English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
jingo U کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
tricked U شعبده بازی
jugglery U شعبده بازی
tricking U شعبده بازی
trick U شعبده بازی
conjury U شعبده بازی
thimblerig U شعبده بازی کردن
to make a trick U با کارت شعبده بازی کردن [ورق بازی]
juggles U شعبده
juggling U شعبده
juggled U شعبده
juggle U شعبده
magic lantern U فانوس شعبده
legerdemain U حیله شعبده
magic lanterns U فانوس شعبده
fire eater U شعبده باز
jugglers U شعبده باز
juggler U شعبده باز
thimblerigger U شعبده باز
fire-eaters U شعبده باز
lantmagic U فانوس شعبده
fire-eater U شعبده باز
fire-eaters U شعبده بازاتش خور
lanternist U فانوس شعبده باز
fire-eater U شعبده بازاتش خور
cole U چشم بند شعبده باز
dissolving views U منظرههای محوشده درفانوس شعبده
fire eater U شعبده باز اتش خوار
The conjurer made the rabbit disappear . U شعبده باز خرگوش را غیب کرد
megascope U یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
paillette U فوفهای که درمیناکاری بکار میبرند
lobworm U بزرگ که درماهی گیری بکار میبرند
listerine U یکجور محلول که برای پلشت بری بکار میبرند
kittereen U یکجور گردونه تک اسبه که درwest indies بکار میبرند
muller U سنگی که برای ساییدن دارو یا رنگ بکار میبرند
magic mirror U اینه غیب نما اینه شعبده
buff stick U بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
rhatany U ریشه یکجور گیاه در امریکای جنوبی که در ساختن داروهای ... بکار میبرند
malines U تور فریف ابریشمی و اهاردارکه برای لباس وکلاه زنانه بکار میبرند
gabion U سبد استوانه شکل بدون ته که از خاک پر کرده و برای جان پناه بکار میبرند
lay figure آدم چوبی و بند بند که هنرپیشگان بکار میبرند
In what sense are you using this word ? U این کلمه را به چه معنی بکار می برد ؟
shed stick U چوب هاف [چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
slander U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandering U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slandered U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
slanders U درCL این کلمه تنها برای افترای شفاهی بکار می رود
scripsit U بسته نرم افزاری که برای پردازش کلمه روی سیستمهای ریزکامپیوتر 08shackTRS- radio بکار می رود
mashy U نام یکی از چوگانهای اهنی که در بازی گلف بکار میرود
debuts U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debut U نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
hyphens U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
hyphen U فضای خالی که پس از تقسیم کردن کلمه در آخر خط درج میشود در متن کلمه پرداز. ولی هنگام نوشتن طبیعی کلمه دیده نمیشود
logogriph U نوعی معماکه چند کلمه داده میشود وشخص باید ازمیان این کلمات کلمه مطلوب راپیداکندویا از حروف انها کلمه مورد نیاز را بسازد
masks U یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
mask U یک کلمه ماشینی حاوی الگوئی از بیت ها بایت ها یاکاراکترها که برای استخراج یا گزینش قسمت هایی ازکلمات ماشینی دیگر بکار برده میشود
search and replace U خصوصیتی در کلمه پرداز که به کاربر امکان یاتن کلمه یا عبارت خاص میدهد وآنرا با کلمه یا عبارت دیگری جایگزین میکند
phocidae U اب بازان
the fancy U ....بازان
golf club U باشگاه گلف بازان
phocine U وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
tilting yard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tiltyard U میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
to go a mumming U در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
ski lifts U دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift U دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
worded U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word U تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
doolie U تخت روان هندی که بردوش میبرند
least significant bit U رقم دودویی در سمت راست یک کلمه که کمترین توان کلمه را می گیرد.
prefixes U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
statute at large U چاپ قانون به طور کلمه به کلمه از روی متن اصلی
prefix U کلمه متصل به ابتدای کلمه بعد که به آن معنای خاص می بخشد
markers U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmented U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
worded U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
marker U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
word U نشانه شروع کلمه در ماشین با طول کلمه متغیر
augmenting U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augment U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
augments U تولید یک کلمه آدرس قابل استفاده از دو کلمه کوتاهتر
Persian rug U [فرش ایرانی در حالت کلی کلمه که گاه با کلمه قالی شرقی نیز مانوس می باشد.]
cafeteria U رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
cafeterias U رستورانی که مشتریها برای خودشان غذا میبرند
to rime one word with another U یک کلمه رابا کلمه دیگر قافیه اوردن
ring shift U جابجایی داده به چپ و راست در یک کلمه بیتی که از موز کلمه بیفتد نادیده گرفته میشود و محلهای خالی با صفر پر می شوند
mop U چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
bread-board U تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards U تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
mops U چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopping U چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopped U چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
Santa Claus U شخص موهومی که کودکان گمان میبرند درشب عیدمیلادمسیح میاید
peregrin falcon U یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
shinny U بازی هاکی که با توپ چوبی بازی شود چوب بازی هاکی
processor U ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
hypertext U روش اتصال کلمه یا تصویر به صفحه بعد پس از انتخاب کلمه یا تصویر توسط کاربر
synonym U کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllable U جزء کلمه مقطع کلمه
synonyms U کلمه مترادف کلمه هم معنی
syllables U جزء کلمه مقطع کلمه
lsb U رقم دودویی که محل سمت راست کلمه را اشغال میکند و کمترین توان دو را در کلمه دارد که معمولا معادل رو به توان صفر است
softest U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
soft U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
enclitic U متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
keyword U 1-کلمه دستور در زبان برنامه نویسی برای انجام عملی . 2-کلمه مهم در عنوان یا متنی که محتوای آن را می نویسد. 3-کلمهای که در رابط ه با متنی باشد
softer U محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد
shift U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifts U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
shifted U جابجایی داده به چپ یا راست در یک کلمه , بیتهایی که از مرز کلمه خارج می شوند نادیده گرفته می شوند محلهای خالی با صفر پر می شوند
softer U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
softest U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
soft U حرف خالی که در صورتی درج میشود که کلمه در انتهای خط دو بخش شود ولی وقتی کلمه طبیعی نوشته میشود درج نمیشود
harlequinade U بخشی ازنمایش یالال بازی که لوده دران بازی میکند لودگی
frame U مدت زمان به کیسه انداختن تمام گویهای بازی اسنوکر یک دهم از بازی بولینگ
gamesmanship U مهارت در بردن بازی بدون تخلف از مقررات بازی
cutthroat U بازی 3 نفره که هریک به نفع خود بازی میکند
misplay U بازی بد واز روی ناشیگری غلط بازی کردن
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
golfdom U جهان گلف و گلف بازان
game U وسیله ROM که حاوی کد برنامه برای بازی کامپیوتری است و در کنسول بازی نصب میشود
shinney U بازی هاکی که باتوپ چوبی بازی شود
kiss in the ring U بازی بگیرماچ کن :بازی که دران پسریادختری ....تااوراببوسد
fire fight U ترقه بازی اتش بازی مبادله تیراندازی
dib U ریگ بازی قاپ یا ریگی که با ان بازی می کنند
inning U گیمی که بازیگر سرویس زده و ان را باخته فرصت برای نوبت هر بازی بیلیارد یاکروکه یک بخش از بازی بولینگ
charlatanic U امیخته بازبان بازی یاچاچول بازی
harlepuinade U نمایش لال بازی ودلقک بازی
crampet game U بازی خفه بازی کم فضای شطرنج
Bureaucracy . Red tape . U کاغذ بازی ( قرطاس بازی )
at an unearthy hour U بی موقع
premature U بی موقع
when U در موقع
siting U موقع
ill-timed U بی موقع
inopportunely U بی موقع
inapposite U بی موقع
unseasonable U بی موقع بی جا
nails U به موقع
nailed U به موقع
nail U به موقع
seasonably U به موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
at the precise moment U در سر موقع
behind time U بی موقع
period U موقع
periods U موقع
occasions U موقع
occasioned U موقع
term U موقع
occasion U موقع
termed U موقع
terming U موقع
occasioning U موقع
scitovsky double criterion U که براساس ان تغییری ایده ال استکه دران کسانیکه بهره برده اند بتوانندکسانیراکه زیان میبرند جبران نموده و در مقابل زیان کنندگان قادر نباشند که ازتغییر جلوگیری نمایند
on one occasion U دریک موقع
placing U مکان موقع
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
noontime U موقع فهر
till his return U تا موقع برگشتن او
places U مکان موقع
inopportune U بی موقع نامناسب
on the button <idiom> U درست سر موقع
place U مکان موقع
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
payment in due cource U پرداخت به موقع
the proper time to do a thing U موقع مناسب
tactlessly U موقع نشناس
tactful U موقع شناس
rooms U محل موقع
tactfully U موقع شناس
post entry U ثبت پس از موقع
tactless U موقع نشناس
nick U موقع بحرانی
seed time U موقع تخمکاری
time U فرصت موقع
nicked U موقع بحرانی
nicking U موقع بحرانی
nicks U موقع بحرانی
timed U فرصت موقع
times U فرصت موقع
situation U محل موقع
situations U محل موقع
positioning U موقع یابی
room U محل موقع
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
belatedly U دیرتر از موقع
belated U دیرتر از موقع
by this U تا این موقع
fieldcorn U موقع جولان
in due course U در موقع خود
criticalness U اهمیت موقع
to be proper for U به موقع بودن
at a later period U در موقع دیگر
meal time U موقع خوراک
discretional <adj.> U موقع شناس
discrete <adj.> U موقع شناس
discreet <adj.> U موقع شناس
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com