English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 303 (683 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
slot U انداختن چفت کردن
slots U انداختن چفت کردن
slotting U انداختن چفت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
put U تعویض کردن انداختن
puts U تعویض کردن انداختن
putting U تعویض کردن انداختن
launch U انداختن پرت کردن
launch U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched U انداختن پرت کردن
launched U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launches U انداختن پرت کردن
launches U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching U انداختن پرت کردن
launching U به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
nail U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nailed U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
nails U با میخ الصاق کردن بدام انداختن
groove U خط انداختن شیار دار کردن
grooves U خط انداختن شیار دار کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
involves U گیر انداختن وارد کردن
involving U گیر انداختن وارد کردن
engage U مجذوب کردن درهم انداختن
engages U مجذوب کردن درهم انداختن
tease U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teased U اذیت کردن کسی را دست انداختن
teases U اذیت کردن کسی را دست انداختن
back U پشتی کردن پشت انداختن
backs U پشتی کردن پشت انداختن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
operate U اداره کردن راه انداختن
operate U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operated U اداره کردن راه انداختن
operated U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
operates U اداره کردن راه انداختن
operates U به کار انداختن خرید و فروش کردن معامله کردن
entrance U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entranced U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrances U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
entrancing U مدهوش کردن دربیهوشی یاغش انداختن ازخودبیخودکردن زیادشیفته کردن
catapult U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulted U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapulting U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
catapults U منجنیق انداختن بامنجنیق پرت کردن
disunite U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunited U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disunites U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
disuniting U باهم بیگانه کردن نفاق انداختن
postpone U بتعویق انداختن موکول کردن
postponed U بتعویق انداختن موکول کردن
postpones U بتعویق انداختن موکول کردن
postponing U بتعویق انداختن موکول کردن
tumult U اغتشاش کردن جنجال راه انداختن
holler U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollered U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollering U فریاد کردن سروصداراه انداختن
hollers U فریاد کردن سروصداراه انداختن
deface U ازشکل انداختن محو کردن
defaced U ازشکل انداختن محو کردن
defaces U ازشکل انداختن محو کردن
defacing U ازشکل انداختن محو کردن
retard U عقب انداختن اهسته کردن
retarding U عقب انداختن اهسته کردن
retards U عقب انداختن اهسته کردن
hurtle U پرت کردن انداختن
hurtled U پرت کردن انداختن
hurtles U پرت کردن انداختن
hurtling U پرت کردن انداختن
kid U دست انداختن مسخره کردن
kidded U دست انداختن مسخره کردن
kidding U دست انداختن مسخره کردن
tantalised U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalises U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalize U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalized U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tantalizes U وسپس محروم کردن کسی را دست انداختن سردواندن
tangle U درهم گیر انداختن گوریده کردن
tangles U درهم گیر انداختن گوریده کردن
run U به کار انداختن روشن کردن موتور
runs U به کار انداختن روشن کردن موتور
switch U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches U روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
stall U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
stalling U متوقف شدن یا کردن از کار انداختن یا افتادن
desolate U از ابادی انداختن مخروبه کردن
mimic U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimicked U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimicking U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
mimics U مسخرگی کردن دست انداختن تقلیدی
toss U پرت کردن انداختن
tossed U پرت کردن انداختن
tosses U پرت کردن انداختن
tossing U پرت کردن انداختن
spit U سوراخ کردن تف انداختن
spits U سوراخ کردن تف انداختن
taunt U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunted U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunting U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
taunts U دست انداختن ومتلک گفتن سرزنش کردن
stake U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
Other Matches
dropping U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped U گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
primming U بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
to cut out U بریدن ودراوردن- پیش دستی کردن بر- اماده کردن-انداختن
bring down U به زمین انداختن حریف انداختن شکار
trachle U تصادم کردن خسته کردن بزحمت انداختن
to let fly U انداختن تیرخالی کردن
to set off U انداختن برابر کردن
lay aside U پس انداز کردن انداختن
to put by U دور انداختن رد کردن
horrifies U بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard U بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying U بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify U بهراس انداختن به بیم انداختن
to play the fool with any one U کسیرادست انداختن کسیرامسخره کردن
throwin U در دنده انداختن تزریق کردن
embrangle U گیر انداختن گرفتار کردن
put over U بتاخیر انداختن از سرباز کردن
turn on U بجریان انداختن روشن کردن
prorogue U تعطیل کردن بتعویق انداختن
prorogate U تعطیل کردن بتعویق انداختن
drop in U اتفاقا دیدن کردن انداختن در
paralyze U از کار انداختن بیحس کردن
steer roping U کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
To becomeinsbordinate . U لگد انداختن ( تمرد ونافرمانی کردن )
set up <idiom> U راه انداختن ،برپا کردن چیزی
To fire a shot U تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
To tease someone. To pull someonelet. U کسی را دست انداختن ( مسخره کردن )
To cause confusion . To kick up a fuss (row). U شلوغی راه انداختن (شلوغ کردن )
To swallow ones pride and request someone (to do something). U نزد کسی رو انداختن ( تقاضایی کردن )
teaze U اذیت کردن کسی را دست انداختن
to put on airs U باد در خود انداختن خودنمایی کردن
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
to make sport of any one U کسی را استهزا کردن یا دست انداختن
to reject something with a shrug [of the shoulders] U با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
To kint ones eyebrows . To frown . U گره برا برو انداختن ( اخم کردن )
to start U روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
To take away someones living . U کسی را از نان خوردن انداختن ( نانش را آجر کردن )
to report somebody [to the police] for breach of the peace U از کسی به خاطر مزاحمت راه انداختن [به پلیس] شکایت کردن
staked U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
stakes U شرط بندی کردن شهرت خود رابخطر انداختن پول در قمار گذاشتن
let down U پایین انداختن انداختن
demonetization U خارج کردن پول از گردش از اعتبار انداختن پول درگردش
routinize U عادی یا روزمره کردن بجریان عادی انداختن
billiard point U در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
ungear U از دنده بیرون انداختن بی دنده کردن
string U زه انداختن به
to put back U پس انداختن
to play a searchlight U انداختن
to pick off U تک تک انداختن
omit U انداختن
to let fall U انداختن
relegating U انداختن
to let drop U انداختن
to leave out U انداختن
fells U انداختن
hurl U انداختن
stagger U از پا انداختن
prostrate U از پا انداختن
deletes U انداختن
let fall U انداختن
deleted U انداختن
leave out U انداختن
hurled U انداختن
deleting U انداختن
felling U انداختن
felled U انداختن
emplace U جا انداختن
fell U انداختن
hurls U انداختن
to lay by the heels U بر انداختن
lines U خط انداختن در
benite U به شب انداختن
launching U به اب انداختن
hitch U انداختن
hitched U انداختن
hitches U انداختن
hitching U انداختن
spilled or spilt U انداختن
souse U انداختن
launches U به اب انداختن
blob U لک انداختن
blobs U لک انداختن
launched U به اب انداختن
spill U انداختن
spilled U انداختن
launch U به اب انداختن
spilling U انداختن
ruts U خط انداختن
relegates U انداختن
line U خط انداختن در
relegated U انداختن
relegate U انداختن
to hew down U انداختن
to fire off a postcard U انداختن
to draw lots U انداختن
brush finish U خط انداختن
hewed U انداختن
omits U انداختن
hewing U انداختن
omitted U انداختن
retroject U پس انداختن
omitting U انداختن
hew U انداختن
hews U انداختن
rut U خط انداختن
spills U انداختن
floriate U گل انداختن در
overthrow U بر انداختن
throw U انداختن
overthrows U بر انداختن
jaculate U انداختن
flings U انداختن
bottoms U ته انداختن
bottom U ته انداختن
flinging U انداختن
hewn U انداختن
fling U انداختن
thrusts U انداختن
thrusting U انداختن
thrust U انداختن
slings U انداختن
slinging U انداختن
sling U انداختن
throwing U انداختن
overthrown U بر انداختن
throws U انداختن
delete U انداختن
overthrew U بر انداختن
to skips over U انداختن
lay away U انداختن
deracination U بر انداختن
lash vt U انداختن
pilling U تل انداختن
run home U جا انداختن
overthrowing U بر انداختن
bullyrag U دست انداختن
throw to the wind U دور انداختن
fling to the wind U دور انداختن
hachure U باهاشورسایه انداختن
bowstring U طناب انداختن
anchoring U لنگر انداختن
disfigured U از شکل انداختن
defer U عقب انداختن
get up U راه انداختن
break down U ازاثر انداختن
dry U خشک انداختن
gibe U دست انداختن
dries U خشک انداختن
put on U دست انداختن
dryers U خشک انداختن
disfigure U از شکل انداختن
disfigures U از شکل انداختن
to fire out U بیرون انداختن
expelled U بیرون انداختن
anchor U لنگر انداختن
anchor U : لنگر انداختن
befool U دست انداختن
enticement U بدام انداختن
expelling U بیرون انداختن
expels U بیرون انداختن
actuate U بکار انداختن
actuate بکار انداختن
drains U خشک انداختن
emasculation U ازمردی انداختن
ensnarl U بدام انداختن
inveigle U بدام انداختن
entoil U بدام انداختن
fire out U بیرون انداختن
anchoring U : لنگر انداختن
benite U درتاریکی انداختن
disfiguring U از شکل انداختن
exuviate U پوست انداختن
emprize U دست انداختن
expel U بیرون انداختن
belch out or of forth U پشت سر انداختن
expulse U بیرون انداختن
erythema U گل انداختن صورت
drain U خشک انداختن
drained U خشک انداختن
bemuse U بفکر انداختن
draining U خشک انداختن
driers U خشک انداختن
reline U استر نو انداختن
defers U عقب انداختن
quagmires U در لجن انداختن
quagmire U در لجن انداختن
desquamate U پوست انداختن
insnare U بدام انداختن
miscast U بناحق انداختن
hot press U برق انداختن
excrete U بیرون انداختن
mangold U از شکل انداختن
excreted U بیرون انداختن
devitalise U از کار انداختن
deplume U از مقام انداختن
excretes U بیرون انداختن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com