Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
semifinalist
U
کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
finalises
U
بمرحله نهایی رساندن
finalizes
U
بمرحله نهایی رساندن
finalized
U
بمرحله نهایی رساندن
finalize
U
بمرحله نهایی رساندن
finalizing
U
بمرحله نهایی رساندن
finalising
U
بمرحله نهایی رساندن
finalised
U
بمرحله نهایی رساندن
World Series
U
مسابقات نهایی بیسبال
semifinal
U
مربوط به دوره نیمه نهایی دوره نیمه نهایی
showdowns
U
مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
showdown
U
مرحله نهایی مسابقات ازمایش نیرو
semi-final
U
نیمه نهایی
semifinal
U
نیمه نهایی
drafts
U
نیمه نهایی
semi-finals
U
نیمه نهایی
drafted
U
نیمه نهایی
semi finals
U
نیمه نهایی
draft
U
نیمه نهایی
draft report
U
گزارش نیمه نهایی
semi-finalist
U
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
semi-finalists
U
شرکت کننده در مسابقهی نیمه نهایی
quarterfinalist
U
کسیکه در مسابقه یک چهارم نهایی شرکت میکند
overlapped
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlap
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
overlaps
U
نیمه نیمه رویهم افتادن نیمه نیمه پوشاندن
mediaevalist
U
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
interlap
U
چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
seahorses
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
seahorse
U
رجوع شود بهwalrus جانور نیمه اسب و نیمه ماهی
transitionary
U
وابسته بمرحله تغییریاانتقال
transitional
U
وابسته بمرحله تغییریاانتقال
telic
U
نهایی دارای هدف نهایی
preoperative
U
وابسته بمرحله پیش از عمل
The plan is now in action ( underway ) .
U
طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
stripper
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
strippers
U
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
pmos
U
ترانزیستور نیمه هادی اکسید آهن که از طریق ناحیه کوچکی از نیمه هادی P هدایت میشود
cmos
U
روشی برای ساخت تراشههای نیمه هادی نیمه هادی اکسید فلزی تکمیلی osentary
semilustrous
U
نیمه درخشان نیمه مجلل
imbricate
U
نیمه نیمه روی هم گذاشتن
semipublic
U
نیمه عمومی نیمه دولتی
splicing
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splice
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
spliced
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
splices
U
نیمه نیمه رویهم گذاشتن
semi naufragium
U
نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
tournaments
U
مسابقات قهرمانی
commissioner
U
مدیر مسابقات
refereeing
U
داور مسابقات
referees
U
داور مسابقات
tournament
U
مسابقات قهرمانی
referee
U
داور مسابقات
Track and field events .
U
مسابقات دو میدانی
tournaments
U
تشکیل مسابقات
double elimination tournament
U
مسابقات دو حذفی
tournament
U
تشکیل مسابقات
refereed
U
داور مسابقات
arenas
U
میدان مسابقات
arena
U
میدان مسابقات
commissioners
U
مدیر مسابقات
umpires
U
سرداور داور مسابقات
semi-final
U
مسابقات نیم پایانی
umpiring
U
سرداور داور مسابقات
umpired
U
سرداور داور مسابقات
umpire
U
سرداور داور مسابقات
oarsmen
U
پارو زن مسابقات قایقرانی
oarsman
U
پارو زن مسابقات قایقرانی
cups
U
گلدان جایزه مسابقات
cupped
U
گلدان جایزه مسابقات
cup
U
گلدان جایزه مسابقات
stand
U
سکوب تماشاچیان مسابقات
Olympic
U
مربوط به مسابقات المپیک
referee
U
داور مسابقات شدن
refereed
U
داور مسابقات شدن
referees
U
داور مسابقات شدن
refereeing
U
داور مسابقات شدن
half life
U
نیمه عمر تشعشعی موادرادیواکتیو نیمه عمر
nordic combined
U
مجموع مسابقات اسکی نوردیک
agonistic
U
وابسته به مسابقات باستانی یونان
track and field
U
وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
To win on points.
U
با امتیاز برنده شدن ( در مسابقات )
field event
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
Test matches
U
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
field events
U
ورزش قهرمانی میدانی مسابقات صحرایی
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
Test match
U
مسابقات قهرمانی کریکت انگلیس واسترالیا
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
egg position
U
حالت تخم مرغی در مسابقات سرعت اسکی
hunt meeting
U
برنامه مسابقات دو یا دو بامانع برای سوارکاران اماتور
past performances
U
سوابق چاپی نتایج مسابقات اسب یا گرگ
olympiad
U
جشن ها ومسابقات قدیم یونان مسابقات المپیک
swiss system
U
نوعی روش تعیین حریف در مسابقات شطرنج
To bet on something .
U
روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
roadwork
U
تمرین عملی برای مسابقات مشت زنی و غیره
The striker's injury puts a question mark over his being fit in time for the tournament.
U
آسیب مهاجم آمادگی سر موقع او
[مرد]
را برای مسابقات نامشخص می کند.
beneficial occupancy
U
اشغال ساختمان نیمه تمام استفاده از ساختمان نیمه تمام
from mid may to mid june
U
از نیمه ماه تا نیمه ماه جون
consummate
U
رسیده
ripe
U
رسیده
headed
U
رسیده
riper
U
رسیده
consummated
U
رسیده
mellow
U
رسیده
mellowed
U
رسیده
mellowing
U
رسیده
ripest
U
رسیده
mellows
U
رسیده
consummates
U
رسیده
consummating
U
رسیده
approvingly
U
به تایید رسیده
imported
U
کالای رسیده
importing
U
کالای رسیده
approved
U
به تایید رسیده
full
U
بالغ رسیده
fullest
U
بالغ رسیده
overdue
U
موعد رسیده
import
U
کالای رسیده
It's time
U
وقتش رسیده که
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
culminant
U
باوج رسیده
floor length
U
رسیده بکف
overripe
U
بسیار رسیده
over ripe
U
زیاد رسیده
ripely
U
بطور رسیده
new come
U
تازه رسیده
maturation
U
رسیده شدن
knee high
U
بزانو رسیده
jack in office
U
رسیده است
in wards
U
کالای رسیده
in
U
:رسیده امده
in-
U
:رسیده امده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
new arrived
U
تازه رسیده
full-fledged
U
بالغ رسیده
Inc
U
به ثبت رسیده
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
full fledged
U
بالغ رسیده
climactic
U
باوج رسیده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
به تایید رسیده
grown
U
رسیده جوانه زده
ripen
U
رسیده کردن یاشدن
saturant
U
بحد اشباع رسیده
aggrieved
U
محنت رسیده مغموم
parvenu
U
تازه بدوران رسیده
parvenus
U
تازه بدوران رسیده
nouveau riche
U
تازه بدوران رسیده
inwards
U
واردات کالای رسیده
bequest
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
pensionable
U
وقت بازنشستگی رسیده
raised to the purple
U
بپایه مترانی رسیده
indents
U
سفارش رسیده از خارج
ripens
U
رسیده کردن یاشدن
ripening
U
رسیده کردن یاشدن
ripened
U
رسیده کردن یاشدن
elvis has left the building
<idiom>
U
[نمایش به اتمام رسیده]
indent
U
سفارش رسیده از خارج
indenting
U
سفارش رسیده از خارج
bequests
U
ارثی که بنابوصیت رسیده
on end
<idiom>
U
بنظر به پایان رسیده
letterbox
U
جعبهی نامههای رسیده
letterboxes
U
جعبهی نامههای رسیده
Did it ever occur to you that …
U
تا کنون بفکرت رسیده که ...
antemortem
U
مرگ زود رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more.
U
جانم به لبم رسیده
confirmation
U
تایید ازاطلاعات رسیده
nouveaux-riches
U
تازه بدوران رسیده
evaluations
U
ارزیابی اخبار رسیده
jumped-up
U
تازه به دوران رسیده
nouveau-riche
U
تازه بدوران رسیده
intersection point
U
نقطه بهم رسیده
evaluation
U
ارزیابی اخبار رسیده
perfected
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
patentee
U
ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprica
U
میوه رسیده فلفل قرمز
syngraph
U
تنظیم کنندگان رسیده باشد
feed water
U
اب رسیده به دیگ بخار ناو
if i had brains
<idiom>
U
اگر عقلم رسیده بود
the story is at an end
U
استان به پایان رسیده است
perfects
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
it is high time to go
U
وقت رفتن رسیده است
it is time i was going
U
وقت رفتن من رسیده است
it was at its height
U
به منتهای درجه رسیده بود
perfect
U
کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika
U
میوه رسیده فلفل قرمز
i am nat my last shifts
U
کارد به استخوانم رسیده است
he is up a gum tree
U
کاردبه استخوانش رسیده است
he has been put to his trumps
U
کاردبه استخوانش رسیده است
play off
U
درمسابقه حذفی شرکت کردن وابسته به مسابقات حذفی مسابقه حدفی
bleacher
U
کارگر پارچه سفیدکنی شستشو وسفیدکنی پارچه بلیط یا صندلی کم ارزش مسابقات ورزشی
upstarts
U
تازه بدوران رسیده ادم متکبر
the bill of has come to mature
U
وعده پرداخت برات رسیده است
Has a letter arrived for me?
U
آیا برای من نامه ای رسیده است؟
the bill has come to maturity
U
وعده پرداخت برات رسیده است
embryonic membrane
U
ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
heirloom
U
دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com