English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
at least four times a week U کم کمش چهار بار در هفته
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
cross-in-square U [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
four poster U تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
trapezium U چهار پهلو چهار ضلعی غیر منظم
quatrefoil U چهار وجهی [این اصطلاح موقعی که یک نگاره و یا کل فرش از چهار قسمت کاملا قرینه بوجود آمده باشد، بکار می رود.]
quadrumana U چهار دستان میمونهای چهار دست و پا
tetrapterous U دارای چهار بال چهار جناحی
quadrumvir U انجمنی مرکب از چهار تن چهار نفری
tetragonal U دارای چهار زاویه چهار کنجی
tetrahedron U جسم چهار سطحی چهار ضلعی
weekends U اخر هفته تعطیل اخر هفته
weekend U اخر هفته تعطیل اخر هفته
quadrangles U چهار گوش چهار دیواری
quatrefoil U چهار ترک چهار گوشه
qyaternary U چهار واحدی چهار عضوی
quadrangle U چهار گوش چهار دیواری
weekly U هفته به هفته
per week U هر هفته
weeks U هفته
week U هفته
weeklies U هفته به هفته
a week U یک هفته
for a week U برای یک هفته
midweek U میان هفته
weekday U روز هفته
last week U هفته گذشته
hebdomad U هفت هفته
running days U ایام هفته
weekdays U روز هفته
inside of a week U کمتر از یک هفته
fair market U هفته بازار
week end U اخر هفته
eight day U هفته کوک
A whole week U یک هفته تمام
f.service U نمازمعمولی هفته
triweekly U هر سه هفته یکبار
passion week U هفته مصیبت
this d. a week U یک هفته از امروز
to morrow week U از فردا یک هفته
next week U هفته گذشته
inside of a week U در یک هفته کمتر
feria U یکی از ایام هفته
week day U روز معمولی هفته
Weekend U تعطیلات آخر هفته
I will be staying a few days U من میخواهم یک هفته بمانم.
nrxt monday U دوشنبه این هفته
one anxious week of waiting U یک هفته انتظار با نگرانی
capacitor U تا دو هفته نیرو فراهم کند.
embryo U جنین کمتر از هشت هفته
passion week U هفته پیش از رستاخیز مسیح
embryos U جنین کمتر از هشت هفته
Within the next few weeks . U درعرض چند هفته آیند ؟
We stayed at the seaside for one week . U یک هفته کنا ردریا ماندیم
write me every week U هر هفته برای من نامه بنویسید
ferial U مربوط بمیان هفته عیدی
to borrow for ... weeks U برای ... هفته قرض گرفتن
What is the price per week? U قیمت برای یک هفته چقدر است؟
Every day of the week but Sundays. U همه روز هفته غیر از یکشنبه ها
Maundy Thursday U پنجشنبه هفته عذاب ورنج عیسی
foetus U جنین بیش از هشت هفته حمل
bank holiday U روزهای هفته که بانکها تعطیل هستند
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
She comes here at least once a week . U دست کم هفته ای یکبار اینجا می آید
weekender U کسیکه به تعطیل اخر هفته میرود
I had my car broken into last week. U هفته پیش از ماشینم دزدی کردند.
foetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
fetuses U جنین بیش از هشت هفته حمل
sempiternal U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
semiweekly U رخ دهنده دومرتبه در هفته نیم هفتگی
per U برای هر ساعت یا روز یا هفته یا سال
Trade ( business ) is slack this week . U این هفته بازار ( تجارت ) کساد است
I'm really looking forward to the weekend. U من مشتاقانه منتظر تعطیلات آخر هفته هستم.
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
Tune in next week for another episode of 'Happy Hour'. U هفته آینده کانال [تلویزیون] را برای قسمت دیگری از {ساعت شادی} تنظیم کنید.
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! U من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
Thank God it's Friday! [TGIF] U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Thank goodness U خدا را شکر امروز جمعه است! [چونکه شنبه و یکشنبه آخر هفته کار نمی کنند]
Can you watch the dog for us this weekend? U آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
feria U کلیسای کاتولیک و کلیسای انگلیس روزهای عادی هفته
apprenticeships U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
apprenticeship U دوره کاراموزی در CL به هر نوع کاراموزی اطلاق میشود که ماجورنبوده یا اجرت ان از دو پاونددر هفته تجاوز نکند
groundhog day U روز دوم فوریه که بعقیده عوام اگرافتابی باشدنشانه انستکه اززمستان شش هفته مانده است و اگر ابری باشد نشانه اوایل بهار استwoodchuck
quatre U چهار
tetrad U چهار
quadrate U چهار یک
quartile U چهار یک
quadrupled U چهار لا
quadruped U چهار پا
quadrilaterals U چهار بر
quadruple U چهار لا
quarter U چهار یک
quadrupling U چهار لا
tetragon U چهار بر
quadruples U چهار لا
quadrilateral U چهار بر
four U چهار
quadrupeds U چهار پا
fairs U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairest U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fairer U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
fair U بازار مکاره هفته بازار عادلانه
semimonthly U دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
four o'clock U ساعت چهار
quadraple U چهار برابر
four pole U چهار قطبی
tetrameter U چهار وزنی
quadrate U چهار گوش
tetrad U چهار عنصری
quadric U چهار تایی
tetramerous U چهار جزیی
quadrifid U چهار شکافی
quadrant U چهار یک دایره
double breasted U کت چهار دکمه
tetrastichous U چهار جزیی
tetrastich U چهار بیتی
cross legged U چهار زانو
tetrasporous U چهار هاگی
tetrasporic U چهار هاگی
quadrangular U چهار گوشه
tetrapod U پروانه چهار پا
quadrant U چهار گوش
tetraphyllous U چهار برگه
tertramerous U چهار جزئی
four dimensional U چهار بعدی
tetradactylous U چهار پنجهای
tetrahedral U چهار وجهی
tetrahedral U چهار ضلعی
quadrivalent U چهار ارزشی
long legged U چهار پایه
point four U اصل چهار
qyaternary U چهار تایی
four cycle U چهار چرخه
quatrefoil U گل چهار گلبرگی
tetrasyllabic U چهار هجائی
tetrahedron U چهار وجهی
tetragon U چهار گوشه
four way U چهار لولهای
four way U چهار راه
square dome U چهار طاقی
foursquare U چهار ضلعی
quadrisyllabic U چهار هجائی
tetragon U چهار ضلعی
quadrivalent U چهار بنیانی
quads U چهار گوش
quadruple U چهار گانه
quadruple U چهار تایی
quadrupled U چهار گانه
quadrupled U چهار تایی
quadruples U چهار گانه
quadruples U چهار تایی
quadrupling U چهار گانه
quads U چهار قلو
quadripartite U چهار جزئی
footstool U چهار پایه
gallops U چهار نعل
gallop U چهار نعل
galloped U چهار نعل
close U چهار گوشه
quadruplet U چهار گانه
quadruplets U چهار گانه
Wednesday U چهار شنبه
quad U چهار گوش
Wednesdays U چهار شنبه
square U چهار گوش
squared U چهار گوش
squares U چهار گوش
quad U چهار قلو
squaring U چهار گوش
footstools U چهار پایه
creep U چهار دست و پا
twice is U دو دو تا چهار تا میشود
all eyes U چهار چشمی
all fours U چهار دست و پا
backfour U چهار مدافع
the four seasons U چهار فصل
the cardinal humours U چهار ابگونه
intersections U چهار راه
intersection U چهار راه
tetravalent U چهار فرفیتی
tetratomic U چهار اتمی
four U عدد چهار
quadrilateral U چهار جانبه
quadrilaterals U چهار ضلعی
quadrilaterals U چهار جانبه
tetravalent U چهار بنیانی
quadrupling U چهار تایی
quadrilateral U چهار ضلعی
quadrumvirate U انجمنی مرکب از چهار تن
quadruple address U با نشانی چهار کانه
quadruple fission U انشقاق چهار برابر
gridiron U شبکه چهار خانه
quaternion U بخش چهارگانه چهار
cross-quarter U [آرایش گل چهار برگی]
four high rolling stand U خان چهار غلطکی
stool U کرسی [سه یا چهار پایه]
estipite U ستون چهار گوش
Egyptian triangle U [سه، چهار یا پنج گوش]
quadrisyllable U کلمه چهار هجائی
quadrennial U چهار سال یکبار
Italian roof U بام چهار طرفه
curb-roof U شیروانی چهار تکه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com