Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
butt
U
پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butted
U
پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
butts
U
پیشرفتگی داشتن نزدیک یامتصل شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
jutty
U
پیشرفتگی داشتن
juts
U
پیشرفتگی داشتن جلو رفتن
jutted
U
پیشرفتگی داشتن جلو رفتن
jut
U
پیشرفتگی داشتن جلو رفتن
peninsulas
U
پیشرفتگی خاک در اب
waterfronts
U
پیشرفتگی خشکی در اب
peninsula
U
پیشرفتگی خاک در اب
waterfront
U
پیشرفتگی خشکی در اب
bar
U
خور پیشرفتگی اب به ساحل
bars
U
خور پیشرفتگی اب به ساحل
dental
U
پیشرفتگی کنگره مانند
find touch
U
بیرون فرستادن توپ نزدیک خط دروازه برای تجمع نزدیک
inside
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
insides
U
ناحیه نزدیک سبد بسکتبال نزدیک به تور والیبال قسمتی از بدن اسکیت باز که بسمت پیچ است منطقه دورخیز
close
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closer
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closes
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest
U
نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
inshore
U
نزدیک کرانه نزدیک ساحل
point bland
U
بسیار نزدیک در مسافت نزدیک
approaches
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approached
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach
U
نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
mid wicket
U
توپزن نزدیک توپ انداز توپگیر طرفین میله نزدیک توپ انداز
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
approach lane
U
مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
best gold
U
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
caudal
U
نزدیک به دم
close-ups
U
از نزدیک
close aboard
U
نزدیک
adjacent
U
نزدیک
near by
U
نزدیک
contiguous
U
نزدیک
beside
U
نزدیک
cephalo
U
نزدیک به سر
on the verge of
U
نزدیک به
closes
U
نزدیک
upcoming
U
نزدیک
near by
U
نزدیک به
on the eve of
U
نزدیک
forby
U
از نزدیک
forby
U
نزدیک
up against
<idiom>
U
نزدیک به
hand-to-hand
U
نزدیک
hand to hand
U
نزدیک
foreby
U
نزدیک
forbye
U
از نزدیک
forbye
U
نزدیک
fast by
U
نزدیک
up to
<idiom>
U
نزدیک به
accessible
U
نزدیک
not ahunderd mails flom
U
نزدیک
near at hand
U
نزدیک
closest
U
نزدیک
approaching
U
نزدیک
forthcoming
U
نزدیک
neighbouring
U
نزدیک
close
U
نزدیک
near upon
U
نزدیک
near
U
نزدیک
proximate
U
نزدیک
closer
U
نزدیک
nears
U
نزدیک
near-
U
نزدیک
nigh
U
نزدیک
nearest
U
نزدیک
at hand
U
نزدیک
close by
U
نزدیک
nearer
U
نزدیک
in sight
U
نزدیک
neared
U
نزدیک
nearing
U
نزدیک
nearby
U
نزدیک
imminent
U
نزدیک
close up
U
از نزدیک
to gain ground upon
U
نزدیک
narrowly
U
از نزدیک
towards
U
نزدیک
next door to
U
نزدیک
hard by
U
نزدیک
close-up
U
از نزدیک
by
U
از نزدیک
vicinal
U
نزدیک
close in
U
نزدیک شدن
closest
U
نزدیک به ناو
nearest
U
نزدیک به ضربه
whitish
U
نزدیک به سفید
close coordination
U
همکاری نزدیک
close range
U
مسافت نزدیک
close range
U
فاصله نزدیک
close supervision
U
نظارت نزدیک
nears
U
نزدیک به ضربه
near by
U
دم دست نزدیک
nearer the end
U
نزدیک تر بیابان
come by
U
نزدیک شدن
danger close
U
خطر نزدیک
odd comeshortly
U
اینده نزدیک
odd comeshortly
U
روز نزدیک
of kin
U
نزدیک همانند
nearing
U
نزدیک به ضربه
cypres
U
تقریبی نزدیک
deciding
U
نزدیک به هدف
close support
U
پشتیبانی نزدیک
closest
U
نزدیک بهم
caudal
U
نزدیک به انتها
grazed
U
نزدیک به زمین
subsaturated
U
نزدیک به اشباع
graze
U
نزدیک به زمین
toward
U
نزدیک به مقارن
adductor
U
نزدیک کننده
to be quite close
U
نزدیک به هم بودن
aftermost
U
نزدیک پاشنه
grazes
U
نزدیک به زمین
admaxillary
U
نزدیک ارواره
short sighted
U
نزدیک بین
near point
U
نقطه نزدیک
about
U
در اطراف نزدیک
upstream
U
نزدیک به سرچشمه
subapical
U
نزدیک راس
near shore
U
نزدیک به ساحل
adducent
U
نزدیک کننده
subcentral
U
نزدیک مرکز
aggress
U
نزدیک شدن
shorter
U
نزدیک تور
low
U
نزدیک سبد
neared
U
نزدیک به ضربه
nearsightedness
U
نزدیک بینی
in-
U
نزدیک ساحل
in-
U
نزدیک دم دست
nearer
U
نزدیک به ضربه
in
U
نزدیک ساحل
deep
U
نزدیک به هدف
deeper
U
نزدیک به هدف
close controlled
U
همکاری نزدیک
short
U
نزدیک تور
near
U
نزدیک به ضربه
close combat
U
رزم نزدیک
near-
U
نزدیک به ضربه
in the near future
U
در آینده نزدیک
shortest
U
نزدیک تور
close control
U
کنترل نزدیک
deepest
U
نزدیک به هدف
close coordination
U
هماهنگی نزدیک
parahepatic
U
نزدیک جگر
hand in glove
U
خیلی نزدیک
to gain on
U
نزدیک شدن به
short range
U
نزدیک برد
approaches
U
نزدیک شدن
approached
U
نزدیک شدن
approach
U
نزدیک شدن
hare sighted
U
نزدیک بین
recent memory
U
حافظه نزدیک
his almost night
U
نزدیک شب است
proximal
U
نزدیک مبدا
hand and glove
U
خیلی نزدیک
hail fellow
U
صمیمی نزدیک
abut
U
نزدیک بودن
paranephric
U
نزدیک گرده
parotic
U
نزدیک به گوش
foreground
U
نزدیک نما
paulo postfuture
U
اینده نزدیک
abuts
U
نزدیک بودن
upcoming
U
دراتیه نزدیک
abutted
U
نزدیک بودن
approachable
U
نزدیک شدنی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com