
vibrate U لرزیدن
frills U لرزیدن
vibrates U لرزیدن
vibrating U لرزیدن
frill U لرزیدن
quag U باتلاق لرزیدن
chitter U ازسرما لرزیدن
To tremble with fear. U از ترس لرزیدن
to tremble with fear U از ترس لرزیدن
dingle U لرزیدن ارتعاش
to quake with fear U ازترس لرزیدن
jarred U لرزیدن صدای ناهنجار
jar U لرزیدن صدای ناهنجار
trills U لرزیدن حرف عله
throbbing U لرزیدن تپش داشتن
jars U لرزیدن صدای ناهنجار
throb U لرزیدن تپش داشتن
trill U لرزیدن حرف عله
throbs U لرزیدن تپش داشتن
quail U لرزیدن بی اثر بودن
dirl U مرتعش کردن لرزیدن
dodder U کتان صحرایی لرزیدن
quails U لرزیدن بی اثر بودن
dodders U کتان صحرایی لرزیدن
trilled U لرزیدن حرف عله
throbbed U لرزیدن تپش داشتن
arrested U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest U جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
accent mark U علامتی که پس ازیک نت قرار میگیرد و نشان میدهد که نت در چه گامی قرار دارد
alignment U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
alignments U میخی که در سوراخی قرار می دهند تا دو وسیله متوازن قرار بگیرند
trips U لغزش خوردن سکندری خوردن
tripped U لغزش خوردن سکندری خوردن
tumbled U غلت خوردن معلق خوردن
trip U لغزش خوردن سکندری خوردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com