English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
public good U کالایی که تولید ان به نفع جامعه باشد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
derived demand U تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
lagan U کالایی که درته دریابا گویهای نگاه داشته باشد
euler theorem U در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
public mischief U جرمی که مضر به حال جامعه باشد
european essembly U مجمع متشکل از اعضا منتخب پارلمانهای کشورهایی که در "جامعه نیروی اتمی اروپا" و"جامعه ذغالسنگ و فولاداروپا" و "جامعه اقتصادی اروپا" عضو هستند
intervener U در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
cobb doglas production function U ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
products U محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
product U محصولی که در انتهای فرآیند تولید ساخته شده باشد
polygonal soil U زمین چند دامنهای که شیبهای ان در اثر فرسایش یخ یا برف تولید شده باشد
socialism U جامعه گرایی جامعه داری اقتصادسوسیالیستی
machine address U نوعی برنامه زبان اسمبلی که برای تولید کد که فقط از آدرس و مقدار مطلق استفاده میکند تشکیل شده باشد
generic U که با کل وسایل سخت افزاری و نرم افزاری یک تولید کننده سازگار باشد
disjunction U تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
style sheet U الگویی که برای تولید خودکار نحوه یا نوع یک متن مثل روش کار , کتاب , برنامه ,... از پیش فرمت و قالب بندی شده باشد
loss leader U کالایی که با قیمت پایین
Tianjan U شهر تیانجان [شهری در شمال چین که از مراکز اصلی تولید فرش در چین بشمار رفته. زمینه اکثر فرش ها آبی رنگ به همراه طرح های زرد و طلایی می باشد.]
to mark down an article U بهای کمتری بر کالایی گذاشتن
fast moving stock U کالایی که به سرعت فروخته میشود
loss leader U کالایی که با ضرر فروخته میشود
to launch a product with much fanfare U کالایی را با هیاهو به صحنه نمایش آوردن
duopoly U وقتی که فروشندگان کالایی فقط دو نفرباشند
capacity cost U هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
leading articles U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
coloury U دارای رنگی که نماینده خوبی کالایی است
leading article U کالایی که ارزان می فروشندتاخریداران رابکالاهای دیگرجلب کند
jetsam U کالایی که برای سبک کردن کشتی به دریا می ریزند
dutiable goods U کالایی که حقوق گمرکی یاعوارض دیگربدان تعلق می گیرد
jetsam U کالایی که برای سبک کردن کشتی بدریا می ریزند
flotsam and jetsam U کالایی که پس از غرق شدن کشتی برروی اب شناور است
embryophyte U گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation U کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
components U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component U 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods U هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
transit duty U حقی که بابت عبور کالایی ازکشوری گرفته میشود حق تراتزیت
over production U عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
prohibitive price U بهای گزاف که بر کالایی گذارندو مردم ازعهده خریدان برنیایند
short lot U کالایی که مقدار موجود از ان کم است و در محوطه کوچک انبار میشود
seconding U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded U مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
prizing U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prize U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prized U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
prizes U کشتی یا کالایی که به موجب حقوق جنگی در دریا به غنیمت برده شود
cartels U اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
cartel U اتحادیه شرکتهایی که سعی دارند بازار کالایی را دراختیار خود داشته باشند
production overheads U هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
increasing cost industry U حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
a closed mouth catches no flies <proverb> U تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine U مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hot U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hottest U شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
planar U روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction U نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
escutcheon U سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
oem U شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
hotbeds U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed U بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition U حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
matrix U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes U چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
brand loyalty U وفاداری به کالایی خاص وفاداری به علامت تجاری یک محصول
loss leader U بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
acceleration principle U یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
open back U [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
spermary U غده تولید کننده منی محل تولید منی
laptop U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
lapheld U کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
the body politic U جامعه
socio- U جامعه
ecological community U جامعه
universe U جامعه
community U جامعه
communities U جامعه
polity U جامعه
societies U جامعه
society U جامعه
polities U جامعه
wellŠsuppose it is so U خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
mixed capitalism U نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full U مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
psychopaths U جامعه ستیز
finite population U جامعه محدود
preliterate society U جامعه نانویسا
sociality U جامعه جویی
league of nations U جامعه ملل
sociologist U جامعه شناس
sociability U جامعه پذیری
psychopath U جامعه ستیز
A classless society. U جامعه بی طبقه
socialism U جامعه گرایی
classless society U جامعه بی طبقه
closed society U جامعه بسته
psychopathy U جامعه ستیزی
nonliterate society U جامعه نانویسا
societies U جامعه اجتماع
primitive society U جامعه ابتدایی
sociable U جامعه پذیر
integral calculus U حساب جامعه
social desirability U جامعه پسندی
stimulus population U جامعه محرکها
statistical universe U جامعه اماری
infinite population U جامعه نامحدود
inert society U جامعه بیهوده
affluent society U جامعه مصرفی
affluent society U جامعه رفاه
sociopathy U جامعه ستیزی
sociopath U جامعه ستیز
social minded U در فکر جامعه
affluent society U جامعه ثروتمند
affluent society U جامعه مرفه
sociometry U جامعه سنجی
sociogenic U جامعه زاد
integral calculvs U حساب جامعه
socialist U جامعه گرای
socialists U جامعه گرای
throwaway society U جامعه مسرف
biotic communtity U جامعه زندگان
biocummunity U جامعه زندگان
biocenose U جامعه زندگان
society U جامعه اجتماع
sociology U جامعه شناسی
transitory society U جامعه انتقالی
atomistic society U جامعه ذرهای
social science U جامعه شناسی
peripheral community U جامعه پیرامونیperipeteia
antisocial U جامعه ستیز
sociological U جامعه شناختی
sociocentrism U جامعه- محوری
parameters U اماره جامعه
parameter U اماره جامعه
moslem league U جامعه مسلمانان
mass society U جامعه انبوهیده
ecclesiastes U کتاب جامعه
underclass U بی کلاس [در جامعه]
subclass U بی کلاس [در جامعه]
eruropean community U جامعه اروپایی
lower class U بی کلاس [در جامعه]
dissocialization U جامعه گسلی
Zel-i Sultan vase U طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
impact shipment U کالای ضربتی از نظر تحویل کالایی که از نظر تحویل زمان مخصوص دارد
covenant of the league of nations U منشور جامعه ملل
underclass U طبقه پایین جامعه
subclass U طبقه پایین جامعه
sampling population U جامعه نمونه گیری
lower class U طبقه پایین جامعه
bourgeois U عضوطبقه متوسط جامعه
the society is like a vortex U جامعه مانندگردابی است
egalitarian society U جامعه تساوی طلب
sociolinguistics U جامعه شناسی زبان
sociological U وابسته به جامعه شناسی
holy office U جامعه راهبان ومومنین
phytosociology U جامعه شناسی گیاهی
bourgeois <adj.> U عضوطبقه متوسط جامعه
Common Market U جامعه اقتصادی اروپا
psychopathic personality U شخصیت جامعه ستیز
public mischief U جرم علیه جامعه
pseudopsychopathic U جامعه ستیز کاذب
gnp gap U شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
blind U مخفی گاه [جامعه شناسی]
antisocial U مخل اجتماع دشمن جامعه
e c s c (european coal & steel commissio U جامعه ذغالسنگ و فولاد اروپا
sociometry U سنجش روابط افراد جامعه
phalanstery U جامعه کوچک ومستقل اشتراکی
socialist U جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
to seed a person to c. U کسیرا از جامعه بیرون کردن
to retire in to oneself U از جامعه کناره گیری کردن
socialists U جامعه گرا معتقد به سوسیالیسم
socialites U شخص طراز اول جامعه
socialite U شخص طراز اول جامعه
to live at the expense of society U روی دوش جامعه زندگی
phalanstery U تقسیم جامعه باجزاء کوچک
cover U مخفی گاه [جامعه شناسی]
european community competition rules U مقررات رقابت در جامعه اروپا
cover U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
blind U پوشش مخفی [جامعه شناسی]
r.m.a. color code U علایم رنگی جامعه رادیوسازان
misanthropist U کسیکه از جامعه و از انسان بیزار است
hero-worshipper U ستایش گر ساده لوح [جامعه شناسی]
league U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
leagues U مجمع جامعه متحد کردن یا شدن
calculus U حساب جامعه و فاضله جامع و فاضل
half U جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
to acclimatize/acclimatise [British E] U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimate [American E] to new circumstances U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to become acclimatized U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
to acclimatize/acclimatise [British E] yourself U [به اوضاع شخصی جدید] خو گرفتن [جامعه شناسی]
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
debutant U دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
acculturate نقل و انتقال دادن فرهنگ یک جامعه به جامعهء دیگر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com