English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
surfari U گروه موج سواران درجستجوی منطقه مناسب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
peloton U گروه دوچرخه سواران جادهای
facies U منطقه مناسب رشدحیوان یانبات خاصی
slots U منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot U منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slotting U منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
area damage control party U گروه کنترل خسارات منطقه
boat rendezvous area U منطقه الحاق قایقهای ناو گروه
area coordination group U گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
guinea pigs U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig U کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
in quest of U درجستجوی
pack U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
packs U گروه تعقیب کننده پیشتاز گروه تازیها گروه مهاجمان در تجمع
beseech U درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeched U درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
beseeches U درجستجوی چیزی بودن التماس کردن
drop zone U منطقه پرش منطقه بارریزی منطقه ریزش
cavalcade U دسته اسب سواران
log jam U تصادف موج سواران
cavalcades U دسته اسب سواران
forty niner U شرکت کننده در مهاجرت سال 9481 بکالیفرنیا درجستجوی طلا
roundup U سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
roundups U سواران و اسبهایی که در این گردآوری شرکت دارند
damage area U منطقه تولید خطر مین منطقه خسارت منطقه خطر
submarine havens U منطقه عبور در عملیات غیررزمی زیردریایی منطقه اموزشی زیردریایی درمنطقه غیررزمی منطقه محدوده تامینی اطراف زیردریایی
sanctuary U منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
sanctuaries U منطقه بی خطر عقب جبهه منطقه مبنا و پایگاه لجستیکی امن
landing area U منطقه نشستن هواپیما منطقه پیاده شدن به ساحل
airspace reservation U منطقه پرواز مخصوص درفضای هوایی منطقه پروازمخصوص
run up area U منطقه ازمایش موتورهواپیما قبل از پرواز منطقه در جا زدن
area of military significant fallout U منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
service area U منطقه تعمیر و نگهداری منطقه عقب یکانهای نظامی
sag wagon U وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند
staging area U منطقه بارگیری پرسنل و وسایل دربین راه منطقه سوخت گیری و اماده شدن برای پرواز
grid zone U منطقه شبکه بندی نقشه منطقه نقشهای
leave area U منطقه استراحت پرسنل درپشت منطقه مواصلات
haven submarine U منطقه امن زیردریایی منطقه تامین زیردریاییها
prohibited area U منطقه ممنوعه هوایی منطقه حفافت شده
polynia U منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
beach group U گروه خدمات بارانداز ساحلی گروه پیشرو یا یورتچی دریایی
commodity groups U گروه اقلام مشابه لجستیکی گروه کالاهای مصرفی
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
beach party U گروه ساحلی گروه شناسایی اسکله یا ساحل
concentration area U منطقه تمرکز عده ها منطقه تجمع
skid row <idiom> U منطقه پایین شهر ،منطقه فقیرنشین
area oriented U بر مبنای خصوصیات منطقه با توجه به منطقه
zone of fire U منطقه اتش منطقه تیراندازی
crossing area U منطقه گذار منطقه پایاب
kill area U منطقه خطر منطقه تلفات
sector U منطقه عمل منطقه مسئولیت
remotest U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
remoter U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
combat zone U منطقه رزمی منطقه نبرد
remote U خارج از منطقه منطقه دورافتاده
sectors U منطقه عمل منطقه مسئولیت
tropopause U منطقه چاه هوایی جوی بین استراتوسفر و تروپوسفر منطقه سکته هوایی
civil reserve air fleet U گروه هواپیماهای احتیاط کشوری گروه هواپیماهای غیرنظامی که در موقع جنگ مورد استفاده قرار می گیرند
task component U بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
framing U یک فرایند ارتباطات که تعیین میکند کدام گروه از بیتهاتشکیل یک کاراکتر را میدهدو کدام گروه کاراکترها یک پیام را نمایش میدهد
holding area U منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
ranging U تجسس کردن منطقه هدف با هواپیما یا گشت زنی در منطقه هدف
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
motif U گلی خاص در زمینه فرش [این طرح ها با توجه به منطقه بافت دارای اشکال و ابعاد مختلفی بوده و تا حدودی مشخص کننده منطقه بافت می باشد.]
line crosser U فراری از منطقه دشمن به خطوط خودی نفوذکننده به منطقه خودی
axial route U مسیر طولی منطقه عقب جاده طولی منطقه مواصلات
demolition target U منطقه تخریب منطقه در نظر گرفته شده برای تخریب
comparative cover U پوشش گاه بگاه منطقه یاوسایل پوشش نسبی منطقه
clandestine assembly area U منطقه تجمع قوای زیرزمینی منطقه تجمع نیروی پنهانی
task force U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
task forces U گروه رزمی مشترک امفی بی گروه رزمی موقت زمینی
countervailing power U قدرت یک گروه که در واکنش به قدرت گروه دیگر بوجود می اید
tour de france U مسابقه تور دو فرانس بمسافت 0004 کیلومتر در12 روز که دوچرخه سواران از کشورهای فرانسه بلژیک اسپانیا ایتالیا المان و سویس می گذرند و از سال 3091پایه گذاری شده و اغلب مسیرکوهستانی است
airspace prohibited area U منطقه ممنوعه هوایی منطقه منع پرواز هوایی
defense coastal area U منطقه ساحلی مورد پدافند منطقه پدافندی ساحلی
demolition guard U نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
launching area U منطقه شروع پرواز منطقه شروع عملیات اب خاکی
separation zone U منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
demilitarization U تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
kaldor criterion U ضابطهای که براساس ان هرگونه تغییر ازنظر اجتمائی مطلوب یا مفیداست مشروط برانکه میزان نفع گروه منتفع شونده ازمیزان گروه متضررشونده بیشتر باشد . این ضابطه اولین بار بوسیله اقتصاددان امریکائی
island bases U پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
sweep U تجسس منطقه با رادار مین روبی کردن پاک کردن منطقه عملیات پاک سازی
amphibious task group U گروه ماموریت اب خاکی گروه رزمی موقت اب خاکی
landing group U گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
stables U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
stable U گروه اتومبیلهای مسابقه زیرنظریک سازمان گروه اسبهای مسابقه زیر نظر یک سازمان
horde U گروه بیشمار گروه
hordes U گروه بیشمار گروه
islands U منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island U منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
intersectional service U قسمت پشتیبانی داخل منطقه مواصلات یکان پشتیبانی منطقه مواصلات
battery of tests U گروه ازمونهای کارایی افراد گروه ازمونهای خصوصیات پرسنلی افراد
area assessment U ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
air defense action area U منطقه پوشش پدافند هوایی منطقه عمل پدافند هوایی
air surface zone U منطقه عملیات هوادریایی منطقه تک هوادریایی
valuable <adj.> U مناسب
condign U مناسب
congurous U مناسب
appropriate [for an occasion] <adj.> U مناسب
utilitarian [useful] <adj.> U مناسب
sufficing <adj.> U مناسب
by fits and starts U مناسب
close fit U مناسب
advantageous <adj.> U مناسب
handy [useful] <adj.> U مناسب
helpful <adj.> U مناسب
serviceable <adj.> U مناسب
utile [archaic] [useful] <adj.> U مناسب
vantage U مناسب
optimum U مناسب
sufficient <adj.> U مناسب
functional <adj.> U مناسب
apposite U مناسب
habile U مناسب
idoneous U مناسب
in point U مناسب
infelicitous U نا مناسب
irrelative U نا مناسب
pertains U مناسب
pertained U مناسب
pertain U مناسب
assorted U مناسب
tailored U مناسب
oportuneness U مناسب
suitable <adj.> U مناسب
convenient <adj.> U مناسب
semblable U مناسب
practical <adj.> U مناسب
purpose-built <adj.> U مناسب
purposeful <adj.> U مناسب
relevant U مناسب
purposive <adj.> U مناسب
fit U مناسب
euqal U مناسب
fits U مناسب
applicatory <adj.> U مناسب
fittest U مناسب
shapeable U مناسب
handy <adj.> U مناسب
practicable <adj.> U مناسب
accomodating U مناسب
appropriate [to] <adj.> U مناسب [به]
correct <adj.> U مناسب
exact <adj.> U مناسب
proper <adj.> U مناسب
real <adj.> U مناسب
true <adj.> U مناسب
proper U مناسب
incompetent U نا مناسب
accurate [correct] <adj.> U مناسب
adaption U مناسب
beneficial <adj.> U مناسب
adaptation U مناسب
adaptations U مناسب
expedient <adj.> U مناسب
appropriate <adj.> U مناسب
adequate <adj.> U مناسب
useful <adj.> U مناسب
fitting U مناسب
acceptable <adj.> U مناسب
satisfactory <adj.> U مناسب
becoming U مناسب
good [sufficient] <adj.> U مناسب
occasioned U فرصت مناسب
expedient U مناسب تهورامیز
expedients U مناسب تهورامیز
appropriates U درخور مناسب
adequate U بسنده مناسب
fit like a glove <idiom> U کاملا مناسب
body fit bolt U پیچ مناسب
fitting joint U اتصال مناسب
fair weather U مناسب برای
occasion U فرصت مناسب
felicitous U مناسب مقتضی
fit size U اندازه مناسب
suit U مناسب بودن
fitly U بطور مناسب
opportuneness U مورد مناسب
goodness of fit U برازش مناسب
fitting clearance U بازی مناسب
fitting demension U بعد مناسب
able U مطیع مناسب
commodities U وسیله مناسب
acceptable quality level U کیفیت مناسب
it is unsuitable U مناسب نیست
moderates U میانه رو مناسب
proportional spacing U فضادهی مناسب
appropriating U درخور مناسب
meets U مناسب دلچسب
meet U مناسب دلچسب
pull the plug <idiom> U شغل مناسب
moderating U میانه رو مناسب
occasions U فرصت مناسب
accommodating U منزل مناسب
occasioning U فرصت مناسب
opportune U درخور مناسب
abler U مطیع مناسب
fit U درخور مناسب
efficiently U به یک روش مناسب
commodity U وسیله مناسب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com