Perdic | paint spraying equipment | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (1979 milliseconds)	ارسال یک معنی جدید

Menu	English	Persian	Menu
	paint spraying equipment U	تجهیزات رنگ پاشی

معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches

	spraying U	ریزش
	spraying U	تزریق کردن
	spraying U	زدن
	spraying U	پاشیدن
	spraying U	زایده نگهدارنده پالتهای سوارشده روی ریل بار هواپیما الگوی پخش ترکشها
	spraying U	افشاندن
	spraying U	سمپاشی کردن پاشیدن
	spraying U	اب پاش
	spraying U	شاخه کوچک
	spraying U	ترکه
	spraying U	افشانک افشانه
	spraying U	گردپاش
	spraying U	ترشح قطرات ریز باران که بادانراباطراف میزند
	spraying U	افشان
	spraying U	چیزپاشیدنی
	spraying U	سم پاشی
	spraying U	دواپاشی تلمبه سم پاش
	spraying U	پاشش
	spraying U	تزریق
	spraying U	افشانه
	spraying U	افشک
	spraying U	ترشح
	metal spraying	فلز افشانی
	metal spraying	تزریق فلزی
	metal spraying process U	فرایند پاشش فلز
	tar spraying machine U	دستگاه قطرانپاش
	tar spraying machine U	ماشین قیرپاش
	aluminum coating by spraying amalgamate U	روکش الومینیوم کردن امیختن
	aluminum coating by spraying amalgamate U	توام کردن
	to paint out U	بازدن رنگ پاک کردن
	to paint something [with something] U	چیزی را [با چیزی] رنگ زدن
	pc paint U	برنامه مشهور نقاشی وترسیم برای ریزکامپیوترها
	paint U	رنگ کردن
	paint U	نگارگری کردن نقاشی کردن
	paint U	رنگ شدن
	paint U	رنگ نقاشی
	paint U	رنگ
	paint U	رنگ و الگو برای پر کردن ناحیه
	paint U	پر کردن شکل گرافیکی با رنگ . با روشهای مختلف و جلوههای ویژه
	rustproof paint U	رنگ ضد زنگ
	paint thinner U	تینر یا رقیق کننده رنگ
	surface paint U	استر
	finishing paint U	رنگ سازی اماده
	fireproof paint U	رنگ نسوز
	flat paint U	زمینه
	flat paint U	رنگ مبنا
	smooth the paint U	رنگ کردن و پرداخت کردن
	water paint U	رنگ لعابی
	enamel paint U	رنگ لعابی
	paint thinner U	رقیقگر رنگ
	cement paint U	اندود کردن با دوغاب سیمان
	war paint U	نقاشی بدن برای رزم و پیکار
	fluorescent paint U	رنگ فلورسنت
	coat of paint U	اندود رنگ
	wall paint U	رنگ دیوار
	traffic paint U	خط کشی راه
	to paint the lily U	چیز زیبارا ارایش مصنوعی کردن
	grease paint U	رنگ روعنی برای رنگ کردن صورت بازیگران
	skin paint U	نوعی علایم راداری روی صفحه رادار که از انعکاس امواج رادار تولید میشود
	paint thinner U	تینر رنگ
	luminous paint U	شبرنگ
	priming paint U	رنگ استر
	paint coat U	روکش رنگ
	paint brush	قلم موی نقاشی
	Paintbrush/Paint U	windows برای تولید و ویرایش تصاویر atmap
	plastic paint U	رنگ پلاستیکی
	paint pot U	گلفشان
	phosphorescent paint U	رنگ تابنده
	luminous paint U	رنگ نور
	luminous paint U	رنگ شب نما
	paint roller U	غلطک رنگ کاری
	paint remover U	رنگ زدا
	paint program U	نرم افزاری که به کاربر امکان رسم تصاویر روی صفحه نمایش با رنگهای مختلف با روشهای مختلف و جلوههای ویژه را میدهد
	paint progarm U	برنامه نگارگری
	paint gun U	رنگ پاش
	priming paint U	رنگ استری
	lacquer paint U	رنگ لاکی
	lay on paint U	رنگ زدن
	paint work U	رنگ کاری ساختمان
	bituminous paint U	رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
	to coat something [with paint] U	چیزی را با لایه ای [از رنگ] پوشاندن
	poster paint U	تقریبابیرنگ
	paint cup U	مخزنرنگ
	anticorrosive paint U	ماده ضد زنگ
	antirust paint U	رنگ ضد زنگ
	paint spray U	اسپریرنگ
	gloss paint U	رنگیکهوقتیخشکشدهباشد میدرخشد
	antirust paint U	ضد زنگ
	paint stripper U	مادهایکهجهتازبینبردنرنگهایبرجاماندهازقدیماستفادهمیشود
	oil paint U	رنگ روغنی
	battery paint U	رنگ باتری
	bituminous paint U	رنگ قیری
	bituminous paint U	رنگ قیردار
	oil paint U	رنگ روغن
	equipment U	تجهیزات
	equipment U	خطای سخت افزاری و نه نرم افزاری
	equipment U	وسایل مورد نیاز برای کار در یک کارخانه یا شرکت
	equipment U	تجهیزات جنگی وسایل الات و ابزار
	equipment U	اثاثه
	equipment U	تجهیز
	equipment U	لوازم
	equipment U	دستگاه
	equipment U	ساز وبرگ
	equipment U	ساز و برگ
	equipment U	اثاثیه
	linseed oil paint U	رنگ روغن برزک
	acid proof paint U	رنگ ضد اسید
	to strip the paint off the wall U	رنگ را از دیوار [با خراش] کندن
	paint spray gun U	رنگ پاش
	to paint the town red U	عربده کردن
	to paint the town red U	مستی کردن اشوب کردن
	to paint a rosy picture of something U	امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
	acid resisting paint U	رنگ ضد اسید
	paint spray gun U	پیستوله رنگ
	to paint adoor green U	رنگ سبز بدری زدن
	paint oneself into a corner <idiom> U	گرفتارشدن درشرایط خیلی بدو رهایی آن خیلی سخت است
	heat fast paint U	رنگ مقاوم گرما
	anti flouing paint U	رنگ ضد خزه
	paint the town red <idiom> U	اوقات خوشی داشتن
	paint roller mill U	دستگاه مالش رنگ بر روی دیوار
	rust protection paint U	رنگ ضد زنگ
	paint roller mill U	غلطک دسته دار ویژه نقاشی ساختمان
	to paint adoor green U	دری را رنگ سبز زدن
	His fingers were stained with paint . U	روی انگشتانش لکه های رنگ بود
	peripheral equipment U	تجهیزات جنبی
	sampling equipment U	دستگاه نمونه گیر
	pool equipment U	وسایل پارک موتوری
	equipment rack U	پایهوسایل
	test equipment U	وسایل ازمایش
	test equipment U	دستگاه ازمایش لامپ
	equipment lock U	قفلتجهیزات
	equipment compartment U	کوپهتجهیزات
	transfer equipment U	تجهیزات
	two way telephone equipment U	تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
	ventilating equipment U	تجهیزات تهویه
	telephone equipment U	تجهیزات تلفن
	telephone equipment U	دستگاه تلفن
	technical equipment U	تجهیزات فنی
	pool equipment U	وسایل تعمیرگاه
	protective equipment U	تجهیزات حفافتی
	radar equipment U	تجهیزات رادار
	camping equipment U	لوازم مخصوصاردو
	sonic equipment U	وسایل اوایی
	sonic equipment U	وسایل اوازی
	standby equipment U	تجهیزات جانشینی
	table of equipment U	جدول ساز و برگ
	x ray equipment U	تجهیزات اشعه رونتگن
	accessory equipment U	تجهیزات یدکی
	check out equipment U	وسایل ازمایشگاهی
	control equipment U	ابزار نظارت
	control equipment U	ابزار وارسی ابزار پایش
	cryptoancillary equipment U	وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
	deadlined equipment U	لوازم و تجهیزات از کار افتاده
	electric equipment U	تجهیزات الکتریکی
	equipment bag U	ساک دستی بازیگر
	equipment bay U	محفظه یا جعبهای که تجهیزات الکترونیکی در ان نصب میشود
	equipment compatibility U	همسازی تجهیزاتی
	equipment failure U	خرابی تجهیزاتی
	equipment logbook U	دفتر تجهیزات
	auxiliary equipment U	تجهیزات جانبی
	auxiliary equipment U	وسائل کمکی
	auxiliary equipment U	وسایل کمکی
	accessory equipment U	وسایل یدکی
	ancillary equipment U	تجهیزات اضافی
	ancillary equipment U	وسیلهای که کاری را ساده تر میکند ولی واقعا نیاز نیست
	ancillary equipment U	وسیله جانبی
	ancillary equipment U	تجهیزات جانبی
	ancillary equipment U	تجهیزات پیرامونی
	authentication equipment U	وسایل تعیین معرف
	authentication equipment U	وسایل تعیین نشانی
	ancillary equipment U	equipment peripheral
	auxiliary equipment U	تجهیزات کمکی
	auxiliary equipment U	وسایل یدکی
	equipment logbook U	دفترچه خدمتی تجهیزات
	check out equipment U	وسایل بازدید محل
	honing equipment U	تجهیزات سنگ زنی
	garage equipment U	تجهیزات گاراژ
	mechanical equipment U	تجهیزات مکانیکی
	output equipment U	تجهیزات خروجی
	machine equipment U	تجهیزات ماشین
	extra equipment U	متعلقات ویژه
	extra equipment U	تجهیزات اضافی
	nitriting equipment U	تجهیزات ازت دهی
	equipment reserve U	ذخیره تجهیزاتی
	handling equipment U	تجهیزات بار
	You have rubbed your coat against some wet paint . U	کت ات را مالیده یی به رنگ ( رنگی کرده ای )
	mold making equipment U	تجهیزات قالب سازی
	I expended all my capital on equipment. U	تمام سرمایه ام راصرف خرید لوازم کردم
	peripheral equipment operator U	متصدی تجهیزات جانبی
	mobile equipment pool U	بنه متحرک افزارهای ویژه درسطح گروهان و گردان ودسته
	technical equipment compartment U	قسمتوسایلتخصصی
	mobile lubricating equipment U	تجهیزات روغنکاری متحرک
	automobile radio equipment U	رادیوی اتومبیل
	error of measuring equipment U	خطای وسیله اندازه گیری [ریاضی]
	original equipment manufacturer U	سازنده تجهیزات اصلی
	airborne intercept equipment U	وسایل استراق سمع هوابرد
	aircraft mission equipment U	وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
	aircraft role equipment U	تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
	original equipment manufacturer U	شرکتی که قط عاتی ایجاد میکند با استفاده از قط عات ابتدایی سایر تولیدکنندگان و محصول را برای برنامه خاصی طراحی میکند
	oil reclamation equipment U	تجهیزات احیا روغن