English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 94 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
engross U احتکارکردن مشغول
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hoard U احتکارکردن
hoards U احتکارکردن
hoarded U احتکارکردن
speculates U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculating U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculate U احتکارکردن سفته بازی کردن
speculated U احتکارکردن سفته بازی کردن
busying U مشغول
busy U مشغول
busy with U مشغول
occupied U مشغول
at U مشغول
busiest U مشغول
busied U مشغول
busies U مشغول
busy at U مشغول
busier U مشغول
at work U مشغول کار
in a U مشغول نبرد
at it U سخت مشغول
go about U مشغول شدن به
occupies U مشغول داشتن
occupy U مشغول داشتن
occupying U مشغول داشتن
indebted U مشغول الذمه
he is at work U مشغول کاراست
he applied him self to study U مشغول تحصیل شد
get to work U مشغول کارشوید
overbusy U زیاد مشغول
busy U مشغول کردن
busying U مشغول کردن
twiddle one's thumbs <idiom> U مشغول نبودن
busier U مشغول کردن
busiest U مشغول کردن
workings U مشغول کار
go about <idiom> U مشغول بودن با
busies U مشغول کردن
busied U مشغول کردن
under an obligation U مشغول الذمه
in a U مشغول کار
to d. one self U مشغول شدن
to employ oneself U مشغول شدن
working U مشغول کار
engages U مشغول کردن
engage U مشغول کردن
on the go <idiom> U مشغول دویدن
(in) up to the chin <idiom> U خیلی مشغول با کسی
up to the eyes in work U سخت مشغول کار
scoolable U مشغول تحصیل اجباری
go at U جدا مشغول شدن به
to busy oneself U خودرا مشغول کردن
intent on doing anything U سخت مشغول کاری
activity U فعال یا مشغول بودن
activities U فعال یا مشغول بودن
opposite numbers U افسران مشغول به کار
amused U سرگرم شده و مشغول
indebted U مشغول الذمه مقروض
in treaty U مشغول مذاکره و عقد پیمان
amuse U مشغول کردن تفریح دادن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
in the schools U مشغول دادن امتحانات دانشگاه
amuses U مشغول کردن تفریح دادن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
stick to your work U بکار خود مشغول باشید
to engage in something [in doing] something U خود را به چیزی [کاری] مشغول کردن
The line is busy (engaged). U صحبت می کند (خط تلفن مشغول است )
play at U بطور غیر جدی مشغول کاری شدن
chandler U کسی که به خرید و فروش کالا مشغول است
background U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
backgrounds U چاپ گرفتن از کامپیوتر وقتی مشغول به کار دیگری است
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
switched network backup U انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
hardscrabble U دارای زندگانی سخت ومشکل سخت مشغول
busied U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busies U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busier U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busiest U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busy U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
busying U 1-مشغول انجام کاری 2-سیگنال الکتریکی برای اعلام اینکه وسیله برای دریافت داده آماده نیست
active U مشغول یا در حین کار یا در حین استفاده
to a. oneself U مشغول شدن اماده شدن
activity U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
activities U چراغ یا LED کوچکی که در مقابل دیسک درایو یا کامپیوتر قرار دارد که بیان میکند چه زمان دیسک درایو مشغول خواندن از یا نوشتن بر دیسک است
laziest U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier U در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
Quchan U قوچان [شمال خراسان که از اوایل قرن یازدهم هجری قمری به بافت فرش مشغول بوده و بافندگان آن کردهای مهاجر کردستان می باشند.بیشتر فرش ها تماما پشم بوده و گره ترکی دارند.]
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com