Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
to approach
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
to touch upon
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
to rule on something
U
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
to over a subject
U
موضوعی را با خنده بحث کردن
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to paint a rosy picture of something
U
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
to linger on a subject
U
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
establishes
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
fix
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
fixes
U
کار گذاشتن نصب کردن ثابت کردن
mounts
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
mount
U
ثابت کردن نصب کردن قرار دادن
establish
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
establishing
U
برقرار کردن احراز کردن ثابت یا پابرجاکردن
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
evidence
U
ثابت کردن
prove
U
ثابت کردن
stabilised
U
ثابت کردن
to make out
U
ثابت کردن
stabilized
U
ثابت کردن
demonstrated
U
ثابت کردن
pinning
U
ثابت کردن
truer
U
ثابت کردن
to let the saw dust out of
U
را ثابت کردن
clinches
U
ثابت کردن
true
U
ثابت کردن
stabilizes
U
ثابت کردن
clinching
U
ثابت کردن
clinched
U
ثابت کردن
demonstrate
U
ثابت کردن
fixation
U
ثابت کردن
prover
U
ثابت کردن
proves
U
ثابت کردن
demonstrating
U
ثابت کردن
fixations
U
ثابت کردن
fix
U
ثابت کردن
clinch
U
ثابت کردن
stabilising
U
ثابت کردن
pinned
U
ثابت کردن
stabilize
U
ثابت کردن
truest
U
ثابت کردن
to bring home
U
ثابت کردن
fixes
U
ثابت کردن
demonstrates
U
ثابت کردن
proved
U
ثابت کردن
stabilises
U
ثابت کردن
pin
U
ثابت کردن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
to make a point
U
نکتهای را ثابت کردن
call someone's bluff
<idiom>
U
ثابت کردن ادعا
to prove with reasons
U
با دلیل ثابت کردن
to put one in the wrong
U
کسیرا ثابت کردن
reasons
U
با دلیل ثابت کردن
evidence
U
ثابت کردن سند
stables
U
ثابت کردن استوارشدن
reason
U
با دلیل ثابت کردن
stable
U
ثابت کردن استوارشدن
destabilize
U
غیر ثابت کردن
stabilises
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilizes
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilising
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilised
U
استوار کردن ثابت شدن
stabilize
U
استوار کردن ثابت شدن
evidence
U
شاهد باگواهی ثابت کردن
stabilized
U
استوار کردن ثابت شدن
freeze
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes
U
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
sheet down
U
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
immobilizing
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
hovering
U
پرواز کردن نزدیک زمین به طور ثابت
immobilize
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
slush down
U
روغن کاری کردن بکسلهای ثابت ناو
immobilizes
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
immobilised
U
ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
attach
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
posit
U
ثابت کردن فرض کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
attaches
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
attaching
U
مونتاژ کردن ثابت کردن
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
to prove oneself
U
نشان دادن
[ثابت کردن]
توانایی انجام کاری
local
U
موضوعی
locals
U
موضوعی
thematic
U
موضوعی
pointlessness
U
بی موضوعی
topical
U
موضوعی
haze
U
موضوعی
lattices
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
lattice
U
خطوط شبکه بندی ثابت مخصوص بزرگ کردن نقشه
cut down to size
<idiom>
U
ثابت کردن اینکه کسی اونقدرکه فکر میکند خوب نیست
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
subject schedule
U
برنامه موضوعی
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
subject index
U
فهرست موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
U
موضوعی را لو دادن
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
have to do with
<idiom>
U
پیرامون موضوعی بودن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
ventilation
U
بادگیری طرح موضوعی
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
extras
U
موضوعی که زیادی است
extra-
U
موضوعی که زیادی است
extra
U
موضوعی که زیادی است
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
to walk the chalk
U
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
ager
U
نوعی ماشین بخار جهت ثابت کردن رنگ ها و افزایش ظاهری قدمت فرش
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
rule
[on something]
U
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
rule
[on something]
U
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
To emborider(embellish) a subject .
U
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
superfix
U
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
experts
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
ignorance of the face is a good defence
U
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
terminator
U
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
selectors
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
cognizance
U
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selector
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject
U
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
rhetorical question
U
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval
U
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval
U
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rogue value
U
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
entity
U
موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entities
U
موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
Ultimedia
U
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
sustains
U
ثابت
immovable
U
ثابت
stables
U
ثابت
settled
U
ثابت
changeless
U
ثابت
established
U
ثابت
rugged
U
ثابت
stable
U
ثابت
solid
U
ثابت
solids
U
ثابت
invariable
U
ثابت
sustained
U
ثابت
constants
U
ثابت
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com