English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 136 (1602 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
word U واژه
worded U واژه
term U واژه
termed U واژه
terming U واژه
mosul U واژه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
portmanteaus U واژه مرکب از دو واژه
portmanteaux U واژه مرکب از دو واژه
portmanteau U واژه مرکب از دو واژه
neologism U نو واژه
neologisms U نو واژه
wordbook U واژه نامه
paronym U واژه هم ریشه
synonyms U واژه هم معنی
philologist U واژه شناس
keyword U واژه کلیدی
neolalia U واژه تراشی
dissylable U واژه دوهجائی
buzz words U رمز واژه
loanword U واژه بیگانه
loanword U واژه عاریه
intercalation U واژه افزایی
lexicology U واژه شناسی
punctuation for reference U زیر واژه
score out that word U ان واژه را خط بزنید
glossary U واژه نامه
lexicon [dictionary] U واژه نامه
word book U واژه نامه
buzz word U رمز واژه
wordbook U واژه نامه
word order U ترتیب واژه ها
word deafness U واژه کری
word count U واژه شماری
the root of a word U ریشه واژه
stimulus word U واژه محرک
dictionary U واژه نامه
glossaries U واژه نامه
worded U واژه سخن
pejorative U واژه تحقیری
glossary U واژه نامه
cognate U واژه هم ریشه
word blindness U واژه کوری
word-blindness U واژه کوری
coinage U ابداع واژه
neologism U واژه جدید
neologisms U واژه تراشی
neologism U واژه تراشی
word U واژه سخن
synonyms U واژه مترادف
synonym U واژه مترادف
synonym U واژه هم معنی
neologisms U واژه جدید
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
word choice test U ازمون واژه گزینی
word building test U ازمون واژه سازی
this word means a dog U این واژه یعنی سگ
wordage U کلمات واژه بندی
syncopation U کوتاه سازی واژه
english words U واژه ها یا لغات انگلیسی
homely [British E] <adj.> U خفه [واژه تحقیری]
wordprocessing program U برنامه واژه پردازی
word association test U ازمون تداعی واژه ها
dictionary sort U ترتیب واژه نامهای
an inseparable prefix U سر واژه جدا نشدنی
octosyllable U واژه هشت هجائی
logomachy U بازی واژه پردازی
homely [British E] <adj.> U سنگین [واژه تحقیری]
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
pentasyllable U واژه پنج هجائی
septisyllable U واژه هفت هجائی
that word is obsolescent U ان واژه کم کم دارد مهجور
prandial U واژه شوخی امیز
post fix U در پایان واژه چسباندن
polysllable U واژه جند هجائی
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
lexicons U واژه نامه دیکسیونر
lexicon U واژه نامه دیکسیونر
teragram U واژه چهار حرفی
spicery U انباری ادویه [واژه قدیمی]
a word with a pejorative connotation U واژه ای با معنای ضمنی منفی
God bless [you] ! U خدا حافظ [واژه کهنه]
glossary U واژه نامه ضمیمه کتاب
slang U واژه عامیانه وغیر ادبی
lexicography U فرهنگ نویسی واژه نگاری
purism U واژه یا اصطلاح اصیل وصحیح
periphrasis U استعمال واژه ها وعبارات زائد
malaprop U کسیکه واژه ها را اشتباه بکارمیبرد
neology U استعمال واژه یااصطلاح جدید
dictionaries U کتاب لغت واژه نامه
rebus U نشاندادن واژه ها بصورت مصور
dictionary U کتاب لغت واژه نامه
nomenclature U فهرست واژه ها و اصطلاحات یک علم یا یک فن
glossaries U واژه نامه ضمیمه کتاب
bawdry U زنا [دین] [حقوق] [واژه قدیمی]
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
lexigraphy U یکجور خط که هر حرف ان نماینده واژه ایست
homely [British E] <adj.> U عادی و خسته کننده [واژه تحقیری]
cantoria U [واژه ای ایتالیایی برای گالری یا تریبون]
catch-phrase U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
catch-phrases U واژه یا عبارتی که جلب توجه کند
Genius Loci U نابغه [واژه لاتین در معماری یا محوطه سازی]
alinik design U واژه ترکی به معنای طرح محرابی یا جانمازی
sanshifter U واژه توهین امیز برای نفردونده جلویی
parathesis U پیوند دو واژه بی انکه تغییری درانهاروی دهد
anglo-chinois U [واژه فرانسوی برای چشم انداز باغ]
to inspan oxen U این واژه را در افریقای جنوبی بکار می برند
logograph U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
is intervocalic U حرف Pدر واژه میان دو صداواقع شده است
logogram U واژه یا علامت یا حرفی که مخفف کلمات یا کلمهای باشد
to purify the person language U زبان فارسی را از واژه هاوتعبیرات بیگانه یا غیرمصطلح پیراستن
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
this word occurs in gulistan p U این واژه درهمه جای گلستان دیده میشود
worid U کلمه لغت لفظ الفاظ واژه سخن گفتار حرف
Chrismon U [حرف اول اسم مقدس از سه واژه ی یونانی به نام مسیح]
the word is sanctioned by use U کثرت استعمال این واژه راجزواژههای درست دراورده است
split infinitive U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
split infinitives U مصدری که در میان خودان وعلامت ان واژه دیگری اورده باشندچون like to
paragram U جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
poetaster is pejorative word U شاعرک واژه ایست که برای تحقیر شاعر بکار میرود
Cinquecento U [واژه ای که در قرن شانزدهم ایتالیا در هنر و معماری رنسانس بکار می رفته است.]
electrographic architecture U [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Pronoia U واژه ای جدید: حسی که گویا از طرف دنیا برای کمک کردن وجود دارد
fullwrite professional U یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند
backwater U محل راکد [عقب افتاده] [عقب مانده] [واژه تحقیری]
philological U وابسته به واژه شناسی یازبان شناسی تاریخی وتطبیقی
Royal Bokhara U فرش سلطنتی بخاراتی [این واژه تجاری به فرش های ترکمنی با کیفیت بالا اطلاق می شود.]
the propriety of a term U درستی یک لفظ یا یک اصطلاح مناسبت یک واژه یا لفظ
philology U زبان شناسی تاریخی وتطبیقی واژه شناسی
lexicographic U وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
mafrash U مفرش [واژه عربی به معنی خوابگاه و یا کیسه خواب می باشد و حالت تزئینی داشته، اطراف تشک خواب و یا جای استراحت را می پوشاند.]
anastylosis U [واژه ای برای ساختار دوباره سازی ساختمان با مواد اصلی و بر طبق سیستم ساختار اصلی]
singular U واژه مفرد صیغه مفرد
kikalak design U طرح قوچ [در ترکی این واژه به معنای شاخ قوچ می باشد. این طرح در فرش های ترکیه بکار رفته و بصورت قرینه در چهار طرف نقطه مرکزی بافته می شود.]
loans U عاریه واژه عاریه
loaning U عاریه واژه عاریه
loan U عاریه واژه عاریه
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1affixation
1popsicle
1pedal pamping
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com