Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to inlay gems in anything
U
چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to inlay anything with gems
U
چیزیرا گوهرنشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
inlay
U
گوهر نشان کردن
inlays
U
گوهر نشان کردن
inlaying
U
گوهر نشان کردن
gemmed
U
گوهر نشان
instarred with gems
U
گوهر نشان
studded with gems
U
گوهر نشان
inlaid with gems
U
گوهر نشان
inlayer
U
مرصع ساز گوهر نشان
pennyweight
U
سنگ گوهر فروشان که برابر است با 71555/1گرم و نشان اختصاری
jewel
U
با گوهر اراستن مرصع کردن
jewels
U
با گوهر اراستن مرصع کردن
navigate
U
گوهر
navigated
U
گوهر
navigates
U
گوهر
navigating
U
گوهر
natures
U
گوهر
nature
U
گوهر
essence
U
گوهر
gem
U
گوهر
homoousian
U
هم گوهر
gems
U
گوهر
jewels
U
گوهر
jewel
U
گوهر
consubstantiation
U
هم گوهر
gemmy
U
پر گوهر
consubstantial
U
هم گوهر
to impress a mark on something
U
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
precious stones
U
گوهر ها جواهرات
sparklers
U
گوهر درخشان
sparkler
U
گوهر درخشان
lowborn
U
بد گوهر پست
gemmy
U
گوهر مانند
gemologist
U
گوهر شناس
a rare bird
U
گوهر نایاب
jeweler
U
گوهر فروش
matrix or matrices
U
قرارگاه گوهر
logie
U
روی گوهر نما
gemological
U
مربوطبه علم گوهر شناسی
The shell does not always contain a pearl.
<proverb>
U
همیشه در صدف گوهر نباشد .
gemmological
U
مربوط به علم گوهر شناسی
pyrope
U
هر نوع گوهر برنگ قرمز روشن
Why do you cast pearls before the swine.
<proverb>
U
گوهر خود پیش خوک مینداز.
lithoglyptics
U
کنده کاری روی گوهر حکاکی روی جواهر
lapidarian
U
سنگ شناس گوهر شناس
lapidary
U
سنگ شناس گوهر شناس
historical rugs
U
قالی های قدیمی، آنتیک و موزه ای
[مثل فرش شیخ صفی، فرش پازیریک، فرش چلسی، فرش دادلی، فرش گوهر، فرش شکارگاهی وین و فرش توپکاپی]
Gohar carpet
U
فرش گوهر
[این فرش که توسط بافنده ای به همین نام از اهالی ارمنستان وسیه بافته شده از فرش های شاخص و کلیدی این منطقه محسوب شده و طرح آنرا مربوط به قره باغ می دانند.]
to from an idea of something
U
چیزیرا تصور کردن
to fool with anything
U
چیزیرا انگلک کردن
route
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
routes
U
مسیر چیزیرا تعیین کردن
to be incredulous of anything
U
چیزیرا دیر باور کردن
tare
U
وزن خالص چیزیرا احتساب کردن
to palm off a thing on aperson
U
چیزیرا با تردستی بکسی رساندن یابراوتحمیل کردن
to prick at something
U
بچیزی سوزن یا تیغ زدن چیزیرا کمی سوراخ کردن
representation
U
عمل نشان دادن چیزی
to jump at something
[colloquial]
U
به چیزی واکنش نشان دادن
representations
U
عمل نشان دادن چیزی
indication
U
علامت یا چیزی که نشان دهد
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
demonstrate
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrated
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrates
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrating
U
نشان دادن نحوه کار چیزی
do a job on
<idiom>
U
بیفایده وزشت نشان دادن چیزی
debunk
U
توخالی بودن چیزی را نشان دادن
inscribing
U
حکاکی کردن نشاندن
inscribes
U
حکاکی کردن نشاندن
inscribe
U
حکاکی کردن نشاندن
inscribed
U
حکاکی کردن نشاندن
demonstration
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
demonstrations
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
direction
U
دستوراتی که نحوه استفاده از چیزی را نشان می دهند
demo
U
عمل نشان دادن نحوه کار چیزی
suppressing
U
توقیف کردن فرو نشاندن
suppresses
U
توقیف کردن فرو نشاندن
routes
U
به خاک نشاندن تثبیت کردن
suppress
U
توقیف کردن فرو نشاندن
route
U
به خاک نشاندن تثبیت کردن
drive
U
عقب نشاندن بیرون کردن
drives
U
عقب نشاندن بیرون کردن
graphical
U
مربوط به چیزی که گرافیکی نشان داده شده است
show one's (true) colors
<idiom>
U
نشان دادن چیزی که شخص واقعا دوست دارد
models
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
mark
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
model
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modeled
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
modelled
U
کپی کوچک از چیزی که وضعیت آن پس از خاتنمه را نشان میدهد
marks
U
علامت روی صفحه که نشان دهنده چیزی است
quantifier
U
علامت یا نشانهای که حجم یا محدوده چیزی را نشان دهد
engrave
U
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraves
U
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
engraved
U
گراور کردن نشاندن جایگیر ساختن
indicator
U
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
piggyback
<idiom>
U
روی کتف نشاندن ،پشت خود سوار کردن
to rub a thing in
U
چیزیرا خورد
to look for anything
U
چیزیرا جستجوکردن
obtruncate
U
سر چیزیرا زدن
to follow up the scent
U
رد چیزیرا گرفتن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
reach out with an olive branch
<idiom>
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
simulations
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation
U
عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
reach out with an olive branch
U
[انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
tap
U
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to buy a pig in a poke
U
چیزیرا ندیده خریدن
tapping
U
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to take the place of something
U
جای چیزیرا گرفتن
to w anything out of a person
U
چیزیرا ازکسی دراوردن
tapped
U
سوراخ چیزیرا بنداوردن
to portray somebody
[something]
U
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to give one the straight tip
U
محرمانه چیزیرا بکسی خبردادن
afterdate
U
تاریخ چیزیرا موخر گذاردن
to cry halves
U
نصف چیزیرا ازکسی ادعاکردن
to w anything out of a person
U
چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to ram a thing intoa person
U
چیزیرا بزور تکراردرمغز کسی فروکردن
to play with something
U
چیزیرا بازیچه پنداشتن بچیزی ور رفتن
to pole any thing up or down
U
چیزیرا سوی بالایا پایین هل دادن
to react to something
U
واکنش نشان دادن به چیزی
[مهندسی برق]
[مهندسی ماشین آلات]
to respond to something
U
واکنش نشان دادن به چیزی
[مهندسی برق]
[مهندسی ماشین آلات]
to regard something as something
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to see something as something
[ to construe something to be something]
U
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
U
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to depict somebody or something
[as something]
U
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
improviser
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلامقدمه چیزیرا میسازد
stillage
U
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
to take the a
U
بلندی چیزیرا اندازه گرفتن ارتفاع جایی راپیمودن
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
marks
U
نشان کردن نشان
mark
U
نشان کردن نشان
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
coveting
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
U
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
correction
U
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
improvisor
U
تعبیه کننده کسیکه بسرعت یا بلا مقدمه چیزیرا میسازد
think nothing of something
<idiom>
U
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
sleep on it
<idiom>
U
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectified
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectifies
U
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
see about (something)
<idiom>
U
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
to give up
[to waste]
something
U
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
puncuation
U
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garter
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garters
U
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
U
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
U
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
U
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
introduce
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduced
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing
U
وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to mind somebody
[something]
U
اعتنا کردن به کسی
[چیزی]
[فکر کسی یا چیزی را کردن]
engrain
U
نشاندن
embed
U
نشاندن
immigrating
U
نشاندن
pushing
U
نشاندن
to set down
U
نشاندن
enchase
U
نشاندن
setting up
U
نشاندن
embeds
U
نشاندن
set down
U
نشاندن
inlays
U
: نشاندن
imprints
U
نشاندن
sets
U
نشاندن
settles
U
نشاندن
insculp
U
نشاندن
settle
U
نشاندن
inlay
U
: نشاندن
infix
U
نشاندن
immigrate
U
نشاندن
inlaying
U
: نشاندن
set
U
نشاندن
immigrated
U
نشاندن
imprint
U
نشاندن
immigrates
U
نشاندن
settings
U
نشاندن
setting
U
نشاندن
imprinted
U
نشاندن
to make sit
U
نشاندن
stud
U
نشاندن
fix
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
fixes
U
می کردن چیزی یا متصل کردن چیزی
sights
U
نشان کردن
to take a
U
نشان کردن
ear mark
U
نشان کردن
sight
U
نشان کردن
to draw a beads on
U
نشان کردن
quash
U
فرو نشاندن
reseating
U
دوباره نشاندن
quashes
U
فرو نشاندن
quashed
U
فرو نشاندن
quench
U
فرو نشاندن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com