English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
The culpable action may be done wilfully or by negligence. U عمل قابل مجازات ممکن است آگاهانه یا با سهل انگاری انجام شود.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wilfully U دانسته
wilfully U عمدا"
negligence U قصور
negligence U مسامحه
negligence U تفریط
negligence U اهمال تفریط معیار ان در CL رفتارو دقتی است که یک فرد بافهم و شعور عادی در امورخود معمول می دارد
negligence U بی مبالاتی
negligence U غفلت
negligence U قصور کوتاهی
negligence U سهل انگاری
negligence U فرو گذاشت
negligence U فراموشکاری غفلت
negligence U اهمال
gross negligence U اشتباه دقت کلی
gross negligence U اشتباهات کلی ناشی از بی دقتیها بی دقتی کلی
gross negligence U اهمال فاحش
gross negligence U تقصیر در نگهداری مال تعدی و تفریط
culpable <adj.> U مستوجب مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U قابل تنبه
culpable <adj.> U سزاوار تنبیه
culpable <adj.> U قابل تعقیب [حقوقی]
culpable <adj.> U قابل تعقیب قانونی [حقوقی]
culpable <adj.> U اتهام پذیر [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U سزاوار مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق مجازات [حقوقی]
culpable <adj.> U مستحق کیفر [حقوقی]
culpable <adj.> U مستوجب کیفر [حقوقی]
She is more culpable than the others. U او [زن] بیشتر از دیگران گناه کار [مقصر] است.
culpable <adj.> U قابل تعقیب در دادگاه [حقوقی]
culpable <adj.> U قابل مجازات [حقوقی]
culpable U قابل مجازات
culpable U سزاوارسرزنش
culpable U مجرم
culpable U مقصر
to be culpable for something U مجرم به چیزی بودن
niet culpable U بی تقصیر
niet culpable U بی گناه
culpable bankruptcy U ورشکستگی به تقصیر
They held me culpable for the accident. U آنها من را مقصر آن پیشامد دانستند.
right of action U حق اقامه دعوی
out of action U خراب
course of action U روش انجام کار
course of action U راه کار
containing action U عملیات احاطهای بازدارنده
self action U عمل فی نفسه
self action U خود عملی
appropriate action U اقدام مقتضی
out of action U خارج ازنبرد
out of action U از نبرد خارج شده
immediate action U عملیات فوری
right of action U حق طرح دعوی در دادگاه
right of action U حق طرح دعوی دردادگاه
right of action U حق ترافع
action U بازی
out of action U غیر فعال
down [out of action, not in use] <adj.> U خراب [ازکارافتاده]
immediate action U عکس العمل فوری
down [out of action, not in use] <adj.> U ازکارافتاده
action U نبرد
action U رفتار
action U فعل اقدام
action U عامل
action U فرمان حاضر به تیر
action U کار اقدام
action U جنگ عملیات
action U عملیات جنگی
action U جنبش
action U عمل
action U جدیت
action U اشغال نیروهای جنگی
action U پیکار
action U گزارش وضع
action U طرز عمل
action U اقامهء دعوا
action U تمرین
action U سهم سهام شرکت
action U جنبش حرکت
action U جریان حقوقی تعقیب
action U تاثیر اثر جنگ
action U اشاره
action U جریان
action U کار
action U کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action U عمل انجام شده
action U که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action U عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action U تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action U وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action U در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action U حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U جنگ
action U اژیرش
action U خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action U انجام کاری
action U کردار
action U پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action U اقدام
action U لیست امکانات
action U کنش
action U اثر
radius of action U برد عملیاتی هواپیما
quantum of action U ثابت پلانک
quick action U عمل انی ماسوره
quick action U عمل ضربتی انی
quantum of action U مقدار اثر
quick in action U جلد
radius of action U شعاع اثر
quick in action U چابک
radius of action U شعاع عمل
quick in action U فرز
quantum of action U کوانتوم اثر
locking action U اثر سدکنندگی
mass action U عمل کلی
mass action U قانون اثر جرم
quantum of action U کوانتوم کنش
mine action U عمل مین
personal action U دعوی منقول
passing action U عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mine action U عمل کردن به صورت مین
personal action U دعوی شخصی
plan of action U طرح عملیات
property in action U مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
preventive action U اقدامات تامینی
preventive action U اقدامات احتیاطی
prepare for action U حاضربه جنگ کردن
prepare for action U حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
possessory action U دعوی اعاده مالکیت
possessory action U دعوی مالکیت
police action U عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
local action U تخلیه موضعی باتری
radius of action U ناحیه رانندگی
speed of action U سرعت انتقال
He is a man of action. U مردعمل است
secondary action U انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
industrial action U عملوکارصنعتی
action of wind U حرکتجریانباد
action lever U اهرم حرکتدستگاه
zone of action U منطقه عملیات یکان
zone of action U منطقه عمل
wounded in action U زخمی عملیات زخمی جنگی
speed of action U سرعت حرکت
speed of action U درجه تندی
speed of action U زرنگی [چابکی]
speed of action U چالاکی
speed of action U چابکی
speed of action U فرزی
speed of action U تندی
to be out of action [because of injury] U غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
action architecture U [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
wounded in action U زخمی شده در جنگ
vexatious action U دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
shock action U عمل غافلگیری
scene of action U صحنه جنگ یادرگیری
scene of action U صحنه عملیات
action replay U پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
retrofit action U بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
reflex action U عمل غیر ارادی
recourse action U رجوع به دادگاه
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
shock action U غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action U عمل شوک
single action U یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
vexatious action U دعوی ایذائی
to rouse to action U بکارانداختن تحریک کردن
to rouse to action U بکاربرانگیختن
to bar one from his action U بازداشتن کسی از کاری
things in action U اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
things in action U اموال دینی
splitting a cause of action U تجزیه دعوی
social action U اقدام اجتماعی
real action U دعوی غیر منقول
comulative action U اثرات کلی
bringing an action U اقامه دعوی
bring an action against someone U علیه کسی اقامه دعوی کردن
biocidal action U عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
automatic action U ناهشیارکاری
antisubmarine action U مکانیسم ضد زیردریایی
antisubmarine action U عمل ضد زیردریایی
angle of action U زاویه عمل
action tendency U گرایش به عمل
action system U نظام عمل
action station U وضعیت قرمز ,state battle : syn readiness of degree first
action station U محل جنگ
capillary action U اثر مویینگی
characteristic action U عامل مشخصه
concerted action U عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
concerted action U عمل مشترک
column action U عمل ستونی
civil action U دعوی مدنی
civil action U دعوی مدنی یا حقوقی
civic action U امور عام المنفعه
civic action U عملیات مردم یاری
chose in action U حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action U حق بالقوه
action in rem U دعوی بر علیه عین مال
chos in action U حق دینی
action station U پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
action statement U دستورالعمل اقدام
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com