Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lark
U
از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
larks
U
از روی مانع باپرش اسب جهیدن دست انداختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
steeplechase
U
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
steeplechases
U
اسب دوانی باپرش از مانع اسبدوانی صحرایی
ailed
U
مانع شدن عقب انداختن
ail
U
مانع شدن عقب انداختن
ails
U
مانع شدن عقب انداختن
nopi chagi
U
ضربه پا باپرش اپ چادرارتفاع
jump
U
جهیدن
bound
U
جهیدن
jumps
U
جهیدن
jumped
U
جهیدن
to bolt
U
ناگهانی جهیدن
dropping
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
U
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
flirts
U
اینسو وانسو جهیدن
to p on any one's preserves
U
باپای دیگر جهیدن
flirting
U
اینسو وانسو جهیدن
flirted
U
اینسو وانسو جهیدن
flirt
U
اینسو وانسو جهیدن
hedgehogs
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
hedgehog
U
مانع جوجه تیغی شکل نوعی جنگ افزارضد زیردریایی یا مانع ضدزیردریایی
spring
U
جهیدن قابل ارتجاع بودن
overshoot
U
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
overshooting
U
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
to hop on your bicycle
U
روی دوچرخه خود جهیدن
overshoots
U
از حد خارج شدن اضافه جهیدن
springs
U
جهیدن قابل ارتجاع بودن
crest clearing
U
محوطه تامین بالای مانع حاشیه امنیت بالای مانع
dams
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dam
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
dammed
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
damming
U
سد ساختن مانع شدن یاایجاد مانع کردن محدود کردن
obstructor
U
وسیله مانع تخریب مین مانع ضد اکتشاف مین
ocant altitude
U
ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
bring down
U
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
jeopard
U
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
U
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
U
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
let down
U
پایین انداختن انداختن
billiard point
U
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
restraints
U
مانع
blocked
U
مانع
blocks
U
مانع
strait jackets
U
مانع
restraint
U
مانع
strait jacket
U
مانع
obstaele
U
مانع
block
U
مانع
dike
U
مانع
hold back
U
مانع
hedge
U
مانع
hedged
U
مانع
hedges
U
مانع
impedient
U
مانع
impedimental
U
مانع
impeditive
U
مانع
masking
U
مانع
in the way
U
مانع
cresting
U
مانع
crest
U
مانع
constraint
U
مانع
crests
U
مانع
degage
U
بی مانع
handicap
U
مانع
pull-backs
U
مانع
balk
U
مانع
shackle
U
مانع
shackled
U
مانع
shackles
U
مانع
shackling
U
مانع
stumbling block
U
مانع
stumbling blocks
U
مانع
balking
U
مانع
pull-back
U
مانع
baulked
U
مانع
shields
U
مانع
hindrance
U
مانع
shield
U
مانع
hindrances
U
مانع
massif
U
مانع
massifs
U
مانع
baulks
U
مانع
baulking
U
مانع
interference
U
مانع
set back
U
مانع
impediments
U
مانع
repellent
U
مانع
repellents
U
مانع
obstacle
U
مانع
balks
U
مانع
preventor
U
مانع
impediment
U
مانع
swimmingly
U
بی مانع
pull back
U
مانع
bar
U
مانع
hurdle
U
دو با مانع
hurdles
U
مانع
hurdles
U
دو با مانع
handicaps
U
مانع
dead lock
U
مانع
drawback
U
مانع
hinders
U
مانع
clogged
U
مانع
barriers
U
مانع
curtains
U
مانع
barricading
U
مانع
barricades
U
مانع
barrier
U
مانع
clog
U
مانع
flight
U
مانع
snags
U
مانع
stopped
U
مانع
drawbacks
U
مانع
snagging
U
مانع
snag
U
مانع
bars
U
مانع
flight
U
مانع در دو
barricaded
U
مانع
stop
U
مانع
hindering
U
مانع
balked
U
مانع
stops
U
مانع
stopping
U
مانع
encumbrance
U
مانع
encumbrances
U
مانع
preventive
U
مانع
hindered
U
مانع
hurdle
U
مانع
hinder
U
مانع
barricade
U
مانع
clogs
U
مانع
stayed
U
مانع عصاء
obstructions
U
مانع عایق
obstructions
U
مانع شدن
obstructions
U
ایجاد مانع
obstruction
U
مانع عایق
hold up
U
مانع شدن
hinders
U
مانع شدن
hindering
U
مانع شدن
obstruction
U
مانع شدن
hold-ups
U
مانع شدن
watertight
U
مانع دخول اب
obstruction
U
ایجاد مانع
revoked
U
مانع شدن
thumbpiece
U
مانع چوبی
to keep back
U
مانع شدن
stay
U
مانع عصاء
obstruct
U
مانع شدن
incumber
U
مانع شدن
trade barrier
U
مانع تجارتی
rein
U
مانع شدن
visual obstruction
U
مانع دید
water jump
U
مانع ابی
exclude
U
مانع شدن
water tight
U
مانع دخول اب
blocks
U
مانع شدن
excludes
U
مانع شدن
crimp
U
مانع چروکیدن
blocked
U
مانع شدن
crimped
U
مانع چروکیدن
crimps
U
مانع چروکیدن
block
U
مانع شدن
blocs
U
مانع ورادع
bloc
U
مانع ورادع
masks
U
مانع پوشاندن
withholding
U
مانع شدن
trade barrier
U
مانع تجارت
withholds
U
مانع شدن
obstructed
U
مانع شدن
to put off
U
مانع شدن
embargoes
U
مانع محظور
hold-up
U
مانع شدن
obstructing
U
مانع شدن
embargo
U
مانع محظور
to stand in the way of
U
مانع شدن
obstructs
U
مانع شدن
prevents
U
مانع شدن
preventing
U
مانع شدن
prevented
U
مانع شدن
prevent
U
مانع شدن
withheld
U
مانع شدن
withhold
U
مانع شدن
inhibits
U
مانع شدن
inhibit
U
مانع شدن
mask
U
مانع پوشاندن
defilade
U
حفاظ مانع
in the road
U
مانع راه
antisubmarine barrier
U
مانع ضد زیردریایی
acinetic
U
مانع حرکت
inhibiter
U
مانع شونده
inhibitor
U
مانع شونده
intermediate hurdle
U
مانع متوسط
intromit
U
مانع شدن
keep away
U
مانع شدن
keep back
U
مانع شدن
legal impediment
U
مانع قانونی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com