English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (20 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
depopulate U کم جمعیت کردن
depopulated U کم جمعیت کردن
depopulates U کم جمعیت کردن
depopulating U کم جمعیت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
populate U دارای جمعیت کردن
populates U دارای جمعیت کردن
populating U دارای جمعیت کردن
group U جمعیت گروه بندی کردن
groups U جمعیت گروه بندی کردن
to crowd out U ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
Other Matches
malthusian theory of population U فرضیه جمعیت مالتوس چون ازدیاد جمعیت جهان باتصاعد هندسی و افزایش منابع اغذیه به شکل تصاعدحسابی است باید جمعیت کنترل شود
army U جمعیت
mobs U جمعیت
over peopled U پر جمعیت
rabble U جمعیت
populations U جمعیت
gregariously U با جمعیت
population U جمعیت
armies U جمعیت
crowds U جمعیت
cortege U جمعیت
presses U جمعیت
corteges U جمعیت
press U جمعیت
populace U جمعیت
densely populated U پر جمعیت
thickly populated U پر جمعیت
many peopled U پر جمعیت
thickly peopled U پر جمعیت
herd U جمعیت
herding U جمعیت
herds U جمعیت
demos U جمعیت
heaping U جمعیت
bodle U جمعیت
heap U جمعیت
thinly populated U کم جمعیت
desolate U بی جمعیت
full of life U پر جمعیت
heaps U جمعیت
thinned U کم جمعیت
thin U کم جمعیت
throngs U جمعیت
companies U جمعیت
thronging U جمعیت
gang U جمعیت
gangs U جمعیت
company U جمعیت
society U جمعیت
societies U جمعیت
thronged U جمعیت
throng U جمعیت
thinners U کم جمعیت
mobbed U جمعیت
mob U جمعیت
population [pop.] U جمعیت
crowd جمعیت
gaggle U جمعیت
mobbing U جمعیت
thins U کم جمعیت
thinnest U کم جمعیت
herded U جمعیت
gaggles U جمعیت
people U تن [جمعیت شهری]
multitudes U جمعیت کثیر
young population U جمعیت جوان
peoples U جمعیت قوم
demographer U جمعیت شناس
demographic transition U گذار جمعیت
population inversion U وارونگی جمعیت
population explosion U انفجار جمعیت
population growth U رشد جمعیت
sparse population U جمعیت کم یا پراکنده
working population U جمعیت شاغل
peopling U جمعیت قوم
habitancy U جمعیت سکنه
multitude U جمعیت کثیر
demotic distribution U توزیع جمعیت
population structure U ساخت جمعیت
population structure U ترکیب جمعیت
stationary population U جمعیت ثابت
the crowd scattereal U جمعیت متفرق شد
bike U انبوه جمعیت
bikes U انبوه جمعیت
urban population U جمعیت شهری
knight errantry U جمعیت سلحشوران
depopulation U تخلیه جمعیت
overpopulation U اضافه جمعیت
populated U جمعیت دار
people U جمعیت قوم
ruck U جمعیت وازدحام
rucks U جمعیت وازدحام
aging population U جمعیت سالمند
peopled U جمعیت قوم
the total population U همه جمعیت
habitance U جمعیت سکنه
optimum population U حد مطلوب جمعیت
underpopulation U کمبود جمعیت
to the cheers of [the crowd] U با تشویق [جمعیت]
demography U جمعیت شناسی
social U جمعیت دوست
demography U جمعیت نگاری
population distribution U توزیع جمعیت
settled U جمعیت دار
population density U تراکم جمعیت
flocks U جمعیت دسته پرندگان
gangs U جمعیت تشکیل دادن
gang U جمعیت تشکیل دادن
zero population growth U رشد جمعیت صفر
The police held the crowd back. U پلیس جمعیت را عقب زد
gregarious U جمعیت دوست گروه جو
birth rate U ضریب افزایش جمعیت
demography U علم جمعیت شناسی
gregariously U از روی جمعیت دوستی
A big crowd gathered. U جمعیت انبوهی جمع شد
flocked U جمعیت دسته پرندگان
flocking U جمعیت دسته پرندگان
flock U جمعیت دسته پرندگان
demography U مطالعه مهاجرت جمعیت
party U دسته متشکل جمعیت
population planning U برنامه ریزی جمعیت
birth rates U ضریب افزایش جمعیت
templar U عضو جمعیت فراماسون
slums U محلات پر جمعیت وپست شهر
The crowd was pressing against the gate . U جمعیت به درورودی فشار می دادند
the t. population U کلیه جمعیت همه مردم
doubling time of population U زمان دو برابر شدن جمعیت
the total population U تمامی نفوس کلیه جمعیت
There were teeming ( surging) crowds outside the entrance of the theatre house . U دم در سینما جمعیت موج می زند
slum U محلات پر جمعیت وپست شهر
She lost her husband in the crowd . U شوهرش رادرمیان جمعیت گه کرد
ku kluxer U عضو جمعیت کوکلس کلان
There were some angry looks in the crowd . U قیافه ها ؟ عصبانی دربین جمعیت دیده می شد
A big crowd surged into the streets. U جمعیت زیادی ریخت توی خیابانها
conurbation U [ناحیه پر جمعیت پر از شهرک و شهر بزرگ]
hidden momentum of population growth U به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
demand factors U جمعیت سلیقه قیمت کالاهای دیگر
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
grey friar U عضو جمعیت راهبان یادرویشان فرقه فرانسیس مقدس
bluestocking U منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
bluestockings U منسوب به جمعیت زنان جوراب ابی درقرن هیجدهم زن فاضله
pareto distribution U در حقیقت بیانگر توزیع درامد است که بر اساس ان رابطه بین درامدشخصی و جمعیت در ان بررسی میشود
hidden momentum of population growth U نیروی محرکه پنهان رشدجمعیت فرایندی پویا ولی غیرفعال ازافزایش جمعیت که حتی پس ازکاهش نرخهای زاد و ولد ادامه مییابد
town fog U نوعی مه یخ مانند که دردرجه حرارت خیلی پایین تولید میشود و معمولا درشهرهای پر جمعیت دیده میشود
edict of emancipation U فرمانی که به تاریخ سوم مارس 1681 به وسیله الکساندر دوم امپراطور روسیه صادر و به موجب ان به "سرفها" یعنی ثلث جمعیت روسیه که فاقدازادی واقعی بودند
dynamic condition U شرایط و مقتضیات پویای اقتصادی تغییر شرایط اقتصادی ناشی از تحول سلیقه تقاضا کنندگان وهزینه و مخارج تولید ونسبت جمعیت
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com