English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 301 (7 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
moulting U پر ریزی موی ریزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
haze U غبارها یا ذرات ریزی که دراتمسفر پراکنده شده اند
outline U طرح ریزی کردن
outlined U طرح ریزی کردن
outlines U طرح ریزی کردن
outlining U طرح ریزی کردن
management U برنامه ریزی
managements U برنامه ریزی
molded U قالب ریزی کردن
molds U قالب ریزی کردن
mould U قالب ریزی کردن
moulded U قالب ریزی کردن
moulds U قالب ریزی کردن
hard U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
harder U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
hardest U که قابل برنامه ریزی یا تغییر نیستند
program U برنامه ریزی کردن
programs U برنامه ریزی کردن
project U طرح ریزی کردن
project U کاربرنامه ریزی شده
projected U طرح ریزی کردن
projected U کاربرنامه ریزی شده
projects U طرح ریزی کردن
projects U کاربرنامه ریزی شده
graphics U شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود
facsimile U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
facsimiles U روش نمایش حروف روی صفحه کامپیوتر با کپی کردن تصاویر برنامه ریزی شده از حافظه
down U پر دراوردن جوجه پرندگان پرهای ریزی که برای متکابکار میرود
purge U برون ریزی
purged U برون ریزی
purges U برون ریزی
construct U طرح ریزی کردن
constructed U طرح ریزی کردن
constructing U طرح ریزی کردن
constructs U طرح ریزی کردن
structure U پی ریزی کردن ساختار
structures U پی ریزی کردن ساختار
structuring U پی ریزی کردن ساختار
robotics U مط العه هوش مصنوعی , برنامه ریزی و سافت مربوط به ساخت رباتها
guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمایی
blow U برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
blows U برنامه ریزی یک وسیله PROM با داده
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
balance U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balances U برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
eds U وسیلهای که بطور الکترویکی میتواندپاک شده و برنامه ریزی گردد
apt U یک سیستم برنامه نویسی که کاربردهای کنترل عددی برای کنترل برنامه ریزی شده اعمال ماشین استفاده میشود
discharge U برون ریزی
discharges U برون ریزی
projection U طرح ریزی
projections U طرح ریزی
develop U برنامه ریزی و تولید
develops U برنامه ریزی و تولید
scheming U طرح ریزی
business U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
business U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
businesses U مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند.
businesses U کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
metal U : سنگ ریزی کردن
metals U : سنگ ریزی کردن
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
mask U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
masks U وسیله حافظه فقط خواندنی که در حین سافت برنامه ریزی شده است با اعمال آهن در نواحی انتخاب شده که به صورت ماسک مشخص شده اند
development U برنامه ریزی تولید محصول جدید
developments U برنامه ریزی تولید محصول جدید
programming U برنامه ریزی
plan U طرح ریزی کردن
plan U برنامه ریزی کردن
plan U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plans U طرح ریزی کردن
plans U برنامه ریزی کردن
plans U طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
design U طرح ریزی کردن
design U برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
designs U طرح ریزی کردن
designs U برنامه ریزی یا رسم چیزی پیش از ساخت یا تولید
programmed U برنامه ریزی شده
earthwork U خاک ریزی
Linotype U ماشین حروف ریزی که سطرسطر حروف را میریزد وسطرسطر برای چاپ اماده میکند
plot U طرح ریزی کردن
plots U طرح ریزی کردن
plotted U طرح ریزی کردن
schedule U برنامه ریزی کردن
schedule U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
scheduled U برنامه ریزی کردن
scheduled U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن
schedules U برنامه ریزی کردن پیش بینی کردن
sow U مجرای شمش ریزی
sowed U مجرای شمش ریزی
sows U مجرای شمش ریزی
toe U ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
toes U ان قسمت از پی دیواره حائل که روی ان خاک ریزی میشود
delay U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delaying U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
delays U مدت زمانی که چیزی دیرتر از برنامه ریزی انجام شود
foundation U پی ریزی اساس
foundation U پی ریزی
prom U حافظه فقط خواندنی که توسط کاربر قابل برنامه ریزی است .
prom U Only ProgrammableRead حافظه فقط خواندنی برنامه پذیرحافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی emory
Other Matches
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
planning factor U معیارهای طرح ریزی عوامل طرح ریزی
planning comission U هیات برنامه ریزی کمیسیون برنامه ریزی
planning directive U دستورالعمل طرح ریزی راهنمای طرح ریزی
simplex method U روش سیمپلکس در برنامه ریزی خطی روش سیستماتیک و منظم برای حل مسائل برنامه ریزی خطی
planning guidance U راهنمای طرح ریزی راهنمای طرح ریزی فرمانده
gravelling U شن ریزی
deplumation U پر ریزی
tininess U ریزی
molt U پر ریزی
inpouring U تو ریزی
shrouding U شن ریزی
libations U ساغر ریزی
cast iron U چدن ریزی
schematization U طرح ریزی
schematization U برنامه ریزی
acting out U برون ریزی
suffusion U زیر ریزی
outflow U بیرون ریزی
outflows U بیرون ریزی
evacuation U برون ریزی
actification U سرکه ریزی
landslips U فرو ریزی
landslip U فرو ریزی
placing concrete U بتن ریزی
rip rap U سنگ ریزی
retropulsion U درون ریزی
effusions U برون ریزی
planning U طرح ریزی
planning <adj.> برنامه ریزی
budgeting U بودجه ریزی
bloodbaths U خون ریزی
bloodbath U خون ریزی
projecting U طرح ریزی
sweat U عرق ریزی
sweating U عرق ریزی
sweats U عرق ریزی
fillings U خاک ریزی
filling U خاک ریزی
effusion U برون ریزی
casting U چدن ریزی
foundry U چدن ریزی
foundries U چدن ریزی
modelling U طرح ریزی
libation U ساغر ریزی
perspiration U عرق ریزی
egestion U بیرون ریزی
circumfusion U دور ریزی
iron foundry U اهن ریزی
concrete work U بتن ریزی
foundation soil U پی ریزی ساختمان
fineness modulus U مدول ریزی
fineness U ریزی دانه ها
designment U طراح ریزی
bellfounding U زنگ ریزی
gravelling U سنگ ریزی
minuteness U ریزی ناچیزی
modeller U طرح ریزی
chumming U طعمه ریزی
grouting U دوغاب ریزی
green sand molding U قالب ریزی تر
planning system U نظام برنامه ریزی
planning principles U اصول برنامه ریزی
explosions U بیرون ریزی سروصدا
planning model U الگوی برنامه ریزی
planning horizon U مدت برنامه ریزی
population planning U برنامه ریزی جمعیت
embank U خاک ریزی کردن
macroplanning U برنامه ریزی کلان
ex ante U برنامه ریزی شده
financial planning U برنامه ریزی مالی
goal programming U برنامه ریزی ارمانی
fineness modulus U مدول ریزی و نرمی
gun metal U فلز توپ ریزی
gun bronz U برنز توپ ریزی
fineness modulus U مدول نرمی و ریزی
fineness of lime U نرمی و ریزی اهک
linear programming U برنامه ریزی خطی
educational planning U برنامه ریزی اموزشی
overall planning U برنامه ریزی کلی
optimal planning U برنامه ریزی مطلوب
optimal planning U برنامه ریزی بهینه
family planning U برنامه ریزی خانواده
comprehensive planning U برنامه ریزی جامع
mold U قالب ریزی کردن
adhoc planning U برنامه ریزی روزمره
agricultural planning U برنامه ریزی کشاورزی
imperative planning U برنامه ریزی اجباری
national planning U برنامه ریزی ملی
bloodguiltiness U خون ریزی ناحق
bottom pouring plate U صفحه سری ریزی
career planning U طرح ریزی مشاغل
centeralized planning U برنامه ریزی متمرکز
centralized planning U برنامه ریزی متمرکز
personnel development U برنامه ریزی استخدامی
consolidated planning U برنامه ریزی تلفیقی
economic planning U برنامه ریزی اقتصادی
planning horizon U افق برنامه ریزی
fire planning U طرح ریزی اتش
dynamic programming U برنامه ریزی پویا
discharge of affect U برون ریزی هیجانی
jettison U به دریا ریزی محموله
dietetics U برنامه ریزی غذایی
jettisoned U به دریا ریزی محموله
planning cycle U دوره برنامه ریزی
development planning U برنامه ریزی توسعه
jettisoning U به دریا ریزی محموله
curriculum development U برنامه ریزی درسی
jettisons U به دریا ریزی محموله
corporate planning U برنامه ریزی شرکت
contract scheduling U برنامه ریزی قرارداد
central planning U برنامه ریزی مرکزی
preplanned U طرح ریزی شده
type metal U فلز حروف ریزی
To lay the foundation. U پی نهادن ( پی ریزی کردن )
square away <idiom> U برنامه ریزی کردن
work out <idiom> U برنامه ریزی کردن
transfer molding U قالب ریزی انتقالی
social planning U برنامه ریزی اجتماعی
state planning U برنامه ریزی دولتی
stokehold U محل سوخت ریزی
swage U قالب ریزی کردن
system planning U طرح ریزی سیستم
to fill up an excavation U خاک ریزی کردن
ballast U شن ریزی مصالح شکسته
rip par in dam slope U سنگ ریزی در شیب سد
road embankment U خاک ریزی جاده
rural planning U برنامه ریزی روستائی
regional planning U برنامه ریزی منطقهای
salamander U مجرای شمش ریزی
contriving U طرح ریزی کردن
contrives U طرح ریزی کردن
contrived U طرح ریزی کردن
timing U برنامه ریزی زمانی
found U قالب ریزی کردن
programming methods U روشهای برنامه ریزی
founds U قالب ریزی کردن
projectable U قابل طرح ریزی
quadratic programming U برنامه ریزی غیرخطی
contrive U طرح ریزی کردن
quantitative programming U برنامه ریزی کمی
explosion U بیرون ریزی سروصدا
product planning U برنامه ریزی محصولات
sectoral planning U برنامه ریزی بخشی
seedbed U جای تخم ریزی
production planning U برنامه ریزی تولید
programmed computer U کامپیوتر برنامه ریزی شده
impulse buying U خرید بدون برنامه ریزی
integer programming U برنامه ریزی عدد صحیح
programmed check U بررسی برنامه ریزی شده
production planning and control U برنامه ریزی و کنترل تولید
programmed check U مقابله برنامه ریزی شده
production resource planning U برنامه ریزی منابع تولید
inter sectoral planning U برنامه ریزی بین بخشی
programmable terminal U ترمینال قابل برنامه ریزی
programmed instruction U دستورالعمل برنامه ریزی شده
programmed label U برچسب برنامه ریزی شده
planned target U هدف طرح ریزی شده
to plan a building U عمارتی راطرح ریزی کردن
planned saving U پس انداز برنامه ریزی شده
sylvopastoral U طرح ریزی جنگل و مرتع
multi level planning U برنامه ریزی چند سطحی
nonprogrammed halt U توقف برنامه ریزی نشده
non numeric programming U برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming U برنامه ریزی غیر خطی
short run planning U برنامه ریزی کوتاه مدت
milter U ماهی نر هنگام تخم ریزی
planning staff U ستاد طرح ریزی کننده
long run planning U برنامه ریزی بلند مدت
programmed switch U گزینه برنامه ریزی شده
programmable check U مقابله برنامه ریزی شده
manpower planning U برنامه ریزی نیروی انسانی
material requirements planning U برنامه ریزی نیازمندیهای کالا
medium term planning U برنامه ریزی میان مدت
strategically <adv.> U طرح ریزی [محاسبه] شده
military planning process U مراحل طرح ریزی نظامی
jettisoning U بدریا ریزی کالای کشتی
devise U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
devised U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
canned routine U روال قالب ریزی شده
planned demand U تقاضای برنامه ریزی شده
basic planning guide U راهنمای اولیه طرح ریزی
devising U برنامه ریزی یا ساخت یک سیستم
spawn U جرم تخم ریزی کردن
spawned U جرم تخم ریزی کردن
jettisons U بدریا ریزی کالای کشتی
downpours U فرو ریزی بارش متوالی
spawns U جرم تخم ریزی کردن
scheduling U برنامه ریزی کارهای اجرائی
spawning U جرم تخم ریزی کردن
hatcheries U محل تخم ریزی ماهی
hatchery U محل تخم ریزی ماهی
jettison U بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoned U بدریا ریزی کالای کشتی
central planning team U تیم طرح ریزی مرکزی
fire planning U طرح ریزی کردن اتش
financial planning system U سیستم برنامه ریزی مالی
furnace cinder U تفاله کوره چدن ریزی
generalized planning U برنامه ریزی تعمیم یافته
gosplan U سازمان برنامه ریزی شوروی
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com