English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep somebody waiting U کسی را معطل نگه داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
Other Matches
pending U معطل
stranded U معطل
at a losses U معطل
detains U معطل کردن
What are you waiting for ? U معطل چه هستی ؟
detained U معطل کردن
detaining U معطل کردن
To hang about . To be getting nowhere . U ول معطل بودن
detain U معطل کردن
lingeringly U معطل کنان
to hang about U گشتن معطل شدن
To keep someone waiting . U کسی را معطل کردن
waits U انتظار کشیدن معطل شدن
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
He held me up [slowed me down] for a long time. U او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
waited U انتظار کشیدن معطل شدن
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
wait U انتظار کشیدن معطل شدن
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
My car is held up at the customs . U اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
Get a move on . Expedite it . U اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
The reporter was held at the checkpoint for several hours. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
demurrage U بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
longest U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> U بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long- U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer U میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to pause upon a word U روی واژهای ایست کردن درادای واژهای معطل شدن
to keep down U زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
to keep up U از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
loiters U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitering U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loiter U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
loitered U معطل کردن باتنبلی حرکت کردن
hoping U انتظار داشتن ارزو داشتن
cost U قیمت داشتن ارزش داشتن
abhors U بیم داشتن از ترس داشتن از
to have by heart U ازحفظ داشتن درسینه داشتن
hoped U انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered U تقدیم داشتن عرضه داشتن
hopes U انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorring U بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorred U بیم داشتن از ترس داشتن از
hope U انتظار داشتن ارزو داشتن
differ U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
proffers U تقدیم داشتن عرضه داشتن
meaner U مقصود داشتن هدف داشتن
differs U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffering U تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean U مقصود داشتن هدف داشتن
resides U اقامت داشتن مسکن داشتن
proffer U تقدیم داشتن عرضه داشتن
differing U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed U اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest U مقصود داشتن هدف داشتن
resided U اقامت داشتن مسکن داشتن
upkeep U بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
lead a dog's life <idiom> U زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for U اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
to have something in reserve U چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lackvt U کم داشتن
want U کم داشتن
possess U داشتن
monogyny U داشتن یک زن
wanted U کم داشتن
doubt U شک داشتن
have U داشتن
doubts U شک داشتن
to go hot U تب داشتن
having U داشتن
intercommon U داشتن
to be feverish U تب داشتن
doubting U شک داشتن
possesses U داشتن
to have f. U تب داشتن
doubted U شک داشتن
possessing U داشتن
to hold U داشتن
to have U داشتن
owned U داشتن
lack U کم داشتن
to have possession of U داشتن
own U داشتن
to hold a meeting U داشتن
owning U داشتن
owns U داشتن
to be in a f. U تب داشتن
redolence U بو داشتن
relieves U داشتن
bear U در بر داشتن
bears U داشتن
to possess U داشتن
relieving U داشتن
bears U در بر داشتن
lacked U کم داشتن
relieve U داشتن
lacks U کم داشتن
bear U داشتن
deserve U استحقاق داشتن
bipolarity U داشتن دو قطب
hears U خبر داشتن
bestowon U ارزی داشتن
hear U خبر داشتن
deserves U استحقاق داشتن
bear on U نسبت داشتن
To be itching fo r a fight . To be on the war path. U سر دعوا داشتن
liaises U رابطه داشتن
liaises U بستگی داشتن
liaising U بستگی داشتن
dispateh U گسیل داشتن
believe U گمان داشتن
believed U گمان داشتن
believes U گمان داشتن
liaising U رابطه داشتن
amativeness U دوست داشتن
liaised U بستگی داشتن
abominating U تنفر داشتن
scoot U سرعت داشتن
vibrating U ارتعاش داشتن
refrained U نگاه داشتن
to hold [to have] U نگه [داشتن]
implying U دلالت داشتن
to be afraid [of] U ترس داشتن [از]
tolerate U طاقت داشتن
imply U دلالت داشتن
implies U دلالت داشتن
tolerating U طاقت داشتن
tolerates U طاقت داشتن
To be hesitating. To vacI'llate between. U تردید داشتن
tolerated U طاقت داشتن
contradict U تناقض داشتن با
contradicted U تناقض داشتن با
abominates U تنفر داشتن
scooted U سرعت داشتن
abominated U تنفر داشتن
scooting U سرعت داشتن
abominate U تنفر داشتن
scoots U سرعت داشتن
vibrate U ارتعاش داشتن
contradicts U تناقض داشتن با
vibrated U ارتعاش داشتن
vibrates U ارتعاش داشتن
dehydrate U پسابش داشتن
liaised U رابطه داشتن
to follow U دنباله داشتن
retained U نگاه داشتن
eloign U دورنگاه داشتن از
retain U نگاه داشتن
expects U چشم داشتن
expecting U چشم داشتن
expected U چشم داشتن
have butterflies in one's stomach U دلهره داشتن
expect U چشم داشتن
retaining U نگاه داشتن
to continue U دنباله داشتن
retains U نگاه داشتن
keeps U نگاه داشتن
keep U نگاه داشتن
have butterflies in one's stomach U اضطراب داشتن
going to U خیال داشتن
abhor U ترس داشتن از
to be thirsty U اشتیاق داشتن
going to U قصد داشتن
execrate U مکروه داشتن
falloff U تمایل داشتن
figure on اطمینان داشتن
refrains U نگاه داشتن
refraining U نگاه داشتن
refrain U نگاه داشتن
stick-ups U برجستگی داشتن
stick-up U برجستگی داشتن
stick up U برجستگی داشتن
fribble U لکنت داشتن
gestate U در شکم داشتن
able U شایستگی داشتن
liaise U بستگی داشتن
possess U در تصرف داشتن
hankers U اشتیاق داشتن
hankered U اشتیاق داشتن
hanker U اشتیاق داشتن
attends U حضور داشتن
to stop [doing something] U نگاه داشتن
attending U حضور داشتن
attend U حضور داشتن
stinks U تعفن داشتن
stink U تعفن داشتن
possesses U در تصرف داشتن
possessing U در تصرف داشتن
liaise U رابطه داشتن
corresponds U رابطه داشتن
corresponded U رابطه داشتن
correspond U رابطه داشتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com