English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 96 (8228 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
struggle U نبرد
struggled U نبرد
struggles U نبرد
struggling U نبرد
campaign U نبرد
campaigned U نبرد
campaigning U نبرد
campaigns U نبرد
battle U نبرد
battled U نبرد
battles U نبرد
battling U نبرد
action U نبرد
actions U نبرد
combat U نبرد
combated U نبرد
combating U نبرد
combats U نبرد
set to U نبرد
set-to U نبرد
set-tos U نبرد
fight U نبرد
fights U نبرد
passage of arms U نبرد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
preventive war U نبرد پدافندی نبرد به منظور جلوگیری ازعملیات دشمن
wager of battle U نوعی از دادرسی که در زمان ویلیام فاتح در انگلستان مرسوم بود و در ان طرفین دعوی به نبرد می پرداختند وفاتح نبرد دادبرده محاکمه نیزمحسوب می شد
battleship U نبرد ناو
frayed U نبرد نزاع
battleships U نبرد ناو
frays U نبرد نزاع
area of war U منطقه نبرد
war cry U عربده نبرد
warm corner U نبرد سخت
preventive war U نبرد دفاعی
position warfare U نبرد موضعی
passage at arms U نبرد مواقعه
naval campaign U نبرد دریایی
land combat U نبرد در ساحل
infighting U نبرد در فاصله کم
infighting U نبرد نزدیک
in a U مشغول نبرد
battle ship U نبرد ناو
land combat U نبرد زمینی
battle group U گروه نبرد
fray U نبرد نزاع
militating U نبرد کردن
campaigning U صحنه نبرد
conflicts U کشمکش نبرد
list U میدان نبرد
battled U نبرد کردن
battle U نبرد کردن
campaigned U صحنه نبرد
battlefields U میدان نبرد
battlefield U میدان نبرد
conflicted U کشمکش نبرد
conflict U کشمکش نبرد
campaigns U صحنه نبرد
battles U نبرد کردن
battling U نبرد کردن
battle position U موضع نبرد
militates U نبرد کردن
militate U نبرد کردن
campaign U صحنه نبرد
militated U نبرد کردن
battle map U نقشه منطقه نبرد
opposing forces U نیروهای درگیر نبرد
out of action U از نبرد خارج شده
protracted war U استراتژی نبرد طولانی
She achieved nothing . U کاری از پیش نبرد
The scen of a bloody (great) battle. U صحنه نبرد خونین
dog fight U نبرد جنگندههای هوایی
forward echelon U رده جلوی نبرد
war strenght U قدرت نبرد نیروی جنگی
campaign U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigned U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaign U رزم [نبرد] [مبارزه] [مسابقه]
forward edge of battle area U لبه جلویی منطقه نبرد
battlefield evacuation U اخراجات پزشکی از میدان نبرد
campaigns U رزم نبرد کردن جنگیدن
campaigning U رزم نبرد کردن جنگیدن
it wasdone in no time U اینکار چندان وقتی نبرد
opposing U مخالف درگیر نبرد نیروهای متخاصم
illumination plan U طرح روشن کردن منطقه نبرد
single combat U اثبات حقانیت بوسیله نبرد تن به تن battle of wager
supremacy U برتری کامل قوا سیادت جنگی یا نظامی حاکمیت بر میدان نبرد
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
antiair warfare U جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
combats U نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combated U نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combating U نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
combat U نبرد رزم کردن جنگ کردن درگیری تن به تن
I didnt get much sleep. U زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
battlefield recovery U اخراجات میدان رزم اخراجات میدان نبرد جمع اوری وسایل از کار افتاده رزمی
combat zone U منطقه رزمی منطقه نبرد
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com