English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
somali U کشور سومالی واقع در افریقا اهل سومالی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Somalia U کشور سومالی
Burundi U کشور بروندی در مرکز خاوری افریقا و شرق کشور زئیر
guineas U کشور گینه در افریقا
Guinea U کشور گینه در افریقا
latvian U اهل کشور جمهوری واقع برخلیج ریگا
north atlantic treaty organization (nato U پیمانی که در 9491 باشرکت 51 کشور به وجود امدو هدف ان در واقع مقابله نظامی با پیمان ورشو وبلوک شرق است
buffer state U دولت کوچکی راگویند که بین دو کشور بزرگ واقع شده و از برخورد وبروز اختلاف بین انهاجلوگیری میکند
republic U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
republics U حکومتی که در ان سمت رئیس کشور بالوراثه منتقل نمیشود و مدت ریاست کشور نیز غالب اوقات محدود است و انتخاب رئیس کشور از طریق مراجعه به اراء عمومی صورت می گیرد
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
secession U تجزیه جدایی یک قسمت از خاک کشور و خروج ان از حاکمیت کشور منفصل منه
the dark continent U افریقا
extradites U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradite U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extradited U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
extraditing U مقصرین را پس دادن مجرمین مقیم کشور بیگانه رابه کشور اصلیشان تسلیم کردن
provincialism U اعتقاد به لزوم عدم تمرکز دراداره کشور و تقسیم اختیارات و مسئولیتها بین ایالات ونواحی کشور
Libya U شمال افریقا
liberian U لیبری اهل در افریقا
steinbock U اهوی کوچک افریقا
steenbok U اهوی کوچک افریقا
stapelia U پادزهر سمی وبدبوی افریقا
moorish U وابسته به اهالی شمال افریقا
moors U اهل شمال افریقا مسلمان
moored U اهل شمال افریقا مسلمان
Ivory Coast U کرانهی مرکزی و غربی افریقا
moor U اهل شمال افریقا مسلمان
barbary U کشوران اسلامی شمال افریقا
moresque U مطابق با سبک مغربیهای افریقا
kaross U پوستین بی استین بومیان افریقا
harmattan U بادخشک زمستانی سواحل غربی افریقا
aardwolf U کفتار بومی جنوب و مشرق افریقا
casbah U محله بومیهای شهرهای شمالی افریقا
zulu U اهل ناتال در جنوب افریقا ناتالی
innocent passage U مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
st helena U جزیره سنت هلن درجنوب غربی افریقا
karoo U قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
karroo U قطعه زمین صاف مرتفع وخشک افریقا
letter of recall U نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
hottentot U یکی از انواع بومیهای جنوب افریقا که اندامی کوتاه ورنگ قهوهای مایل به زرددارند
nonaligned U کشور غیر متعهد از نظرسیاسی کشور غیر وابسته
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
country cover diagram U دیاگرام نشان دهنده اجرای عکاسی هوایی در هر کشور دیاگرام پوشش عکاسی هوایی در سطح کشور
bushbaby U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbabies U گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
indeed U در واقع
situates U واقع در
substantially U در واقع
situate U واقع در
situated or situate U واقع
in reality U در واقع
situating U واقع در
As it were U در واقع
post mortem U پس از واقع
postmortem U پس از واقع
bestead U واقع
initials U واقع در اغاز
extraception U واقع نگری
initialling U واقع در اغاز
centric U واقع درمرکز
take place U واقع شدن
extreme position U واقع درمنتهاالیه
onshore U واقع در ساحل
osculant U واقع شونده
flight from reality U واقع گریزی
sinisteral U واقع درسمت چپ
initialled U واقع در اغاز
nether U واقع در زیر
lumbar U واقع در کمر
realist U واقع بین
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
initial U واقع در اغاز
initialed U واقع در اغاز
sincipital U واقع در جلوی سر
to take place U واقع شدن
hypodermal U واقع در زیرپوست
nether U واقع در پایین
initialing U واقع در اغاز
located inside U تو واقع شده
hinders U واقع درعقب
realists U واقع بین
subjacent U واقع در زیر
realist U واقع گرا
dichasial U واقع در دو طرف
sublunar U واقع در زیرقمر
situated U واقع شده در
occurs U واقع شدن
situated U واقع در جایگزین
occurred U واقع شدن
life like U واقع نما
realists U واقع گرا
hindering U واقع درعقب
hindered U واقع درعقب
down to earth U واقع بین
hinder U واقع درعقب
limitrophe U واقع در مرز
down-to-earth U واقع بین
situated or situate U واقع شده
haemal U واقع درسوی دل
superjacent U واقع درفوق
occur U واقع شدن
set U واقع شده
postern U واقع درعقب
objectivity U واقع بینی
realism U واقع بینی
realism U واقع گرایی
realism U واقع گرائی
trumped-up U خلاف واقع
sets U واقع شده
setting up U واقع شده
trumped up U خلاف واقع
vega U نسر واقع
vanward U واقع درجلو
capsulate U واقع درکپسول
covenant U واقع شود
covenants U واقع شود
procephalic U واقع در جلو سر
lies U واقع شدن
lied U واقع شدن
intramontane U واقع در کوهستان
intralogical U واقع در حدودمنطق
untrue U خلاف واقع
intradermic U واقع در زیرپوست
mean U واقع دروسط
meaner U واقع دروسط
intradermal U واقع در زیرپوست
precordial U واقع در پیش دل
alpha lyrae U نسر واقع
intervascular U واقع در میان رگ ها
axile U واقع درمحور
lie U واقع شدن
vertical U واقع در نوک
yonder U واقع درانجا
realistically U واقع بین
realistic U واقع گرایانه
realistic U واقع بین
to come to pass U واقع شدن
meanest U واقع دروسط
it lies on the east of U در خاور واقع
shipside U واقع در کنارکشتی
initiatory U واقع در اول
dereism U واقع گریزی
realistically U واقع گرایانه
occurring U واقع شدن
transpontine U واقع در انسوی پل
pantropical U واقع در مناطق حاره
precostal U واقع در پیش دنده ها
prehepatic U واقع در جلو جگر
nodal U واقع درنزدیک گره
pantropic U واقع در مناطق حاره
caudate U وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
nocturnal U واقع شونده درشب
endocardial U واقع دردرون قلب
to keep one's feet on the ground <idiom> U واقع بین ماندن
ectochondral U واقع در سطح غضروف
work U موثر واقع شدن
pragmatics U فعال واقع بین
situated to the right U واقع دردست راست
lateral U واقع درخط افقی
southwestern U واقع در جنوب غربی
southwest U واقع در جنوب غربی
above U مافوق واقع دربالا
interstellar U واقع در میان ستارگان
dextral U واقع درطرف راست
worked U موثر واقع شدن
postcardinal U واقع در پشت قلب
caudel U وابسته به دم واقع درنزدیکی دم
pre ocular U واقع در جلو چشم
cislunar U واقع درجو قمر
become entitled to U مصداق ..... واقع شدن
premedian U واقع در نیمه قدامی
premedial U واقع در نیمه قدامی
citied U واقع شده در شهر
mural U واقع برروی دیوار
pragmatic U فعال واقع بین
murals U واقع برروی دیوار
acceptableness U مقبول واقع شدن
ciecumoral U واقع درگرداگرد دهن
alpine U واقع در ارتفاع زیاد
mediating U درمیان واقع شدن
hypogeous U واقع در شکم خاک
intercililary U واقع در میان ابروها
intercolumnar U واقع در میان دو ستون
interdental U واقع در میان دو دندان
interdigital U واقع در میان انگشتان
interdigitate U واقع در میان انگشتان
interfacial U واقع در میان دورو
interjacent U در میان واقع شونده
intermaxillary U واقع در میان ارواره ها
intercensal U واقع در میان دو سرشماری
avail U دردسترس واقع شدن
hypogynous U واقع در زیر تخمدان
it never occurred again U دیگر واقع نشد
to come in useful U سودمند واقع شدن
interamnian U واقع در میان دو رودخانه
interaxal U واقع در میان دو کوه
interaxial U واقع در میان دو کوه
intercellular U واقع در میان یاخته ها
head U دربالا واقع شدن
intermontane U واقع در میان دو کوه
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com