English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
word span test U ازمون فراخنای واژه ها
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
digit span test U ازمون فراخنای ارقام
word choice test U ازمون واژه گزینی
word association test U ازمون تداعی واژه ها
word building test U ازمون واژه سازی
His word is his bond. HE is a man of his word. U حرفش حرف است
He is a man of his word . He is as good as his word . U قولش قول است
span new U تروتازه
span U فاصله معین
span saw U اره قابدار
span U مدت معین
span U وجب یک وجب
span U فرفیت
span U پوشش اندازه
span U گستردگی
span U محدوده
span U چشمه
span saw U اره قاب دار
span new U خیلی تازه
span new U کاملا تازه
span U وجب کردن
span U اندازه گرفتن
span U پل بستن
span U مجموعه مقادیر مجاز بین بیشترین حد و کمترین حد
span U جفت
span U وجب
span U پل زدن روی رودخانه
span U فاصله بین سوراخ گوی بولینگ برای شست و انگشتان دیگر
span U باراویز
span U افسار
span U مهار
span U دهانه
span U دهانه نظری
span U فاصله دو تکیه گاه تیر
span U تاق بستن
span U دهنه
spic and span <idiom> U خیلی تمیز ومرتب
theoretical span U دهانه نظری
spun or span U گذشته
the span of a bridge U چشمه یا دهانه پل
adjacent span U دهانه متصل
clear span U دهانه ازاد
visual span U فراخنای دیداری
suspended span U دهانهدروا
cantilever span U گستردگیپایه
arch span U دهانه طاق
arch span U فاصله داخلی پشت بندها
spick and span U نو
lift span U پلبالارو
attention span U فراخنای توجه
span of attention U فراخنای توجه
side span U دهانهجانبی
clear span U دهانه موثر
spick and span U تروتمیز
mid span U مرکزفاصله افقی بین دو پایه متوالی پل
reading span U فراخنای خواندن
recognition span U فراخنای بازشناخت
shear span U دهانه نیروی برشی
spick and span U کاملاتازه
span of consciousness U فراخنای هشیاری
adjacent span U دهانه متصل
span of control U حوزه نظارت
span wire U سیم مهار
mid span U نقطه وسط دهانه
memory span U فراخنای یاد
spick and span U اراسته ومرتب
spick-and-span U نو
spick-and-span U کاملاتازه
spick-and-span U تروتمیز
spick-and-span U اراسته ومرتب
interior span U دهانه داخلی
effective span U دهانه موثر
centre span U مرکزپل
life span U عمر
span wire U سیم بکسل
spic and span U نو
time span U دوره زمان
spic and span U اراسته ومرتب
time span U فاصله زمان
time span U گذشت زمان
spic and span U تروتمیز
spic and span U کاملاتازه
multi span bridge U پل چند دهانه
blade span axis U محور تغییر گام ریشه تیغه
arresting sheave span U محوطه ریل و سرسره مهارهواپیما
single span deep beam U تیر تیغه یک دهانه
multiple-span beam bridge U پلمیلهایچنددهانهای
multi span deap beam U تیر تیغه چند دهانه
single-span beam bridge U پلمیلهایتکدهانهای
say a word U سخن گفتن
keep to one's word U سر قول خود بودن
last word U حرف اخر
last word U اتمام حجت
the last word U سخن قطعی
in one word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه اینکه مختصرا
in a word U خلاصه
the last word U ک لام اخر
the last word U سخن اخر
in one word U خلاصه
i came across a word بکلمه ای برخوردم
last word U بیان یا رفتار قاطع
take my word for it U قول مراسندبدانید
keep one's word <idiom> U سرقول خود بودن
to word up U کم کم برانگیختن خردخردکوک کردن
that is not the word for it U لغتش این نیست
word for word U طابق النعل بالنعل
upon my word U به شرافتم قسم
word for word U تحت اللفظی
word for word U کلمه به کلمه
at his word U بحرف او
to word up U کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to keep to one's word U سرقول خودایستادن
to keep to one's word U درپیمان خوداستواربودن
at his word U بفرمان او
not a word of it was right U یک کلمه انهم درست بود
to keep to one's word U درست پیمان بودن
say a word U حرف زدن
to say a word U سخن گفتن
to say a word U حرف زدن
the last word U حرف اخر
word U روش اندازه گیری سرعت چاپگر
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
All you have to do is to say the word. U کافی است لب تر کنی
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
word U بالغات بیان کردن
word U لغات رابکار بردن
get a word in <idiom> U یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
Could I have a word with you ? U عرضی داشتم (چند کلمه صحبت دارم )
word for word <adv.> U کلمه به کلمه
word U فرمان
word for word <adv.> U مو به مو
word U عهد
word U کلمات داده ارسالی در امتداد باس موازی یکی پس از دیگری
word U واژه
word U سیستم در برنامه کاربردی ویرایش یا کلمه پرداز که در آن لازم نیست اپراتور انتهای خط را مشخص کند, و پیاپی تایپ میکند و خود برنامه کلمات را جدا میکند و به صورت یک متن خط به خط درمی آورد
word U موضوع زبان مجزا که با بقیه استفاده میشود تا نوشتار یا سخنی را ایجاد کند که قابل فهم است
in a word <idiom> U به طور خلاصه
say the word <idiom> U علامت دادن
last word <idiom> U نظر نهایی
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تعداد کلمات در فایل یا متن
word U مشابه 10721
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
word U بخشهای داده مختلف در کامپیوتر به شکل گروهی از بیت ها که در یک محل حافظه قرار دارند
word U طول کلمه کامپیوتری که به صورت تعداد بیتها شمرده میشود
May I have a word with you? U ممکن است دو کلمه حرف با شما بزنم ؟
word U قول
word U گفتار
a word or two U چند تا کلمه [برای گفتن]
word U لفظ
word U اطلاع
word U کلمه
word for word <adv.> U نکته به نکته
word U واژه سخن
word U حرف
word U پیغام خبر
word U لغت
I want to have a word with you . I want you . U کارت دارم
word U عبارت
Take somebody at his word. U حرف کسی را پذیرفتن ( قبول داشتن )
stimulus word U واژه محرک
status word U کلمه وضعیت نما
word book U لغت نامه
word book U فرهنگ لغات
word book U قاموس
score out that word U ان واژه را خط بزنید
send word U پیغام دادن
word book U دیکشنری
send word U خبر دادن
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
to have the final [last] word <idiom> U حرف خود را به کرسی نشاندن
speak a word U سخنی بگویید
speak a word U چیزی بگویید حرفی بزنید
How do you pronounce [say] that [this] word? U این واژه چه جور تلفظ می شود؟
smear word U عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
send word for him U پیغام برای او بفرستید
score out that word U روی ان واژه خط بکشید
say a good word for U دفاع کردن
key word مفتاح
introductory word U کلمهای که در اغازجملهای بکاربرده شودو معنی ویژهای نداشته باشد
instruction word U کلمه دستورالعمل
in word and deed U درگفتارو عمل
in the p sense of the word U بمعنی واقعی کلمه
full word U تمام کلمه
his bare word U قول خشک وخالی او
head word U کلمه یاجملهای که در سراغاز فصل یا بخش کتاب نوشته میشود
he is a man of his word U گفتاروکردارش یکی است قولش درست است
half word U نیم کلمه
ghost word U کلمه غیرمصطلح
ghost word U لغت غیر مستعمل
function word U کلمه دستوری
word salad U اشفته گویی
loan word U واژهای که از زبان دیگری گرفته باشد
loan word U لغت اقتباسی
say a good word for U تعریف کردن
reserved word U کلمه محفوظ
repetition of a word U باز گوئی یاتکرارسخن
relying on his word U باستناد سخن وی
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
to pledge one's word U قول یا پیمان دادن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com