English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
run into <idiom> U اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
deposit U : ته نشین کردن گذاشتن
deposit U کنار گذاشتن
deposit U به حساب بانک گذاشتن
deposit U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
deposits U : ته نشین کردن گذاشتن
deposits U کنار گذاشتن
deposits U به حساب بانک گذاشتن
deposits U ودیعه گذاشتن ذخیره کردن
file U صف درپرونده گذاشتن
filed U صف درپرونده گذاشتن
shelf U در تاقچه گذاشتن
shelf U کنار گذاشتن
scale U مقیاس گذاشتن
auction U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioned U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctioning U حراج کردن بمزایده گذاشتن
auctions U حراج کردن بمزایده گذاشتن
give U بمعرض نمایش گذاشتن
gives U بمعرض نمایش گذاشتن
giving U بمعرض نمایش گذاشتن
put U گذاشتن
puts U گذاشتن
putting U گذاشتن
cut U عبور کردن گذاشتن
cuts U عبور کردن گذاشتن
seal U صحه گذاشتن
seals U صحه گذاشتن
leave U گذاشتن
leave U به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving U گذاشتن
leaving U به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
prime U چاشنی گذاشتن
primed U چاشنی گذاشتن
primes U چاشنی گذاشتن
cup U فنجان گذاشتن
cupped U فنجان گذاشتن
cups U فنجان گذاشتن
reserve U کنار گذاشتن
reserves U کنار گذاشتن
reserving U کنار گذاشتن
trust U امانت گذاشتن
trust U ودیعه گذاشتن
trusted U امانت گذاشتن
trusted U ودیعه گذاشتن
trusts U امانت گذاشتن
trusts U ودیعه گذاشتن
queue U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queueing U در صف گذاشتن در صف ایستادن
queues U در صف گذاشتن در صف ایستادن
overlay U جای گذاشتن
overlaying U جای گذاشتن
overlays U جای گذاشتن
rate U نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
rates U نرخ بستن بر بها گذاشتن بر
ground U کار گذاشتن یا مستقرکردن
credit U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credited U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
crediting U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credits U ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
corner U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
cornering U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
corners U گوشه دار کردن گوشه گذاشتن به
mislaid U جا گذاشتن
mislay U جا گذاشتن
mislaying U جا گذاشتن
mislays U جا گذاشتن
washout U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
washouts U باقی گذاشتن میلههای 1 و 2و01 برای راست دست و 1 و3 و 7 برای چپ دست
debit U در ستون بدهی گذاشتن
debit U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debited U در ستون بدهی گذاشتن
debited U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debiting U در ستون بدهی گذاشتن
debiting U به حساب بدهی کسی گذاشتن
debits U در ستون بدهی گذاشتن
debits U به حساب بدهی کسی گذاشتن
space U فاصله گذاشتن
spaces U فاصله گذاشتن
price U قیمت گذاشتن
prices U قیمت گذاشتن
antedate U پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedated U پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
antedates U پیش از تاریخ حقیقی تاریخ گذاشتن
envelop U درلفاف گذاشتن
enveloped U درلفاف گذاشتن
enveloping U درلفاف گذاشتن
envelops U درلفاف گذاشتن
place U گذاشتن
places U گذاشتن
placing U گذاشتن
in U :درمیان گذاشتن جمع کردن
in- U :درمیان گذاشتن جمع کردن
chop U کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
chopped U کنار گذاشتن دادهای که موردنیاز نمیباشد
strip U حذف داده کنترل از پیام دریافتی و باقی گذاشتن اطلاعات مربوطه
drop U پشت سر گذاشتن حریف دو
dropped U پشت سر گذاشتن حریف دو
dropping U پشت سر گذاشتن حریف دو
drops U پشت سر گذاشتن حریف دو
Other Matches
make an impression U تاثیر گذاشتن
counteracted U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteract U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracting U متقابلا" تاثیر گذاشتن
counteracts U متقابلا" تاثیر گذاشتن
apply U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applying U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
applies U تاثیر گذاشتن یا لمس کردن
to impinge on something U تاثیر منفی روی چیزی گذاشتن
affect U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
affects U لمس کردن یا تاثیر گذاشتن یا تغییر دادن چیزی
lay off <idiom> U به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lids U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lid U کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
To leave behinde. U جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
to leave someone in the lurch U کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
question answer U در صف گذاشتن
infiltrate U گذاشتن
teasing U سر به سر گذاشتن
placements U گذاشتن
placement U گذاشتن
infiltrating U گذاشتن
to pickle a rod for U گذاشتن
infiltrated U گذاشتن
infiltrates U گذاشتن
to lay it on with a trowel U گذاشتن
misplace U جا گذاشتن
inculcates U پا گذاشتن
inculcated U پا گذاشتن
inculcate U پا گذاشتن
lay U گذاشتن
to trample on U گذاشتن
lays U گذاشتن
load U گذاشتن
take in U تو گذاشتن
getting on in years U پا به سن گذاشتن
lets U گذاشتن
go on <idiom> U گذاشتن
ti turn in U تو گذاشتن
apostrophize U گذاشتن
inculcating U پا گذاشتن
letting U گذاشتن
to take in U تو گذاشتن
To be gettingh on in years. U پا به سن گذاشتن
to run in U تو گذاشتن
run home U جا گذاشتن
let U گذاشتن
loads U گذاشتن
dot U نقطه گذاشتن
badgering U :سربسر گذاشتن
to invent stories U صفحه گذاشتن
dotting U نقطه گذاشتن
embeds U کار گذاشتن
trig U علامت گذاشتن
badger U :سربسر گذاشتن
embed U کار گذاشتن
embark U درکشتی گذاشتن
badgers U :سربسر گذاشتن
to spin yarns U صفحه گذاشتن
exposes U بی پناه گذاشتن
underpricing U کم قیمت گذاشتن
expose U بی پناه گذاشتن
respect U احترام گذاشتن به
Welsh U کلاه گذاشتن
undercharge U کم خرج گذاشتن در
badgered U :سربسر گذاشتن
over run U زیر پا گذاشتن
overtop U عقب گذاشتن
oviposit U تخم گذاشتن
underact U از کار کم گذاشتن
welt U مغزی گذاشتن
welts U مغزی گذاشتن
to stand sentinel U نگهبان گذاشتن در
respects U احترام گذاشتن به
stipulation U شرط گذاشتن
pigged U بچه گذاشتن
juxtaposed U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposes U پیش هم گذاشتن
juxtaposes U پهلوی هم گذاشتن
juxtaposing U پیش هم گذاشتن
juxtaposing U پهلوی هم گذاشتن
plight U گرو گذاشتن
regulater U قاعده گذاشتن
juxtaposed U پیش هم گذاشتن
juxtapose U پهلوی هم گذاشتن
earmarks U کنار گذاشتن
to take in a reef U بادبان را تو گذاشتن
to take ship U درکشتی گذاشتن
juxtapose U پیش هم گذاشتن
depositing U به امانت گذاشتن
marks U علامت گذاشتن
mark U علامت گذاشتن
put aside U کنار گذاشتن
leather U چرم گذاشتن به
invest U سرمایه گذاشتن
invested U سرمایه گذاشتن
investing U سرمایه گذاشتن
invests U سرمایه گذاشتن
trepass U پافرا گذاشتن
pignus U گرو گذاشتن
to set by U کنار گذاشتن
embarks U درکشتی گذاشتن
putting a condition U شرط گذاشتن
put up to auction U به مزایده گذاشتن
cloister U درصومعه گذاشتن
cloisters U درصومعه گذاشتن
put out to interest U به بهره گذاشتن
put on rudder U سکان گذاشتن
embarked U درکشتی گذاشتن
embarking U درکشتی گذاشتن
earmark U کنار گذاشتن
incase etc U در جعبه گذاشتن
To grow a mustache . U سبیل گذاشتن
hand down U به ارث گذاشتن
To pull someones leg . To kid someone. U سر بسرکسی گذاشتن
fix U کار گذاشتن
fixes U کار گذاشتن
bench U نیمکت گذاشتن
benches U نیمکت گذاشتن
grow a beard U ریش گذاشتن
put in pledge U گرو گذاشتن
high tender U به مزایده گذاشتن
hold in respect U احترام گذاشتن به
hypothecate U گرو گذاشتن
To trample on justice . To be unfair. U پا روی حق گذاشتن
impignorate U گرو گذاشتن
impignorate U رهن گذاشتن
impawn U گرو گذاشتن
To grow a beard . U ریش گذاشتن
imbark U در کشتی گذاشتن
hypothecate U به رهن گذاشتن
salute U احترام گذاشتن
saluted U احترام گذاشتن
let loose <idiom> U آزاد گذاشتن
cleck U تخم گذاشتن
coop U درقید گذاشتن
cupel U در بوته گذاشتن
cuple U در بوته گذاشتن
To discriminate . To make a distinction . U فرق گذاشتن
dew ret U زیرشبنم گذاشتن
enshrine U درزیارتگاه گذاشتن
enframe U درقاب گذاشتن
encradle U درگهواره گذاشتن
bilk U گذاشتن از پرداخت
look up to <idiom> U احترام گذاشتن به
begueath U به ارث گذاشتن
salutes U احترام گذاشتن
saluting U احترام گذاشتن
emplace U کار گذاشتن
give as a pledge U گرو گذاشتن
split hairs <idiom> U فرق گذاشتن
four horsemen U جا گذاشتن میلههای 1 و 2 و4 و 7 یا 1 و 3 و 6 و 01
set (someone) up <idiom> U یه جای گذاشتن
flyblow U تخم گذاشتن
put in (time) <idiom> U وقت گذاشتن
pull the wool over someone's eyes <idiom> U سربه سر گذاشتن
enchase U در نگین گذاشتن
incase etc U در لفاف گذاشتن
exposing U بی پناه گذاشتن
point U نوک گذاشتن
bank U در بانک گذاشتن
banks U در بانک گذاشتن
suspend U مسکوت گذاشتن
suspending U مسکوت گذاشتن
suspends U مسکوت گذاشتن
lagvt U سرپوش گذاشتن
install U کار گذاشتن
installing U کار گذاشتن
installs U کار گذاشتن
mortgaging U گرو گذاشتن
lay away U کنار گذاشتن
salve U ضماد گذاشتن
line out U با خط علامت گذاشتن
trace U اثر گذاشتن
traced U اثر گذاشتن
traces U اثر گذاشتن
vowelize U واکه گذاشتن
mortgage U گرو گذاشتن
mortgages U گرو گذاشتن
parcel U دربسته گذاشتن
parcels U دربسته گذاشتن
cramps U درقید گذاشتن
window dress U بنمایش گذاشتن
mouth U در دهان گذاشتن
mouthed U در دهان گذاشتن
mouthing U در دهان گذاشتن
mouths U در دهان گذاشتن
strand U تنها گذاشتن
strands U تنها گذاشتن
hang up U معوق گذاشتن
hang-up U معوق گذاشتن
cramp U درقید گذاشتن
welch U کلاه گذاشتن
inshrine U درمزار گذاشتن
lacevi U یراق گذاشتن
walk out on U قال گذاشتن
tip U نوک گذاشتن
tipping U نوک گذاشتن
intube U در لوله گذاشتن
shutter U پرده گذاشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com