Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
back boundary line
U
محوطه پشت خط سرویس
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
outer boundary line
U
خطمرزبیرونی
back line
U
خطکناری
back line player
U
بازیگر خط عقب والیبال
boundary value
U
ازرش کرانی
boundary
U
سرحد
boundary
U
حدود چیزی
boundary
U
مرز
boundary
U
خط سرحدی
boundary
U
خط حد سرحد
boundary
U
حدود یکان
boundary
U
جلوگیری از هر برنامه برای نوشتن بر یک فضای مشخص از حافظه
boundary
U
علامتی که ابتدا و انتهای فایل را مشخص میکند
boundary
U
ثباتی در یک سیستم چند کاربره که حاوی آدرسهای محدودیتهای اختصاص حافظه به یک کاربر است
boundary
U
مرزی
boundary
U
کرانه کرانی
boundary
U
حد
boundary
U
6 یا 4 امتیاز برای عبور توپ از خط مرزی
boundary surface
U
سطح مرزی
district boundary
U
بخشمرزی
boundary trench
U
نهرچه مرزی
internal boundary
U
مرزداخلی
city boundary
U
شهرمرزی
boundary layer
U
لایه مرزی
rough boundary
U
جدار زبر
boundary disclaimer
U
مرز روی نقشه
grain boundary
U
مرز بلورها
boundary disclaimer
U
نشان دهنده حدود جغرافیایی منطقه
boundary-stone
U
کتیبه
boundary-stone
U
لوح
boundary condition
U
شرط کرانی
boundary conditions
U
شرایط حدی
boundary effect
U
اثر مرزی
page boundary
U
مرز صفحه
boundary conditions
U
شرایط مرزی
boundary equation
U
معادله حدی
laminar boundary layer
U
لایه مرزی خطی
surface boundary layer
U
لایه مرزی سطح
back to back credit
U
اعتبار اتکایی
back to back housing
U
خانه ی پشت به پشت
line to line voltage
U
ولتاژ زنجیر شده
line by line milling
U
فرز کردن سطری
line by line milling
U
فرز کردن سطر به سطر
line by line analysis
U
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
U
تماس خطوط
line to line fault
U
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
U
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
U
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
U
ولتاژ بین دو خط
line to line spacing
U
فاصله سطور
back
U
پشت ریختن پشت انداختن
back
U
پشت را تقویت کردن
to back somebody up
U
یاری کردن به کسی
take back
<idiom>
U
ناگهانی بدست آوردن
to go back
U
برگشتن
back
U
فهر
to keep back
U
بازداشتن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
back
U
که یک باتری پشتیبان دارد
back
U
نشانگری که موقعیت گره پدر نسبت به گره اصلی را نگه می دارد. که در برنامه سازی برای حرکت به عقب در فایل استفاده میشود
back
U
سمت عقب
back
U
سطح ازاد
(a) while back
<idiom>
U
هفتها یا ماهای گذشته
keep back
U
نزدیک نشوید
off one's back
<idiom>
U
توقف آزار رساندن
come back
<idiom>
U
دوباره معروف شدن
back
U
تابلویی در پشت کامپیوتر که اتصالات را به وسایل جانبی مثل کلید و چاپگر و واحد نمایش تصویر و mouse نگه می دارد
back
U
کمک کردن
back
U
جهت مخالف جلو
(do something) behind someone's back
<idiom>
U
بدون اطلاع کسی
come back
<idiom>
U
به فکر شخص برگشتن
to come back
U
برگشتن
to back
U
روی چیزی شرط بستن
to get back
U
بازیافتن
to get back
U
دوباره بدست اوردن
to get back one's own
U
انتقام خودراگرفتن
keep back
U
جلونیایید
keep back
U
مانع شدن
keep back
U
دفع کردن
go back on
<idiom>
U
به عقب برگشتن
get off one's back
<idiom>
U
به حال خودرها کردن
get back at
<idiom>
U
صدمه زدن شخص ،برگشتن به چیزی
get back
<idiom>
U
برگشتن
from way back
<idiom>
U
مدت خیلی درازی
to come back
U
پس امدن
to get one's own back
U
تلافی برسر کسی دراوردن باکسی برابر شدن
come back
<idiom>
U
برگشتن به جایی که حالاهستی
on one's back
<idiom>
U
پافشاری درخواستن چیزی
back off
U
ازاد بریدن قطع کردن
back off
U
پشت را تراشیدن
back off
U
کاستن سرعت در سر پیچ
back off
U
عقب بردن
back off
U
عقب رفتن
back off
U
عقب زدن
back of
U
پشت سر
back of
U
در پشت
back nine
U
نیمه دوم پیست 81 قسمت
back out
U
دوری کردن از موج
back out
U
کهنه و فرسوده شدن
with one's back to the w
U
درتنگناعاجزشده تک مانده درجنگ
up and back
U
بازیگران عقب و جلو در بازی تنیس دوبل
to get back to somebody
U
به کسی خبر دادن
to get back to somebody
U
کسی را باخبر کردن
behind his back
U
پشت سراو
back out
U
دوری کردن از الغاء کردن
back
U
تیر اصلی پشت بند
back up
U
دور زدن
[با اتومبیل]
back out
U
نکول کردن
to back up
U
با داستانی از اولش درگذشته دور آغاز کردن
You have to go back to ...
شما باید به طرف ... برگردید.
to look back
U
از پیشرفت خودداری کردن
to look back
U
سرد شدن
at the back
U
در پشت
to keep back
U
دفع کردن پنهان کردن
to keep back
U
مانع شدن
come back
U
دوباره مد شدن
back down
U
از ادعایی صرفنظر کردن
come back
U
بازگشتن
come back
U
برگشتن
come back
U
بازگشت بازیگر
at the back of
U
به پشتی
at the back of
U
در عقب
at the back of
U
پشت
to back somebody up
U
از کسی پشتیبانی کردن
back
U
پشتیبان
back-up
U
پشت قرار دادن
right back
U
بک راست
go back
U
برگشتن
to back out
[of]
U
دوری کردن
[از]
back-up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
Back and forth.
U
پس وپیش ( جلو وعقب )
back-up
U
تقویت کردن تقویتی
back-up
U
جاگیری پشت یار
back out
<idiom>
U
زیر قول زدن
back-up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
back up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
back
U
عقب
back
U
پشت
back
U
پس
back
U
عقبی گذشته
back-up
U
معکوس ریختن
get back
U
دوباره بدست اوردن
To be taken a back.
U
جاخوردن ( یکه خوردن )
the back of beyond
U
دورترین گوشه جهان
to back up
U
یاری یاکمک کردن
to back out of
U
جرزدن
back up
U
اطلاعات مکمل حاشیهای نقشه پشتیبانی کردن
To back down .
U
کوتاه آمدن
Welcome back.
U
رسیدن بخیر
back-up
U
کپی پشتیبان تهیه کردن پشتیبانی کردن
look back
U
سرد شدن
look back
U
سر خوردن
to back out
[of]
U
نکول کردن
back-up
U
پشتیبانی یا کمک
to back out
[of]
U
الغاء کردن
back-up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
to back out of
U
دبه کردن
I'll take back what i said.
U
حرفم را پس می گیرم
on ones back
U
بستری
back
U
پشتی کردن پشت انداختن
back up
U
پشت قرار دادن
back up
U
تکمیل کردن
out back
U
مایع روان شده
back up
U
جاگیری پشت یار
back
U
بدهی پس افتاده
back up
U
معکوس ریختن
out back
U
چسب مایع
back
U
پشت سر
back
U
بعقب رفتن بعقب بردن
back up
U
تقویت کردن تقویتی
back up
U
اماده برای دویدن درصورت ضربه خوب یار
back
U
پشت نویسی کردن
back
U
تنظیم بادبان پشت کمان
back
U
مدافع خط میدان
back
U
مدافع
back
U
فهرنویسی کردن
back
U
پشت چیزی نوشتن
back
U
سوارشدن
back
U
برپشت چیزی قرارگرفتن
back
U
جبران ازعقب
back
U
پاداش
back-up
U
تکمیل کردن
back
U
بک
back up
U
کپی گرفتن از فایل یا داده یا دیسک
back
U
درعقب برگشت
back
U
به عقب
on the way back
U
در برگشتن
back
U
پشتی
back up
U
پشتیبانی یا کمک
back
U
پشتی کنندگان تکیه گاه
To get someones back up.
U
روی سگ کسی رابالاآوردن
center back
U
بازیگر میانی خط عقب
to turn back
U
برگشتن
[به جایی که از آنجا آمده اند]
back-pedalling
U
به عقب پا زدن
back-pedalled
U
افهار ندامت کردن
Stand back, please !
U
لطفا"عقب با یستید
back-aisle
U
راهرو پشت کلیسا
To back up the car .
U
اتوموبیل راعقب زد
To get rid of someone. To see the back of someone.
U
از شر کسی خلاص شدن
bring back
U
برگرداندن
center back
U
بک میانی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com