English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 104 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
monology U گفتگو باخود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
soliloquize U باخود گفتگو کردن
Other Matches
add U باخود ترکیب کردن
adding U باخود ترکیب کردن
adds U باخود ترکیب کردن
soliloquizer U کسیکه باخود حرف میزند
bring someone into line <idiom> U متقاعدکردن کسی درتوافق باخود
soliloquist U کسیکه باخود حرف میزند
homograft U پیوند زنی از بافت وجودی مشابه باخود
to carry a piece at safety U تفنگی رادرحالی که ضامن ان انداخته است باخود بردن
tractarian U گفتگو
conversed U گفتگو
converses U گفتگو
conversing U گفتگو
converse U گفتگو
colloquies U گفتگو
parle U گفتگو
parlance U گفتگو
conversation U گفتگو
discussions U گفتگو
colloquy U گفتگو
indisputable U بی گفتگو
conversations U گفتگو
chit chat U گفتگو
chit-chat U گفتگو
talk U گفتگو
talked U گفتگو
talks U گفتگو
dialog U گفتگو
negotiations U گفتگو ها
chitchat U گفتگو
discussion U گفتگو
negotiations U گفتگو
negotiation U گفتگو ها
negotiation U گفتگو
interlocutress U طرف گفتگو
intertalk U گفتگو کردن
negotiated U گفتگو کردن
to make overtures U گفتگو اغازکردن
debate U گفتگو کردن
to talk [to] U گفتگو کردن [با]
out of one's shell <idiom> U گفتگو دوستانه
tractate U بحث گفتگو
discuss U گفتگو کردن
negotiates U گفتگو کردن
speaks U گفتگو کردن
discussions U گفتگو منافره
dialogue U گفتگو صحبت
discussion U گفتگو منافره
negotiating U گفتگو کردن
negotiate U گفتگو کردن
conferences U گفتگو مذاکره
conference U گفتگو مذاکره
debatable U قابل گفتگو
dialogues U گفتگو صحبت
speak U گفتگو کردن
to toughen one's tone U در گفتگو سخت شدن
negotiatory U مبنی بر معامله یا گفتگو
upsetting conversation U گفتگو ناراحت کننده
lambency U ملایمت در گفتگو روشنایی ملایم
chime in <idiom> U ملحق شدن (آهنگ یا گفتگو)
to have an i. with any one U باکسی دیدار و گفتگو کردن
mime U تقلید نمایش بدون گفتگو
mimes U تقلید نمایش بدون گفتگو
treater U مذاکره کننده طرف گفتگو
miming U تقلید نمایش بدون گفتگو
shoptald U گفتگو درباره وضع کسب
interlocutress U زنی که طرف گفتگو باشد
mimed U تقلید نمایش بدون گفتگو
palor U اطاق برای گفتگو خصوصی
communes U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communed U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
communing U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
to off negotiations U اعلان قطع گفتگو یا روابط کردن
collogue U توط ئه چیدن محرمانه گفتگو کردن
to negotiate for something U گفتگو و معامله کردن برای چیزی
commune U مزرعه اشتراکی صمیمانه گفتگو کردن
locutory U تالاریا اطاق گفتگو در خانقاه راهبان
to talk something over with somebody U با کسی در باره چیزی مفصل گفتگو کردن
to negotiate [about; on; for] something [with somebody] U گفتگو و معامله کردن [با کسی درباره چیزی]
soliloquies U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
soliloquy U گفتگو با خود نمایش یا مقاله یا سخنرانی یکنفری
photomagnetism U شاخهای از فیزیک که ازرابطه مقناطیس بروشنایی گفتگو میکند
pediatrics or pae U شاخهای از علم طب که ازبهداشت و ناخوشیهای کودکان گفتگو میکند
aeromedicine U قسمتی از طب که دربارهء بیماریها و اختلالات ناشی از پرواز گفتگو میکند
counsels U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counseled U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counsel U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
counselling U در CL به bariester ها و در موقع گفتگو از موکلین ایشان یاsolicitor مربوط به انها گفته میشود
ideology U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
ideologies U بحث و گفتگو در موردافکار و عقاید فکری که ابتدا"ابراز شده و نتیجه مسائل قبلی نباشد
sass U بابی احترامی صحبت کردن با گستاخانه سخن گفتن با بیشرمانه گفتگو کردن
discusses U مطرح کردن گفتگو کردن
discussing U مطرح کردن گفتگو کردن
discussed U مطرح کردن گفتگو کردن
discuss U مطرح کردن گفتگو کردن
argues U گفتگو کردن مشاجره کردن
arguing U گفتگو کردن مشاجره کردن
argue U گفتگو کردن مشاجره کردن
argued U گفتگو کردن مشاجره کردن
approached U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approaches U نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com