Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
action speaks louder than words
<proverb>
U
دو صد گفته چون نیم کردار نیست
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Actions speak louder than words .
U
دو صد گفته چونیم کردار نیست
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .
U
فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
louder
U
مشهور
louder
U
رسا
louder
U
زرق وبرق دار پرجلوه
louder
U
پر صدا گوش خراش
louder
U
بلند اوا
louder
U
باصدای بلند
it speaks well for him
U
بامن خوب است
speaks
U
سخنرانی کردن
it speaks well for him
U
بامن نظرمساعد دارد
speaks
U
دراییدن
speaks
U
گفتگو کردن
speaks
U
صحبت کردن
speaks
U
سخن گفتن
speaks
U
تکلم کردن
speaks
U
حرف زدن
he speaks to the purpose
U
با منظورسخن میگوید
That speaks volumes.
<idiom>
U
چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
he speaks to the purpose
U
قصدی دارد
he speaks to the purpose
U
بیهوده نمیگوید
He speaks English fluently.
U
انگلیسی راروان صحبت می کند
What she wears speaks volumes about her.
U
به سبکی که او
[زن]
لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
The way the robbery was committed speaks of inside knowledge.
U
روشی که سرقت مرتکب شده بود منجر از آگاهی درونی می شود .
they had words
U
باهم نزاع کردند
they had words
U
حرفشان شد
in other words
<adv.>
U
به کلام دیگر
in so many words
U
عینا
in so many words
U
با عین این کلمات
to ask somebody to say a few words
U
خواهش کردن از کسی کمی
[در باره کسی یا چیزی]
صحبت کند
words
U
الفاظ
In our other words.
U
بعبارت دیگر
of few words
U
کم حرف
in other words
<idiom>
U
به کلام دیگر
the f. words
U
کلمات زیرین
in other words
<adv.>
U
به عبارت دیگر
He told me in so many words .
U
عینا" اینطور برایم گفت
A dictionary tell you what words mean .
U
فرهنگ زبان معنی کلمات را میدهد
he was provoked by my words
U
از سخنان من رنجید
Acrimonious words
کلمات تلخ و نیشدار
control words
U
کلمات کنترلی
The two are rhyming words .
U
این دو لغت هم قافیه هستند
In the words of Ferdowsi …
U
بقول فردوسی
They have had words ,I hear .
U
شنیده ام حرفشان شده ( بحث ؟ جدل لفظی )
He is too stingy for words.
U
دست توی جیبش نمی کند ( خسیس است )
eat one's words
<idiom>
U
حرف خود قدرت دادن
You mark my words.
U
این خط واینهم نشان
play on words
<idiom>
U
بازی با کلمات
choice of words
U
بیان
choice of words
U
کلمه بندی
choice of words
U
جمله بندی
apt words
U
ابرو
apt words
U
مجرای اب
big words
U
حرفهای گنده
big words
U
لاف
weigh one's words
<idiom>
U
مراقب صحبت بودن
You mark my words .
U
ببین کجاست که بهت می گویم ؟( بگفته ام گوش کن )
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
حرف دیگری راقاپیدن
war of words
U
منازعه
war of words
U
بحث وجدل
to help with words and deeds
<idiom>
U
با پند دادن و عمل کمک کردن
Hear it in his own words.
U
از زبان خودش بشنوید
take the words out of someone's mouth
<idiom>
U
سخن از زبان کسی گفت
reserved words
U
کلمههای رزرو
acceptance by words
U
قبول قولی
play on words
U
تجنیس
waste one's words
U
زبان خود را خسته کردن
words are but wind
U
حرف جزو
words are but wind
U
هواست
words in contracts should
U
الفاظ عقود محمول است برمعانی عرفیه
words of limitation
U
الفاظ تعیین کننده سهم هرکس در سند
your words offended her
U
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
your words offended her
U
از سخنان شمارنجید
buzz words
U
رمز واژه
imitative words
U
مورموریاغرغر کردن
to play upon words
U
جناس گفتن یا نوشتن تجنیس بکاربردن
You took the words out of my mouth.
U
جانا سخن از زبان ما می گویی
reserved words
U
کلمههای محافظت شده
put into words
U
به عبارت دراوردن
the a.of boreign words
U
اقتباس یاگرفتن لغات بیگانه
precatory words
U
عبارتی در وصیتنامه که دران موصی تقاضایی از موصی له کرده باشد
play upon words
U
جناس بکار بردن
to be sparing of words
U
مضایقه ازحرف زدن کردن کم حرفی کردن
to eat ones words
U
سخن خودراپس گرفتن
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
to i. from somebodies words
U
از حرفهای کسی استنباط کردن
imitative words
U
واژههای تقلیدی
i ran the words through
U
ان کلمات را خط زدم
swear-words
U
فحش
play on words
U
جناس
swear-words
U
کفر
swear-words
U
ناسزا
reserved words
U
کلمات ذخیره شده
four-letter words
U
واژهی قبیح
code words
U
کلمه رمز
he was provoked by my words
U
سخنان من باو برخورد
english words
U
واژه ها یا لغات انگلیسی
buzz words
U
لغت بابروز
code words
U
کلمات رمزی
four-letter words
U
واژهیچهار حرفی
The exam was too easy for words .
U
امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
To bandy words . to argue.
U
بگو مگه کردن ( ,,یکی بدو کردن )
Bluntly. Without mincing words.
U
صاف وپوست کنده
To argue ( exchange words ) with someone .
U
با کسی یک بدوکردن
This knife is too blunt for words .
U
این چاقو ماست راهم نمی برد ( خیلی کند است )
put words in one's mouth
<idiom>
U
چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
Her words are empty of meaning.
U
حرفهایش خالی از معنی ومفهوم است
he took my words in good part
U
سخنان مرا بخوبی تلقی نمود از سخنان من نرنجید
my words hurt his feelings
U
سخنان من باو بر خورد سخنان من قلب او را جریحه دار کرد
his words injured my feelings
U
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
to pour out abusive words
U
سخنان فحش امیزپی در پی اداکردن
To speak firmly . Not to mince ones words .
U
محکم حرف زدن ( با قا طعیت )
fine words butter no parsnips
U
بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
Mark my words . Remember what I told you .
U
یادت باشد چه گفتم
fair words butter no parsnips
U
به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fine words butter no parsnips
<proverb>
U
از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
To put the words in somebodys mouth.
U
حرف دردهان کسی گذاشتن
With soft words one may persuade a serpent out of .
<proverb>
U
با زبان خوش مار را از سوراخ بیرون مى کشند .
His deeds fail to square with his words.
U
عملش با حرفش نمی خواند
sweet words (voice,sleep
U
کلمات ( صدا خواب )شیرین
He left fily a few choice words.
U
چند تا حرف مفت ( ناسزا )تحویل داد
Fine words butter no parsnips.
U
از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
I didnt mince my words . I put it very well .
U
قشنگ حرفم رازدم
To put the words into someones mouth.
U
حرف توی دهن کسی گذاشتن
a man of words and not of deeds is like a garden full of weeds
<proverb>
U
با علم اگر عمل نکنی شاخ بی بری
immediate action
U
عکس العمل فوری
right of action
U
حق ترافع
out of action
U
غیر فعال
right of action
U
حق طرح دعوی در دادگاه
right of action
U
حق اقامه دعوی
immediate action
U
عملیات فوری
self action
U
عمل فی نفسه
self action
U
خود عملی
out of action
U
از نبرد خارج شده
out of action
U
خارج ازنبرد
out of action
U
خراب
right of action
U
حق طرح دعوی دردادگاه
action
U
اثر
action
U
عملیات جنگی
action
U
جنگ عملیات
action
U
کار اقدام
action
U
فرمان حاضر به تیر
action
U
عامل
action
U
جنبش
action
U
اقدام
action
U
جنگ
action
U
اژیرش
action
U
سهم سهام شرکت
action
U
تمرین
action
U
جنبش حرکت
action
U
جدیت
action
U
رفتار
action
U
فعل اقدام
action
U
عمل
action
U
کار
action
U
کردار
action
U
کنش
action
U
جریان
action
U
اشاره
action
U
تاثیر اثر جنگ
action
U
بازی
action
U
جریان حقوقی تعقیب
action
U
اقامهء دعوا
action
U
طرز عمل
action
U
گزارش وضع
action
U
اشغال نیروهای جنگی
action
U
پیکار
action
U
نبرد
action
U
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
course of action
U
راه کار
action
U
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
containing action
U
عملیات احاطهای بازدارنده
action
U
عمل انجام شده
appropriate action
U
اقدام مقتضی
down
[out of action, not in use]
<adj.>
U
ازکارافتاده
down
[out of action, not in use]
<adj.>
U
خراب
[ازکارافتاده]
action
U
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
U
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
U
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
U
انجام کاری
action
U
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
U
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
U
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
course of action
U
روش انجام کار
action
U
لیست امکانات
action
U
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
U
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
social action
U
اقدام اجتماعی
splitting a cause of action
U
تجزیه دعوی
action architecture
U
[معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
retrofit action
U
بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
to be out of action
[because of injury]
U
غیر فعال شدن
[بخاطر آسیب]
[ورزش]
single action
U
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
speed of action
U
سرعت حرکت
shock action
U
عمل شوک
shock action
U
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
U
عمل غافلگیری
reflex action
U
عمل غیر ارادی
scene of action
U
صحنه جنگ یادرگیری
scene of action
U
صحنه عملیات
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com