English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to a in U باجرات وبابیم مخاطره به جایی داخل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
adventurously U باجرات مخاطره طلبی
aventurous U مخاطره طلب مخاطره امیز
gamy U باجرات
courageous U باجرات
full hearted U باجرات
great hearted U باجرات
spirited U سرزنده باجرات
hold up <idiom> U باجرات باقی ماندن
to venture on an objection U باجرات اعتراض به کسی کردن
to a an under taking U باجرات بکاری مبادرت کردن
ratline U عملیات عبور دادن مواد وپرسنل بطور پنهانی از مرزیا داخل داخل منطقه دشمن
intercommand U داخل قسمت داخل یکان
nuclide U کلیه مواد داخل هسته اتم اجزای شیمیایی داخل هسته
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
mortise dead lock U قفل داخل کار قفل داخل درب
menaced U مخاطره
menace U مخاطره
menaces U مخاطره
death traps U پر مخاطره
riskiest U پر مخاطره
risks U مخاطره
perils U مخاطره
peril U مخاطره
hazard U مخاطره
hazarded U مخاطره
hazarding U مخاطره
risky U پر مخاطره
riskier U پر مخاطره
hazards U مخاطره
adventures U مخاطره
jeopardy U مخاطره
risked U مخاطره
risking U مخاطره
gadarene U در مخاطره
risk U مخاطره
venturous U پر مخاطره
death trap U پر مخاطره
adventure U مخاطره
endangered U به مخاطره انداختن
imperiling U در مخاطره انداختن
imperilled U در مخاطره انداختن
precarious <adj.> U مخاطره آمیز
imperiled U در مخاطره انداختن
risked U به مخاطره انداختن
imperilling U در مخاطره انداختن
risk U به مخاطره انداختن
imperils U در مخاطره انداختن
endanger U به مخاطره انداختن
endangers U به مخاطره انداختن
endangering U به مخاطره انداختن
imperil U در مخاطره انداختن
risking U به مخاطره انداختن
at all hazard U با هر گونه مخاطره
adventurous مخاطره طلب
adventuress U زن مخاطره طلب
venturesome U مخاطره امیز
adventures U ماجرا مخاطره
safety hazard U مخاطره ایمنی
riskiness U مخاطره امیزی
risks U به مخاطره انداختن
perilous U مخاطره امیز
riskful U مخاطره امیز
hazardously U بطور مخاطره امیز
adventures U تجارت مخاطره امیز
perdu U ماموریت مخاطره امیز
to seek adventures U مخاطره جویی کردن
risk U مخاطره ریسک خطر
perdue U ماموریت مخاطره امیز
to run the hazard U خودرادرمعرض مخاطره قراردادن
risking U مخاطره ریسک خطر
riskily U بطور مخاطره امیز
risked U مخاطره ریسک خطر
to take U مخاطره معامله قماری
venture capital U سرمایه مخاطره امیز
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
venturing U مخاطره معامله قماری
ventures U مخاطره معامله قماری
adventure تجارت مخاطره آمیز
risks U مخاطره ریسک خطر
ventured U مخاطره معامله قماری
venture U مخاطره معامله قماری
hazard U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarded U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazarding U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
hazards U اتفاق در معرض مخاطره قراردادن
adventure درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
adventures U : درمعرض مخاطره گذاشتن دستخوش حوادث کردن
inopportunity U بی جایی
minx U زن هر جایی
inopportuneness U بی جایی
n tuple U N جایی
someplace U یک جایی
someplace U جایی
wherever U جایی که
charnel house U جایی که
scratch where it itches U هر جایی را که میخاردبخارانید
gas log U جایی که گازمیسوزد
displacement U جابه جایی
shifts U جابه جایی
shifted U جابه جایی
shift U جابه جایی
from the outside U از خارج [از جایی]
banal U همه جایی
translocation U جابه جایی
transposition U جابه جایی
commonplace U همه جایی
immutability U پا بر جایی ثبات
somewheres U یک جایی دریک محلی
locomotor behavior U رفتار جابه جایی
somewhere U یک جایی دریک محلی
to hunker down in a place U در جایی پناه بردن
rettery U جایی که بذرک را می خیسانند
p.of the ways U جایی که بایدیکی ازچندچیزرابرگزید
Somewhere in the darkness U جایی در میانی تاریکی
stand clear U جایی را ترک کردن
locomotion U جابه جایی حرکتی
synesthesia U جابه جایی حسی
to stay overnight U مدت شب را [جایی] گذراندن
to go about U ازجایی به جایی رفتن
drive displacement U جابه جایی سائق
drop by <idiom> U بازدید از کسی با جایی
come from <idiom> U بومی جایی بودن
come back <idiom> U برگشتن به جایی که حالاهستی
to install oneself in a place U در جایی برقرار شدن
I have no place (nowhere) to go. U جایی ندارم بروم
to induct into a seat U در جایی برقرار کردن
attender U شخص حاضر در جایی
lie in wait <idiom> U جایی قیم شدن
transposition of affect U جابه جایی عاطفه
synaesthesia U جابه جایی حسی
displacement of affect U جابه جایی عاطفه
make a beeline for something <idiom> U با عجله به جایی رفتن
strict enclosure U انزوای سخت [در آن حالت یا جایی]
i took up where he left U از جایی که او ول کرد من ادامه دادم
to stay away from something U اجتناب کردن از چیزی یا جایی
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
to the best of ones ability تا جایی که کسی توان آن را دارد
boarding house U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
tourist trap <idiom> U جایی که جذب توریست میکند
out of one's element <idiom> U جایی که به شخص تعلق ندارد
get out from under <idiom> U از جایی که شخص دوست نداردفرارکند
break fresh ground <idiom> U از راهی تازه به جایی رسیدن
to tow a vehicle [to a place] U یدکی کشیدن خودرویی [به جایی]
boarding houses U جایی که در آن اطاق و غذا میدهند
berthing U جایی که قایق به لنگربسته میشود
on good turn deserves another U کاسه جایی رودکه بازاردقدح
berthed U جایی که قایق به لنگربسته میشود
to admit sombody [into a place] U راه دادن کسی [به جایی]
berth U جایی که قایق به لنگربسته میشود
berths U جایی که قایق به لنگربسته میشود
lomomote U از جایی بجایی حرکت کردن
to stay away from something U دور ماندن از چیزی یا جایی
rotation about ... U دوران دور ... [محوری یا جایی]
i am at my wit's end U دیگر عقلم به جایی نمیرسد
to bar somebody from entering the place U مانع کسی وارد جایی شدن
Mind your head! U مواظب سرت باش! [که به جایی نخورد]
stamping grounds <idiom> U پاتق ،جایی که شخص بیشتراوقاتش را آنجاست
bone-house U [جایی برای نگهداری استخوان مردگان]
to languish U پژولیدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
exchange U جابه جایی داده بین دو محل
to turn around U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
plate rack U جایی که بشقاب هامی گذارندخشک شود
to keep the ball moving U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
exchanges U جابه جایی داده بین دو محل
to turn back U برگشتن [به جایی که از آنجا آمده اند]
exchanged U جابه جایی داده بین دو محل
to send home U به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
to head back U برگشتن [از جایی که دراصل آمده اند]
to let the ball do the work U توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to decamp U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
exchanging U جابه جایی داده بین دو محل
to skive off early [British English] U با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to languish U هرز رفتن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
to languish U ضایع شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
bone dry U جایی که نوشیدن مواد الکلی در آن قدغن است
varicosity U جایی که چند سیاهرگ گشاد شده باشند
breeding grounds U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
breeding ground U جایی که در آن حیوان ویژهای تولید مثل میکند
One good turn deserves another . U کاسه جایی رود که باز آید قدح
tie down <idiom> U منع کردنکسی درانجام کاری یارفتن به جایی
carried U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
pentarch U یکی از پنج تن مردمی که در جایی حکومت کنند
carry U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
carrying U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to retire from [to] a place U از [به] جایی کناره گیری کردن [یا منزوی شدن]
souvenir U یادگاری [وقتی که کسی از جایی با خود می آورد]
carries U حرکت دادن چیزی از جایی به جای دیگر
to ride on the bus U سوار اتوبوس شدن [برای رفتن به جایی]
to languish U فاسد شدن [به خاطر جایی یا وضعیتی ناخوشایند]
an accessible place U جایی که راه یافتن بدان ممکن است
to take the a U بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
housebreaker U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
rug delivery U [جابه جایی و حمل فرش به محل خرید یا فروش]
hang up <idiom> U جایی دردریافتی تلفن که باعث قطع تماس میشود
picklock U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
intruder U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
cat burglar U دزدی که با زور و غیر قانونی وارد جایی میشود
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com