Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 126 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
real
U
راستین
real
U
حقیقی
real
U
واقعی موجود
real
U
غیر مصنوعی طبیعی
real
U
اصل
real
U
بی خدشه صمیمی
real
U
واقعی
real
U
غیر پولی
real
U
ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real
<adj.>
U
درست
real
<adj.>
U
صحیح
real
<adj.>
U
مناسب
real
<adj.>
U
شایسته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
real will
U
مشرب سیاسی که هر نوع زور وقدرت در هر جنبه را از طرف دولت با این احتجاج که اراده دولت نماینده اراده واقعی افراد جامعه است مشروع می داند
the seeming and the real
U
نماوحقیقت
the seeming and the real
U
فاهروباطن
real value
U
ارزش واقعی
real will
U
نظریه اراده واقعی
real constant
U
ثابت حقیقی
real costs
U
هزینههای واقعی
real earnings
U
درامدهای واقعی
real assets
U
دارائیهای واقعی
real capital
U
سرمایه واقعی
real address
آدرس حقیقی
real address
آدرس واقعی
real action
U
دعوی راجع به اموال غیر منقول
real anxiety
U
اضطراب واقعی
to look like the real thing
U
مانند چیزی واقعی بودن
real wage
U
مزد واقعی
real account
U
حساب خرید املاک
real address
U
آدرس مطلق که مستقیماگ به محلی از حافظه دستیابی دارد
real numbers
U
اعدد حقیقی
[ریاضی]
real world
U
دنیایحقیقی
real memory
U
حافظه واقعی
real mode
U
حالت پردازش پیش فرض برای IBM PC وتنها حالتی که در DOS عمل میکند. این حالت به معنای این است که یک سیستم عملیات تک کاره است که نرم افزار میتواند هر حافظه یا وسیله ورودی و خروجی را استفاده کند
real mode
U
حالت واقعی
real module
U
ضریب حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
real number
U
عددی که با بخش کسری همراه است .
real numbers
U
اعداد واقعی
real numbers
U
اعداد حقیقی
real memory
U
حافظه فیزیکی موجود که توسط CPU قابل آدرس دهی است
She was a real beauty.
U
یک تکه ماه بود
real fluid
U
سیال واقعی
real function
U
تابع حقیقی
real gas
U
گاز حقیقی
real number
U
عدد حقیقی
[ریاضی]
real image
U
تصویر حقیقی
real income
U
درامد واقعی
real income
U
مقدار کالا وجنسی که خریدار با درامدمحدودش میتواند بخرد
real McCoy
<idiom>
U
چیز واقعی واصیل
real estate
U
ملک
real time
U
اجرای چندین کار بلا درنگ همزمان بدون کاهش سرعت اجرای فرایندی
real time
U
با همان سرعتی که در جهان واقعی حرکت می کنند.نقاشی متحرک بلا درنگ نیاز به سخت افزار نمایش قادر به نمایش یک ترتیب به صورت ده تصویر مختلف در ثانیه دارد
real time
U
ساعتی در کامپیوترکه حاو ی زمان صحیح روز است
real time
U
داده وروری به یک سیستم در صورت نیاز یا رویداد
real time
U
عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
real time
U
سیستمی که زمان پردازش آن بسیار مهم است و میتواند منبع داده را تحت تاثیر قرار دهد
real time
U
مدل کامپیوتری یک فرآیند که به هر فرآیند در زمانه مشابه با فرآیند واقعی اجرا میشود
real time
U
سیستم عاملی که برا ی کنترل سیستمهای بلادرنگ یا کنترل فرآیند طراحی شده است
real time
U
زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
real time
U
بازده فوری
real time
U
بازده بلادرنگ بی درنگ
real time
U
بلا درنگ
real estate
U
مستغل
real estate
U
املاک و ساختمان
real estate
U
زمین
real estate
U
مستغلات
real estate
U
معاملات زمین
real estate
U
خرید زمین
real estate
U
مال غیرمنقول
real estate
U
املاک و مستغلات
real time
U
انی
real time
U
زمان حقیقی
real property
U
دارایی غیر منقول
real representative
U
قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
real score
U
نمره واقعی
real sector
U
بخش واقعی
real sector
U
بخش متغیرهای حقیقی
real account
U
حساب دارایی غیرمنقول
real storage
U
حافظه حقیقی
real storage
U
انباره واقعی
real memory
U
حافظه حقیقی
real property
U
اموال غیرمنقول
real power
U
توان موثر
real action
U
دعوی غیر منقول
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
real investment
U
سرمایه گذاری واقعی
real power
U
توان حقیقی
real time
U
بلادرنگ
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
اجاره دادن چیزی
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
true or real focus
U
کانون حقیقی
unsigned real number
U
عدد حقیقی بدون علامت
to let something
[British E]
[Real Estate]
U
کرایه دادن چیزی
real analytic function
U
تابع تحلیلی
[حقیقی]
[ریاضی]
real absolute value function
U
تابع حقیقی قدر مطلق
[ریاضی]
real-valued function
U
تابع حقیقی
[ریاضی]
real national income
U
درامد ملی به قیمت ثابت
real stagnation point
U
نقطهای که در ان سیال روی سطح جسم بحالت سکون درامده وازانجا جریان خطی شروع میشود
real time system
U
سیستم بلادرنگ
real time system
U
سیستم بلا درنگ
real time processing
U
پردازش بلادرنگ
real time output
U
خروجی انی
real time output
U
خروجی بلا درنگ
real time input
U
ورودی بلا درنگ
real time clock
U
ساعت بلادرنگ
real time clock
U
زمان سنج بلادرنگ
real purchasing power
U
قدرت خرید واقعی
real balance effect
U
اثر مانده واقعی
real balance effect
U
اثر پیگو اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مخارج مصرفی
real national income
U
درامد ملی واقعی
real money supply
U
عرضه واقعی پول
real rate of interest
U
نرخ بهره واقعی
real interest rate
U
نرخ بهره واقعی
real estate tax
U
مالیات بر مستغلات
real estate broker
U
دلال اموال غیرمنقول
real box wing
U
بالی با سه تیرک
real estate agency
U
بنگاه معاملات املاک
index of real wages
U
شاخص دستمزدهای واقعی
real estate broker
U
واسطه املاک
The real problem is not whether machines think but whether men do.
U
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
real time image generatiom
U
تولید تصویر انی
He is a real stinker. He is a rotten fellow .
U
آدم گندی است
real gross national product
U
تولید ناخالص ملی واقعی
A nany who has more sympathy than the real mother.
<adj.>
U
داءیه دلسوز تر از مادر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com