English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (582 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recline U برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclined U برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
reclines U برپشت خم شدن یا خوابیدن سرازیر کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
supine U برپشت خوابیدن
totes U برپشت حمل کردن
toted U برپشت حمل کردن
toting U برپشت حمل کردن
tote U برپشت حمل کردن
pickaback U برپشت خودسوار کردن
sloped U سراشیب کردن سرازیر شدن
slope U سراشیب کردن سرازیر شدن
slopes U سراشیب کردن سرازیر شدن
tip U خالی کردن سرازیر کردن نوک
tipping U خالی کردن سرازیر کردن نوک
pick a back U برپشت
resupine U برپشت
horseback U برپشت اسب
horse U برپشت سوارکردن
supination U برپشت خوابی
steep U سرازیر
steepest U سرازیر
declivitous U سرازیر
declivous U سرازیر
aslope U سرازیر
back U برپشت چیزی قرارگرفتن
backs U برپشت چیزی قرارگرفتن
top U سرازیر شدن
steepen U سرازیر شدن
slanting U اریب سرازیر
sloper U سرازیر کننده
steeply U بطور سراشیب یا سرازیر
coasts U سریدن سرازیر رفتن
ramp U سکوب سراشیب سرازیر
ramps U سکوب سراشیب سرازیر
chutes U ناودان یامجرای سرازیر
tears fell down his cheeks U اشک از چشمانش سرازیر شد
coast U سریدن سرازیر رفتن
chute U ناودان یامجرای سرازیر
finner U بالی که مانند ماهی برپشت پردارد
talus scree U شیب سنگلاخ سرازیر سنگریز
prone U سرازیر مستعد برای انجام کار
velarization U تلفظ حرف بوسیله قراردادن زبان برپشت سقف
sidehiller U ضربهای که گوی از شیب درچمن نرم سرازیر میشود
incubating U بر خوابیدن
incubates U بر خوابیدن
incubated U بر خوابیدن
incubate U بر خوابیدن
ti turn in U خوابیدن
to oversleep oneself U پر خوابیدن
to go to bed U خوابیدن
to go to sleep U خوابیدن
to retire to bed U خوابیدن
sleep U خوابیدن
to lie d. U خوابیدن
to lie down U خوابیدن
hit the hay <idiom> U خوابیدن
to go to roost U خوابیدن
sleeping U خوابیدن
lies U خوابیدن
lied U خوابیدن
lie U خوابیدن
sleeps U خوابیدن
bed U خوابیدن
beds U خوابیدن
to run down U خوابیدن
go to rest U خوابیدن
grovel U دمر خوابیدن
groveled U دمر خوابیدن
to lie on the face U دمر خوابیدن
to measure one'd length U دمر خوابیدن
to keep late hours U دیر خوابیدن
to take one's rest U اسودن خوابیدن
grovelled U دمر خوابیدن
to lie on the back U بر پشت خوابیدن
grovels U دمر خوابیدن
to measure one'd length U رو بزمین خوابیدن
kipping U خوابیدن بستر
kipped U خوابیدن بستر
kip U خوابیدن بستر
lie on the face U دمر خوابیدن
lie on the back U به پشت خوابیدن
sleep out U بیرون خوابیدن
oversleeping U بیش از حد معمول خوابیدن
berth U جای خوابیدن درقایق
to lie prostrate U روبه زمین خوابیدن
oversleep U بیش از حد معمول خوابیدن
oversleeps U بیش از حد معمول خوابیدن
nestles U در اغوش کسی خوابیدن
overslept U بیش از حد معمول خوابیدن
doss U شاخ زدن خوابیدن
berthed U جای خوابیدن درقایق
nestle U در اغوش کسی خوابیدن
berths U جای خوابیدن درقایق
incubation U خوابیدن روی تخم
nestled U در اغوش کسی خوابیدن
incubated U روی تخم خوابیدن
incubates U روی تخم خوابیدن
stagnate U خوابیدن کساد شدن
incubate U روی تخم خوابیدن
stagnating U خوابیدن کساد شدن
stagnated U خوابیدن کساد شدن
berthing U جای خوابیدن درقایق
incubating U روی تخم خوابیدن
stagnates U خوابیدن کساد شدن
To sleep on ones side. U روی پهلو خوابیدن
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
to keep early Šor good Šhours U زود خوابیدن وزود برخاستن
To lie on ones belly . U روی شکم خوابیدن ( دمر)
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
to sleep like a baby <idiom> U مثل نوزاد راحت و بی دغدغه خوابیدن
chean U چرخش بدون خوابیدن تیغه اسکیت
asleep at the switch <idiom> U متوجه فرصت نبودن ،روی بخت خوابیدن
out like a light <idiom> U (زود خوابیدن)خیلی سریع به خواب رفتن
pajamas U جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
sleep out U در محلی غیراز محل کار خود خوابیدن
Better to go to bed supperless than to rise in debt. <proverb> U گرسنه خوابیدن بهتر است تا در قرض بیدار شدن.
nymphomanic U دچار جنون خوابیدن با مرد دیوانه برای بغل خوابی بامرد
nutant U سرازیر اویخته زیور اویخته
bedsore U زخمی که بعلت خوابیدن متمادی در بستر و نرسیدن خون کافی به پشت بیماران ایجادمیشود
keep late hours U دیر خوابیدن و دیر بیدار شدن
keep late hours U دیر خوابیدن و دیر برخاستن
keep good hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
keep early hours U زود خوابیدن و زود برخاستن
keep bad hours U دیر خوابیدن و دیر برخاستن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com