English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 232 (23 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
publish U انتشار دادن
published U انتشار دادن
publishes U انتشار دادن
noise U انتشار دادن
noises U انتشار دادن
issue U انتشار دادن
issued U انتشار دادن
issues U انتشار دادن
propagandize U انتشار دادن
to bruit abroad انتشار دادن
advertise U انتشار دادن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
circulate U انتشار دادن رواج دادن
circulated U انتشار دادن رواج دادن
circulates U انتشار دادن رواج دادن
propagate U انتشار دادن پخش کردن
propagated U انتشار دادن پخش کردن
propagates U انتشار دادن پخش کردن
propagating U انتشار دادن پخش کردن
issue U انتشار دادن صدور
issued U انتشار دادن صدور
issues U انتشار دادن صدور
advertised U اعلان کردن انتشار دادن
advertises U اعلان کردن انتشار دادن
promulgate U انتشار دادن ترویج کردن
promulgated U انتشار دادن ترویج کردن
promulgates U انتشار دادن ترویج کردن
promulgating U انتشار دادن ترویج کردن
tout U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touted U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touting U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
touts U بلند جار زدن باصدای بلند انتشار دادن
promulge U انتشار دادن بعموم اگهی دادن
Other Matches
dissemination U انتشار اخبار انتشار اطلاعات
promulgation U انتشار
publicity U انتشار
spreading U انتشار
report U انتشار
diffusion U انتشار
reported U انتشار
reports U انتشار
currencies U انتشار
currency U انتشار
effluxion U انتشار
issue U انتشار
issued U انتشار
issues U انتشار
irradiation U انتشار
broadcasts U انتشار
broadcast U انتشار
publication U انتشار
publications U انتشار
newsreader U انتشار
incidence U انتشار
effluence U انتشار
propagation U انتشار
emissions U انتشار
proclamation U انتشار
emission U انتشار
pervasion U انتشار
omissions U انتشار
omission U انتشار
progation U انتشار
issuance U انتشار
dissemination U انتشار
publishment U انتشار
dispersion U انتشار
proclamations U انتشار
emissivity U قابلیت انتشار
diffusion U انتشار نور
diffusion U انتشار پخش
image speard U انتشار تصویر
promulgation of the laws U انتشار قوانین
light emission U انتشار نور
antenna pattern U انتشار انتن
emission U انتشار امواج
sound propagation U انتشار صوت
wave motion U انتشار موج
load spread U انتشار نیرو
wave propagation U انتشار موج
emissions U انتشار امواج
immission U انتشار خارجی
diffusible U قابل انتشار
money creation U انتشار پول
propagation constant U ثابت انتشار
diffusion coefficient U ضریب انتشار
circulations U انتشار جریان
velocity of propagation U سرعت انتشار
electronic emission U انتشار الکترونها
thought broadcasting U انتشار فکر
circulation U انتشار جریان
electron emmission U انتشار الکترون
propagation sequence U مرحله انتشار
newsworthy U قابل انتشار
propagation delay U تاخیر انتشار
propagation sequence U تسلسل انتشار
republication U انتشار مجدد
spread U منتشر شدن انتشار
spreads U منتشر شدن انتشار
sounding board U عامل انتشار عقاید
sounding boards U عامل انتشار عقاید
soundboard U عامل انتشار عقاید
efflux U انتشار بخارج جریان
rate of flame propagation U سرعت انتشار شعله
error propagation U انتشار خطا [ریاضی]
circulative U انتشار دهنده یا یابنده
conductivity U ضریب هدایت یا انتشار
conical scanning U انتشار مخروطی امواج
issue [of something] [ID card or check] U انتشار [اسکناس] [اوراق بهادار]
issuable U قابل صدور انتشار دادنی
diasy chain U انتشار سیگنالها در طول یک گذرگاه
capital stock U سهام انتشار نیافته شرکت تضامنی
histogram U نمایش طرز انتشار وفواصل وارتفاع سلول ها از هم
emissions U انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
electroluminescent U قابل انتشار نور طبق روشنایی الکترونیکی
whispering campaign U انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
emission U انتشار سهام دولتی و اوراق قرضه و اسکناس
electroluminescing U که نور را طبق روشنایی الکترونیکی انتشار میدهد
answer U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answered U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answers U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
answering U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
beta version U گونهای از برنامه کاربردی نرم افزار که تقریباگ آماده انتشار است
reduces U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reducing U تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
copyright U حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
copyrights U حق چاپ و انتشار انحصاری برای مولف اثر یا کسی که این حق را از او به انتقال گرفته است
emitter coupled logic U طرح مدار منط قی با سرعت بالا با استفاده از انتشار کنندههای ترانزیستور به عنوان خروجی به سایر مراحل
ultrasonic inspection U متد تست غیرمخرب که در انهاترکها توسط ناپیوستگی انتشار امواج نوسانات مکانیکی در فلز اشکار میشود
beta test U گونه دوم از بررسی هایی که روی نرم افزار انجام میشود پیش از آنکه آماده انتشار شود
excitation U انتشار امواج مخابراتی تغذیه لامپ دستگاههای مخابراتی پخش موج درفرستنده
consented U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consenting U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consents U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
consent U اجازه دادن رضایت دادن و پذیرفتن در مورد کارانجام شده و یا رضایت دادن به اینکه کاری انجام بشود
huygen's principle U قانون عمومی مربوط به همه حرکتهای موجی : هر نقطه دلخواه در جبهه فاز یا جبهه موج میتواند خود منبع ثانویهای برای انتشار موجهای کروی باشد
ferrying U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferry U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferries U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
ferried U گذر دادن ازیک طرف رودخانه بطرف دیگر عبور دادن
to put any one up to something U کسیرا از چیزی اگاهی دادن کسیرادر کاری دستور دادن
example is better than precept U نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است
to sue for damages U عرضحال خسارت دادن دادخواست برای جبران زیان دادن
defined U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defines U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
defining U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
define U 1-ثبت دادن یک مقدار به متغیر. 2-نسبت دادن خصوصیات پردازنده یا داده به چیزی
expands U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
shifts U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
conducts U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
shifted U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
shift U انتقال دادن اتش تغییرمکان دادن اتشها و یایکانها
formation U سازمان دادن نیرو تشکیل دادن صورت بندی
expanding U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand U توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
televises U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televise U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
conducted U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conducting U هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
televising U درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
guided propagation U تبلیغات پیش بینی شده انتشار امواج رادار در مسیرپیش بینی شده ردیابی هدایت شده رادار
adjudging U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
to picture U شرح دادن [نمایش دادن] [وصف کردن]
adjudges U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
adjudged U با حکم قضایی فیصل دادن فتوی دادن
shifting U حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله
outdo U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoes U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
outdoing U بهتر از دیگری انجام دادن شکست دادن
organizations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organisations U سازمان دادن ارایش دادن موضع
square away U سروسامان دادن به دردسترس قرار دادن
advances U ترقی دادن ترفیع رتبه دادن
indemnify U غرامت دادن به تامین مالی دادن به
greaten U درشت نشان دادن اهمیت دادن
allowance U جیره دادن فوق العاده دادن
organization U سازمان دادن ارایش دادن موضع
organization of the ground U سازمان دادن یا ارایش دادن زمین
allowances U جیره دادن فوق العاده دادن
drags U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
drag U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dragged U حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه
dynamic U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
mouses U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
mouse U وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن
dynamically U اختصاص دادن حافظه به یک برنامه در صورت نیاز به جای اختصاص دادن بلاکهایی پیش از اجرا
triple option U بازی تهاجمی با3 اختیار دادن توپ به مدافع پرتاب بازیگرمیانی حفظ توپ و دویدن باان یا پاس دادن
cured U شفا دادن بهبودی دادن
decern U تشخیص دادن تمیز دادن
organize U سازمان دادن ارایش دادن
prefers U ترجیح دادن برتری دادن
preferring U ترجیح دادن برتری دادن
cures U شفا دادن بهبودی دادن
prefer U ترجیح دادن برتری دادن
judging U حکم دادن تشخیص دادن
judges U حکم دادن تشخیص دادن
embellishes U ارایش دادن زینت دادن
embellished U ارایش دادن زینت دادن
embellish U ارایش دادن زینت دادن
organises U سازمان دادن ارایش دادن
to follow up U ادامه دادن قوت دادن
cure U شفا دادن بهبودی دادن
judge U حکم دادن تشخیص دادن
judged U حکم دادن تشخیص دادن
embellishing U ارایش دادن زینت دادن
organising U سازمان دادن ارایش دادن
effectuate U انجام دادن صورت دادن
massaging U ماساژ دادن تغییر دادن
massages U ماساژ دادن تغییر دادن
massaged U ماساژ دادن تغییر دادن
individualizing U تمیز دادن تشخیص دادن
order U سفارش دادن دستور دادن
individualizes U تمیز دادن تشخیص دادن
individualized U تمیز دادن تشخیص دادن
expands U توسعه دادن بسط دادن
incises U چاک دادن شکاف دادن
individualize U تمیز دادن تشخیص دادن
individualising U تمیز دادن تشخیص دادن
individualises U تمیز دادن تشخیص دادن
individualised U تمیز دادن تشخیص دادن
incise U چاک دادن شکاف دادن
incised U چاک دادن شکاف دادن
massage U ماساژ دادن تغییر دادن
insult U فحش دادن دشنام دادن
irritates U خراش دادن سوزش دادن
garnishing U زینت دادن لعاب دادن
empowers U اختیار دادن وکالت دادن
direct U دستور دادن دستورالعمل دادن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com