English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 140 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to fail to provide an answer U درماندن در دادن پاسخ
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
provide U تدارک دیدن
provide U دردسترس قراردادن دراختیارقراردادن
provide U عرضه کردن
provide U مقرر داشتن
provide U تهیه کردن
provide U توشه دادن
provide U میسر ساختن تامین کردن
provide U وسیله فراهم کردن
provide U تهیه دیدن
to provide against U پیش بندی کردن
provide U اماده کردن
to provide against U جلوگیری کردن
to provide oneself U خودرا اماده یا مجهز کردن
to provide for one's family U خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
to provide for old age U پیش بینی روزگارپیری را کردن
to provide for old age U برای پیری تهیه کردن
the lord will provide U خداوسیله خواهد ساخت
provide for in the budget U در بودجه پیش بینی کردن
the lord will provide U خدا میرساند
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... U ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
to give [provide] somebody [some] information U به کسی آگاهی دادن
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
fail U قصور کردن
fail out U ریزش کردن
fail U شکست خوردن
fail U رد شدن قصور ورزیدن
fail U عقیم ماندن ورشکستن
fail U وا ماندن
fail U درماندن
without fail U حتما البته بی تخلف
fail U مردود شدن
fail U سیستمی که پس از خرابی بخشی از آن هنوز کار میکند
fail U سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail U انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail U ورشکست شدن
fail U رد شدن
fail U عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
to fail [memory] U درماندن [حافظه یا خاطره]
to fail [memory] U وا ماندن [حافظه یا خاطره]
fail back U یدکی
fail soft U با خرابی ملایم
fail soft U با خرابی تدریجی
fail soft U تخریب
fail softly U با خرابی ملایم
fail softly U با خرابی تدریجی
fail soft U تخریب تدریجی
fail back U پشتیبان
fail-safe U تخریب امن
fail safe U با خرابی امن
fail safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe U تخریب امن
fail-safe U با خرابی امن
fail-safe U ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
You wI'll fail unless you work harder . U موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
power fail restart U سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
How did you make out? Did you succeed or fail? U شیری یا روباه ؟
To flunk a course . To fail an exam. U در امتحان رد شدن
fail safe system U سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency . U فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
His deeds fail to square with his words. U عملش با حرفش نمی خواند
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
answer U جوابگو شدن
answer U بکار امدن بکاررفتن
answer U بدرد خوردن مطابق بودن
answer U جواب احتیاج را دادن
answer U دفاع کردن
answer U ضمانت کردن
answer [to something] U پاسخ [به چیزی] [راه حل]
answer U جواب دادن از عهده برامدن
in answer to U در پاسخ به
to answer in the a U اری گفتن بله گفتن
to answer in the a U پاسخ مثبت دادن
answer U پاسخ
answer U زمانی که رسانه دریافت کننده به سیگنال پاسخ میدهد
answer U حالتی از مودم که پاسخ ها را با استفاده از ارتباط با مودم اصلی ایجاد میکند
answer U مودم منتظر برای دریافت تماس تلفنی و ایجاد ارتباط
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answer U پاسخ دادن به یک سیگنال و ایجاد یک خط ارتباطی
answer U پاسخ دادن یا یافتن پاسخ یک سوال
answer U پاسخ به یک سوال
an a answer U پاسخ مثبت
answer U : پاسخ دادن
answer U tone ی که مودم پاسخگو پیش از تغییر مسیر انتشار میدهد
right answer U پاسخ درست
answer U : جواب پاسخ
answer U دفاع
never to be at a loss for an answer U همیشه حاضر جواب بودن
glib answer U پاسخ بدون ملاحظه [بی فکر]
early answer U پاسخ زود
reply [answer] U پاسخ نامه ای [پاسخ به پیام پست الکترونیکی ] [پاسخ زبانی دفاعیه]
no answer [n/a] [in forms] U بدون پاسخ [در برگه برای پر کردن]
to frame an answer U پاسخی را طرح کردن
the answer is right under your nose <idiom> U جواب مثل روز روشن است
to be at a loss for an answer U پاسخی نداشتن
the answer to the riddle U حل این معما
Why don't you answer? U چرا جواب نمی دهید؟
answer key U کلید پاسخها
auto answer U خود جواب
the answer is in the negative U پاسخ ان منفی است
question answer U در صف گذاشتن
question answer U صف بستن
question answer U صف
question answer U سئوال- جواب
originate answer U مدمی که میتواند هم پیامهارا تولید کرده و هم به انهاجواب دهد
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
answer/originate U دریافت / ارسال
answer/originate U که میتواند داده دریافت یا ارسال کند
answer/originate U مثل مودم
answer/originate U رسانه ارتباطی
answer pennant U پرچم جواب
answer mode U حالت پاسخ
answer mode U حالت جواب
to definitive answer U پاسخ قطعی
to press for an answer U با صرار یا فشار پاسخ خواستن
Please answer the telephone. U لطفا" جواب تلفن را بدهید
To answer back. U جواب دادن ( یکی بدو کردن )
Answer me this question. U جواب این سؤالم را بده
whyŠthere is the answer U شرط در امده تقریبا معنی میدهد
whyŠthere is the answer U در سر جواب
The wrong answer. U جواب غلط
A straightforward answer. U جواب سر راست
A correct answer. U جواب صحیح
an abrupt answer U جواب تند
to push for an answer [in reference to something] U برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
voice answer back U پاسخ سمعی
The answer to fools is silence. <proverb> U جوب ابلهان خاموشى است .
A logical remark has no answer. <proverb> U یرف یساب جواب ندارد .
reaction [answer, commentary] U نظر
reaction [answer, commentary] U رای
reaction [answer, commentary] U پاسخ
to answer the call of nature <idiom> U به توالت رفتن [اصطلاح روزمره]
auto answer indicator U جوابگویاتوماتیکی
More money is not the answer to this problem. U پول بیشتر حل این مسئله نیست.
voice answer back U یک دستگاه پاسخ صوتی که میتواندسیستم کامپیوتری را به یک شبکه تلفنی وصل کند تا پاسخ صوتی را به درخواستهای انجام شده از ترمینالهای تلفنی فراهم اورد
The answer to terrorism must be better intelligence and improved international cooperation. U پاسخ به تروریسم باید اطلاعات بهتر سازمان مخفی و بهبودی همکاری های بین المللی باشد.
Excepting [With the exception of] two students, no one could answer the last question correctly. U به غیر از دو دانش آموز هیچ کس نتوانست آخرین پرسش را درست پاسخ بدهد.
Force is the answer to force. <proverb> U جواب زور را زور مى دهد .
He was pressed for pressed for ad answer . U به اوفشار آوردند تا جواب بدهد
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com