Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
sight
U
بازرسی کردن رویت کردن
sights
U
بازرسی کردن رویت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
inspection
U
بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
sights
U
رویت کردن
sight
U
رویت کردن
previews
U
قبلا رویت کردن
preview
U
قبلا رویت کردن
prevue
U
قبلا رویت کردن اطلاع قبلی
look over
U
بازرسی کردن صرف نظر کردن
payable at sight
U
قابل پرداخت به محض رویت به رویت
examining
U
بازرسی کردن معاینه کردن
examine
U
بازرسی کردن معاینه کردن
inspects
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
inspect
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
examines
U
بازرسی کردن معاینه کردن
proctor
U
نظارت کردن بازرسی کردن
inspecting
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
examined
U
بازرسی کردن معاینه کردن
inspected
U
بازرسی کردن تفتیش کردن
look over something
<idiom>
U
بازرسی کردن
inspect
U
بازرسی کردن
inspected
U
بازرسی کردن
checks
U
بازرسی کردن
examined
U
بازرسی کردن
inspects
U
بازرسی کردن
checked
U
بازرسی کردن
inspecting
U
بازرسی کردن
examine
U
بازرسی کردن
check
U
بازرسی کردن
examining
U
بازرسی کردن
examines
U
بازرسی کردن
survey
U
بازرسی کردن
surveyed
U
بازرسی کردن
to rummage
U
بازرسی کردن
surveys
U
بازرسی کردن
to browse through
U
بازرسی کردن
controls
U
بازرسی کردن
to search after
U
بازرسی کردن
searches
U
بازرسی کردن
controlling
U
بازرسی کردن
searchingly
U
بازرسی کردن
searched
U
بازرسی کردن
seach
U
بازرسی کردن
search
U
بازرسی کردن
to look over
U
بازرسی کردن
control
U
بازرسی کردن
check
U
امتحان کردن بازرسی
cargo checking
U
بازرسی کردن محمولات
checked
U
امتحان کردن بازرسی
checks
U
امتحان کردن بازرسی
to pick over
U
بازرسی کردن و برگزیدن
check register
U
بازرسی کردن صورت حساب واریز حساب کردن واریزحساب
espied
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
espies
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
espy
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
espying
U
جاسوس بودن بازرسی کردن
tests
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
tested
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
test
U
شهادت گواهی بازرسی کردن
geologize
U
ازنظر زمین شناسی بازرسی کردن
interrogate
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogates
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating
U
مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
inspector general
U
بازرسی بازرسی کل ارتش
at sight
U
به رویت
sights
U
رویت
sight
U
رویت
angle of sight
U
زاویه رویت
apparent
U
قابل رویت
draft at sight
U
برات به رویت
macroscopic
U
قابل رویت
at sight
U
بمحض رویت
anchor in sight
U
لنگر رویت شد
option of inspection
U
خیار رویت
visible
U
قابل رویت
seeing
U
بینش رویت
visibility
U
قابلیت رویت
sight draft
U
برات به رویت
bill pay able at sight
U
برات رویت
visible
U
نمایان قابل رویت
invisible trade
U
تجارت غیرقابل رویت
invisibles
U
معاملات غیرقابل رویت
inenarrable
U
غیر قابل رویت
visibles
U
کالاهای قابل رویت
parallax-free
<adj.>
U
بدون اختلاف در رویت
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
cancel check firing
U
فرمان بازرسی اتش ملغی فرمان بازرسی اتش لغو
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
the pot calls the kettle black
U
دیگ بدیگ میگوید رویت سیاه
visibility
U
قابلیت دید قابل رویت بودن
uncovered
U
واضح قابل رویت غیر سری
What brazen cheek ! Ilike your impudence .
U
بنازم که خیلی رویت زیاد است ( پررویی) !
Please face me when I'm talking to you.
U
لطفا وقتی که با تو صحبت می کنم رویت را به من بکن.
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
heliacal
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشیدقابل رویت است
parallax
U
اختلاف رویت با در نظر گرفتن محل دید نافر
subaqueous ranging
U
طریقه اکتشاف و تعیین محل هدفهای غیرقابل رویت دریایی
discrimination
U
حداقل جدایی برای رویت دوهدف بصورت مجزا در رادار
chips
U
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
helical
U
ستارهای که قبل از طلوع یا افول خورشید قابل رویت است شمسی
chip
U
خرده فلزی که قابل رویت که از موتور یا سایر دستگاههاجدا شده باشد
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
reflected code
U
سیستم کد گذاری که نمایش دو رویت اعداد دهی با یک بیت در زمان از یک عدد به بعدی تغییر میکند
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
angle of view
U
زاویه رویت دوربین عکاسی میدان دید دوربین
examined
U
بازرسی
examine
U
بازرسی
audit
U
بازرسی
examines
U
بازرسی
inquiries
U
بازرسی
audits
U
بازرسی
inquiry
U
بازرسی
surveys
U
بازرسی
surveyed
U
بازرسی
controlling
U
بازرسی
control
U
بازرسی
auditing
U
بازرسی
inspected
U
بازرسی
controls
U
بازرسی
audited
U
بازرسی
inspect
U
بازرسی
inspecting
U
بازرسی
survey
U
بازرسی
examination
U
بازرسی
visitations
U
بازرسی
inspects
U
بازرسی
checked
U
بازرسی شد
controllership
U
بازرسی
checks
U
بازرسی شد
perambulation
U
بازرسی
examen
U
بازرسی
check
U
بازرسی شد
cross examination
U
بازرسی
visitation
U
بازرسی
examining
U
بازرسی
inspection
U
بازرسی
inspectorship
U
بازرسی
visits
U
بازرسی
visited
U
بازرسی
visit
U
بازرسی
examinations
U
بازرسی
to wipe out
U
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
sterilises
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
support
U
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilised
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to use effort
U
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringing
U
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com