English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
things have come to a pretty U کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
things have come to a pretty pass U کار بجای باریک رسیده است
he was p in his business U کارو
peroxymonosulfuric acid U اسید کارو
caro's acid U اسید کارو
panov botvinnik attack U کارو- کان شطرنج
caro kann defence U دفاع کارو- کان
fault U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faulted U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
faults U تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
dud U ترقه خراب هرچیز خراب
swath U ردیف باریک راه باریک
swathe U ردیف باریک راه باریک
swathes U ردیف باریک راه باریک
riper U رسیده
ripest U رسیده
consummates U رسیده
mellowed U رسیده
mellowing U رسیده
consummated U رسیده
ripe U رسیده
headed U رسیده
consummating U رسیده
mellow U رسیده
mellows U رسیده
consummate U رسیده
full U بالغ رسیده
jack in office U رسیده است
fullest U بالغ رسیده
passed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
full-fledged U بالغ رسیده
agreed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
allowed <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
climactic U باوج رسیده
full fledged U بالغ رسیده
approved <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
authorized <adj.> <past-p.> U به تایید رسیده
It's time U وقتش رسیده که
in- U :رسیده امده
in U :رسیده امده
new arrived U تازه رسیده
new come U تازه رسیده
importing U کالای رسیده
imported U کالای رسیده
import U کالای رسیده
over ripe U زیاد رسیده
overripe U بسیار رسیده
culminant U باوج رسیده
in wards U کالای رسیده
Inc U به ثبت رسیده
ripely U بطور رسیده
floor length U رسیده بکف
maturation U رسیده شدن
approved U به تایید رسیده
approvingly U به تایید رسیده
knee high U بزانو رسیده
overdue U موعد رسیده
parvenus U تازه بدوران رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. U جانم به لبم رسیده
on end <idiom> U بنظر به پایان رسیده
aggrieved U محنت رسیده مغموم
pensionable U وقت بازنشستگی رسیده
parvenu U تازه بدوران رسیده
letterboxes U جعبهی نامههای رسیده
letterbox U جعبهی نامههای رسیده
jumped-up U تازه به دوران رسیده
Did it ever occur to you that … U تا کنون بفکرت رسیده که ...
nouveau riche U تازه بدوران رسیده
nouveau-riche U تازه بدوران رسیده
bequests U ارثی که بنابوصیت رسیده
bequest U ارثی که بنابوصیت رسیده
indent U سفارش رسیده از خارج
raised to the purple U بپایه مترانی رسیده
indents U سفارش رسیده از خارج
indenting U سفارش رسیده از خارج
grown U رسیده جوانه زده
saturant U بحد اشباع رسیده
ripen U رسیده کردن یاشدن
inwards U واردات کالای رسیده
ripening U رسیده کردن یاشدن
evaluations U ارزیابی اخبار رسیده
evaluation U ارزیابی اخبار رسیده
confirmation U تایید ازاطلاعات رسیده
ripens U رسیده کردن یاشدن
elvis has left the building <idiom> U [نمایش به اتمام رسیده]
intersection point U نقطه بهم رسیده
antemortem U مرگ زود رسیده
ripened U رسیده کردن یاشدن
nouveaux-riches U تازه بدوران رسیده
patentee U ذینفع اختراع به ثبت رسیده
paprica U میوه رسیده فلفل قرمز
if i had brains <idiom> U اگر عقلم رسیده بود
feed water U اب رسیده به دیگ بخار ناو
syngraph U تنظیم کنندگان رسیده باشد
he is up a gum tree U کاردبه استخوانش رسیده است
it is time i was going U وقت رفتن من رسیده است
it was at its height U به منتهای درجه رسیده بود
i am nat my last shifts U کارد به استخوانم رسیده است
he has been put to his trumps U کاردبه استخوانش رسیده است
the story is at an end U استان به پایان رسیده است
perfects U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfected U کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect U کاملا رسیده تکمیل کردن
paprika U میوه رسیده فلفل قرمز
it is high time to go U وقت رفتن رسیده است
irreducibility U حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
the bill has come to maturity U وعده پرداخت برات رسیده است
the bill of has come to mature U وعده پرداخت برات رسیده است
I have just received your letter. U کاغذت تازه به دستم رسیده است
heirloom U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
backtell U ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
Has a letter arrived for me? U آیا برای من نامه ای رسیده است؟
upstart U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricots U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
upstarts U تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot U دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
embryonic membrane U ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
heirlooms U دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! U خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
young people U دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
It's time to prepare the meal. U وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
priming U استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
semifinalist U کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
demand frequency U نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
centralized items U اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
Now it is about time to head home! U الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
carpetbaggers U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbagger U تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
aposteriori U از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
brie U پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowager U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowagers U بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
nonagium U عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
dowager U بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponent U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponents U شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
out of action U خراب
ill conditioned U خراب
off the rails U خراب
out of order U خراب
alienated U خراب
haywire U خراب
out of repair U خراب
stickit U خراب
broken <adj.> U خراب
undone U خراب
ruinous U خراب
in a bad order U خراب
in bad repair U خراب
out of condition U خراب
out of gear U خراب
wastry U خراب
wastery U خراب
tumbledown U خراب
rotten U خراب
in disrepair U خراب
ends U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended U نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
thready U باریک
slice U باریک
slices U باریک
tendering U باریک
tenderest U باریک
thins U باریک
thinnest U باریک
attenute U باریک
thinners U باریک
long nose U دم باریک
narrow headed U سر باریک
leptocephalic U سر باریک
thinned U باریک
lathy U باریک
capillary U باریک
thin U باریک
straits U باریک
strait U باریک
tendered U باریک
capillaries U باریک
angustate U باریک
narrowest U باریک
hairlike U باریک
narrower U باریک
slender U باریک
slat U باریک
narrowed U باریک
trickly U باریک
fine spun U باریک
tenuous U باریک
gracile U باریک
narrow U باریک
fine drawn U باریک
reedier U باریک
tender U باریک
reediest U باریک
reedy U باریک
needle-nose pliers دم باریک
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com